مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
استاد احمد سمیعی (گیلانی) حافظه قوییی داشت. نکتهبین و ژرفنگر بود. هم با ادبیات کلاسیک و هم با ادبیات معاصر، بویژه رمان، آشنایی کامل داشت. صاحبنظر و اهل تحلیل بود. منصفانه نقد میکرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، محرم رضایتی کیشهخاله استاد دانشگاه گیلان در یادداشتی نوشت:
استاد احمد سمیعی (گیلانی) از مفاخر ادب ایران و گیلان، و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پس از یک عمر تلاش علمی و ادبی، سرانجام در دوم فروردین ۱۴۰۲ درگذشت و در زادگاه خود، رشت، در خاک آرمید. کسانی که محضر او را از نزدیک دریافتهاند، نیک میدانند که وی دانشمندی کمنظیر بود. حافظه قوییی داشت. نکتهبین و ژرفنگر بود. هم با ادبیات کلاسیک و هم با ادبیات معاصر، بویژه رمان، آشنایی کامل داشت. صاحبنظر و اهل تحلیل بود. منصفانه نقد میکرد. در تحقیق بیشتر به متون تکیه میکرد تا به روایت. در تدریس سرمشق بود. به حافظه اعتماد نمیکرد و معمولا با دفتر یادداشت در کلاس حضور مییافت. وقتشناس و جدی بود. جز با خواص مطایبه نداشت. اندک و گزیده میگفت اما آنگاه که فسحت میدان میدید، گوی سخن به کرانهها میکشید. در امتحان آیتی بود و هرکس را بسزا پاداش میداد. مترجم بزرگی بود. به زبان فرانسه و انگلیسی تسلط داشت. عربی هم خوب میدانست. علاوه بر ادبیات، در زبانشناسی نیز تأمل و تبحر داشت. در پروردن مطالب و تمهید مقدمات برای ورود به مباحث واقعا استاد بود. نثر زیبایی داشت. سنت و بدعت را در هم تنیده بود. حسابشده میگفت و مینوشت. تهتغاری لهجه گیلکی داشت. بیشتر از جملات کوتاه استفاده میکرد. مستدل حرف میزد. اهل غلو و مبالغه نبود. در برابر بزرگان فروتنی میکرد. کهتران را به چیزی نمیگرفت. بیمحابا سخن میگفت. سخنانش در عین سادگی، محکم و استوار مینمود. به معنی واقعی ویراستار بود. ریز و خوانا مینوشت. به شاگردان خوبش میبالید و حرمت آنها را در مناسبتها پاس میداشت. برغم کهولت سن، اساس مشاعر و حواسش همچنان پابرجا بود. در این اواخر هنگام مطالعه از ذرهبین کمک میگرفت. شگفتا در پیرانهسر از قافله جوانان عقب نبود. تازهها را پی میگرفت و چشم میداشت و حدیث نو میگفت. با عزت زندگی کرد و کامها راند و با حرمت و آرامش، جان به جانآفرین تسلیم کرد. خدایش بیامرزاد و یادش جاودان گرامی.
دیدگاه