فرق اصلاح طلبان و اصولگرایان در چیست؟ هر دو جریان پدر انقلاب را درآوردهاند!
“مظفر نامدار”، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم اسلامی و مطالعات فرهنگی با بیان اینکه جمهوری اسلامی همچنان تاوان فتنه ۸۸ را میدهد، گفت: برخی به ما میگویند فرق بین اصولگراها و اصلاحطلبها در چیست. میگویم از نظر من به عنوان یک معلم سیاسی، اصولگراها و اصلاحطلبها فرقی با هم ندارند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، “مظفر نامدار”، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم اسلامی و مطالعات فرهنگی دی ماه سال گذشته در نشست نگاهی نو به تحولات تلخ سال ۸۸ در مدرسه علمیه علوی قم به بازخوانی و تحلیل حوادث فتنه ۸۸ پرداخت که در ادامه گزیدهای از مهمترین سخنان این پژوهشگر اندیشه اسلامی بازنشر می شود.
جمهوری اسلامی همچنان تاوان فتنه ۸۸ را میدهد
جمهوری اسلامی ایران همچنان تاوان فتنه ۸۸ را در حوزه اجتماعی، سیاسی و امنیتی و اقتصادی میدهد. برخی تصور میکنند که در ۹ دی طومار فتنه ۸۸ بسته شده است و میگویند یادآوری این روز لزومی ندارد و باید سران این فتنه آزاد شوند. ما خودمان معترض این داستان هستیم که چرا تا این اندازه تفاوت برخورد بین سردمداران فتنه و عوامل و عناصر کمتر اثرگذار آنها وجود دارد. با خیلیها که جرم سبکتری داشتند برخوردهای سنگینتری داشتند ولی این آقایان که جرم سنگین داشتند با سلاموصلوات در جایی مورد حفاظت هستند که احتمالاً توسط منافقین مورد ترور قرار نگیرند. چه منطقی وجود دارد که برای سران استثنا قائل شدهاند درحالیکه هنوز هم ملت ایران تاوان اتفاقات فتنه ۸۸ را میدهند. حفاظت از اینها معنی ندارد. سران فتنه باید دادگاهی میشدند و به میزان جرمی که مرتکب شده بودند با آنها برخورد میشد اما حالا طلبکار هم شدهاند و میگویند حالا اینها مثل آدمهای عادی کاری کردهاند و اعتراضی هم کردهاند! اگر خسارتهای مالی، جانی و امنیتی که اینها به کشور وارد کردند را محاسبه میکردیم بیتردید کمترین محکومیت اینها حبس ابد بود. اینها را واقعاً باید به زندان میانداختند تا شرایط زندان را حس میکردند.
سه جریان نفاق فعال در جمهوری اسلامی
فتنه ۸۸ پیشزمینهای داشته است. از ابتدای انقلاب ما با سه جریان نفاق در درون جمهوری اسلامی و در دیوانسالاری جمهوری درگیر بودهایم. ما با جریان نفاق اهل بدعت درگیر بودیم که بعد از انقلاب تا حدودی در سیستمهای نظامی، انتظامی، سپاه، جهاد و نهادهای انقلابی نفوذ کرده بودند. سردمدار اصلی اینها منافقین بودند. اینها به جمهوری اسلامی اعتقاد قلبی نداشتند اما در شرایطی به انقلاب پیوسته بودند که سازمان مجاهدین خلق و سپس سازمان مجاهدین انقلاب از این دسته بودند. پیوستن اینها به انقلاب، چیزی جز سهم خواهی نبود و هیچ پیوست دیگری نداشت. کار اینها عموماً بدعت گذاشتن در دین بود. تفسیرهای کَجکی از آیات، روایات و دین میکردند و به این کار معروف هم هستند و ما تقریباً تا پایان دهه ۶۰ با این دسته از منافقین درگیری بودیم. در دهه ۷۰ با منافقین اهل شبهه سروکار پیدا کردیم. در این دوره، دُکان منافقین اهل بدعت تعطیل شد. وقتی به دوم خرداد ۷۶ رسیدیم در همه تواناییهای دین از جمله در توانایی دین در تأسیس حکومت و توانایی جمهوری اسلامی در اداره حکومت شبههانگیزی کردند و میگفتند ما دیگر نمیتوانیم و به اندازهای از اندیشههای امام استحصال کردهایم که دیگر تمام شده است و باید به منابع بیرون هم نگاه کنیم و دیگر نمیشود با دین جامعه را اداره کنیم.
وزارت ارشاد کتاب های جریان نفاق را پیش خرید می کرد!
شما میبینید که در این دوره، روی کتابی که هنوز از چاپ خانه در نیامده است چاپ سیزدهم نوشتهاند. در وزارت ارشاد این دوره، کتابهای این جریانات منافق را قبل از چاپ میخریدند و به کتابخانههای سراسر کشور ارسال میکردند. ما نهادی به نام نهاد کتابخانههای کشور داریم و یک دوره من عضو گروه سیاسی و اجتماعی این نهاد بودم و کتابهایی که انتشارات چاپ میکردند را بررسی میکردیم و تعیین میکردیم کدام کتاب برای کتابخانههای کشور مناسب است و با پول دولت آن کتابها را میخریدیم. شما بروید کتابخانههای عمومیای که در سراسر کشور وجود دارد و عموماً زیر نظر اداره کل ارشاد استانهاست را ببینید که چطور با این کتابها این کتابخانهها را پر کرده بودند.
جریان نفاق در دل دیوانسالاری جمهوری اسلامی نفوذ کرده است
ما جریان نفاق جاعل بدعت را در دهه ۶۰ سرکوب کردیم و با خروج جریان منافقین از کشور به پایان خود رسیدند. در دهه ۷۰ و نیمه دهه ۸۰ با منافقین اهل شبهه سروکار داشتیم که جایگاه اصلی آنها در دیوانسالاری ما بود. هیچ جای دنیا و در هیچ نظام سیاسی و دموکراتیکی نمیتوانید پیدا کنید که در دل دیوانسالاریاش جریانهای معارض و مخالف با نظام شکل بگیرد. یعنی نظام هزینه و پول بدهد و بعد بگوید شما با استفاده از امکانات دیوانسالاری ما و به کمک شبکههایی که در درون قوه مقننه، قضائیه و مجریه داریم بر علیه ما تبلیغات کنید. اینها به کمک نهادهایی که به قول امروزیها به آنها خصولتی میگویند از امکانات دولتی استفاده میکنند و درآمدهایشان باید برای دولت باشد ولی به اعتبار اینکه نهادهای عمومی و به ظاهر غیرانتفاعی و غیردولتی هستند این پولها را به کمک صدها شبکه پولشویی هزینه میکنند. دیوان محاسبات هم نمیتوانند پولهای خارج از شمول را کنترل و محاسبه کند. این شبکهها در جاهای مختلف از جمله در انتخابات هزینه میکنند و کسی هم خبر ندارد که چطور تأمین میشود. بعد میبینید میلیاردها تومان هزینه پوستر یک نامزد است.
از سال ۸۵ با یک فتنه و نفاق جدید سروکار پیدا کردیم که همه عناصر آن زاده دیوانسالاری ما هستند
از سال ۸۵ با یک فتنه و نفاق جدید سروکار پیدا کردیم که همه عناصر آن زاده دیوانسالاری ما هستند و من از آنها به اهل نفاق اهل فتنه یاد میکنم. جریان فتنه ۸۸ برای این جریان نفاق است. این جریان نفاق، آرامآرام در جریان دیوانسالاری ما رشد کرد و بدنه را گرفت و شروع به ریختن آتش تهیه کرد. میگویند انتخابات تا زمانی مورد قبول ما است که ما از صندوق بیرون بیاییم. اگر ما از صندوق بیرون نیاییم انتخابات باطل است و به درد نمیخورد و در آن تقلب شده است. خودشان را هم در پشت یک واژه بسیار مقدس به نام اصلاحات پنهان کردهاند و این واژه را هم به نفع خودشان مصادره کردهاند درحالیکه اصلاً اعتقاد به آن ندارند. اصلاحات جز ادبیات قرآنی و دینی ماست ولی ما عقبنشینی کردهایم و اینها آن را به نفع خودشان مصادره کردهاند و در آن انواع و اقسام جریانات سیاسی شامل کمونیست و مارکسیست تا سکولار و بیدین، خشکمقدسها و مقدسمآبها و … در آن وجود دارد.
فرق اصلاح طلبان و اصولگرایان در چیست؟ هر دو جریان پدر انقلاب را درآوردهاند!
برخی به ما میگویند فرق بین اصولگراها و اصلاحطلبها در چیست. میگویم از نظر من به عنوان یک معلم سیاسی، اصولگراها و اصلاحطلبها فرقی با هم ندارند و تنها یک تفاوت دارند و آن این است که اصلاحطلبها از همان اول میگویند ما ولایت فقیه را قبول نداریم و اصولگراها در آخر میگویند ما نظام ولایت فقیه را قبول نداریم. این را ما در فتنه ۸۸ فهمیدیم. در فتنهای که همین آقایان اصولگرا باید به وسط صحنه میآمدند و پشت رهبری میایستند و حمایت میکردند جاخالی دادند و همه هزینهها را رهبری دادند و یکتنه مقابل همه اینها ایستادند. فرق این دو جریان که پدر انقلاب را درآوردهاند در این است. چقدر اینها از انقلاب ارتزاق و بهرهبرداری کردند و چقدر سهم بردند؟ امیرالمؤمنین (ع) زمانی که میخواهند از خواص حرف بزنند میفرمایند موقع بهرهبرداری بیشترین سهم را میخواهند و آنجا که باید هزینه پرداخت کنند سروکله اینها پیدا نیست. معلوم نیست کجا هستند. ما هم این گرفتاری را داشتیم و گرفتار جریان نفاق اهل فتنه شدیم. تشخیص فتنه هم کار خیلی سختی است چون در فتنه باطل تا حدی لباس حق میپوشد که پیدا کردن آنها پیچیده میشود. در فتنه ۸۸، از ۶ ماه قبل از انتخابات آتش فتنه ریخته شد.
اهل فتنه ابتدا خودشان نمیآیند، ابتدا اعوانوانصار و زن و بچه خودشان را وسط صحنه میفرستند و تست میزنند تا ببینند جامعه برای این بحثها تا چه میزان آمادگی دارد. اگر این آمادگی وجود داشت خودشان وارد صحنه میشوند و اگر آمادگی وجود نداشت به پستو میروند و قایم میشوند و به شکل آمادهباش میمانند تا ببینند که چه زمانی فضا برای کار آنها باز میشود.
یکی از افرادی که در درون دیوانسالاری ایران رشد کرده است آقای تاجزاده است. تاجزاده در دانشگاه تهران با من همکلاسی بود. مرحوم آیتالله عمید زنجانی که در سال ۶۱ و ۶۲ استاد ما بود و همزمان امام جماعت مسجد لُرزاده در تهران هم بود میگفت در مسجد و محل به اندازهای از تاجزاده شکایت میکنند که من از دست او ذِله شدهام. یعنی مردم میگفتند این آقای تاجزاده که در مسجد شماست با ما برخورد بد میکند و اگر حجاب یک نفر در مسجد کمی بد باشد خیلی بد با او مواجه میشود. در دانشگاه هم این اتفاق میافتاد و روزنامه را لول میکردند و اگر کمی موی یک دختر بیرون بود مثل چماق به سر دانشجوی دختر میزدند.
اکبر گنجی که الآن به خارج فرار کرده و لال شده است معروف به اکبر پونز بود. یعنی اگر خانمی حجابش درست نبود پونز به پیشانی آن دختر میزد. البته من این را ندیدهام ولی این را طرفداران خودش مطرح کردهاند. بعد میبینید خانم خوئینیها، همسر اکبر گنجی میگوید تاکنون هیچ انتخاباتی در ایران سالم نبوده است. آرامآرام این زمزمه مطرح میشود و در روزنامهها پخش میشود. در ایام انتخابات هم آن فیلم معروف عفت مرعشی، همسر آقای هاشمی را دیدید که بعد از شرکت در انتخابات میگوید من رأی خود را به میرحسین موسوی دادهام و امیدوارم که تقلبی صورت نگیرد. چون تو به میرحسین موسوی رأی دادهای چرا باید همه به او رأی داده باشند؟ یک عده نادان هم میگفتند چرا درب مسجد را بستند که آنها رأی ندهند. خوب همه میخواستند رأی بدهند. مگر فقط طرفداران موسوی بودند که میخواستند رأی بدهند. اگر در بسته شده است برای همه بسته شده بود. از این تیپ حرفها برای بهم زدن جامعه زیاد داشتیم. در یک روز مانده به انتخابات هم موسوی در مصاحبه با مجله تایم گفته بود انتخابات نشان میدهد که من برندهام! درحالیکه انتخابات باید فردا برگزار میشد. با این تیپ کارها فضا را آلوده کردند.
ناسازگاری آمریکا با ایران به تسخیر لانه جاسوسی ارتباط ندارد
اینهایی که تاریخ بلد نیستند میگویند ناسازگاری آمریکا با ایران از زمان تصرف لانه جاسوسی آمریکا در تهران آغاز شد. البته تسخیر لانه جاسوسی هم توسط یک عده از همین آقایان انجام شد. چرا اینها را میگویم. ۵ ماه قبل از اینکه لانه جاسوسی اشغال شود برژینسکی که همهکاره سیاست خارجی آمریکا بود نامهای به سفارت این کشور در ایران میزند که چون جمهوری اسلامی باب طبع ما نیست و منافع ما را در ایران در خطر انداخته است با هر روشی کاری کنید که رژیم خمینی سقوط کند. این نامه را هم محمد قوچانی که از خودشان است در مِهرنامه منتشر کرده است. نویسنده متنی که نامه برژینسکی در آن منتشر شده است هم ابراهیم یزدی، وزیر خارجه زمان اشغال سفارت آمریکا بوده است. یعنی این نامه را از همان زمان داشتهاند اما منتشر نکردهاند. یک دلیل اینکه لانه جاسوسی اشغال شد همین اسناد و مدارک بود. داستان این بود که یک شبکه جنگ علیه جمهوری اسلامی برای سقوط نظام در سفارت سازماندهی میشد. آمریکایی که منطقه و ایران و نفت ایران در دستش بود چرا باید با جمهوری اسلامی که این منافع را در خطر میانداخت سر سازگاری داشته باشد.
آمریکایها در دوره بوش دیگر از شکست ایران خسته شده بودند و بوش میگفت ما هر کاری لازم بود برای شکست ایران انجام دادیم. آمریکاییها هر ۳۰ سال یکبار در استراتژی امنیت ملی خود تجدید نظر میکنند. در سال ۲۰۰۰، درحالیکه هنوز به ۱۰ سال از نگارش استراتژی امنیت ملیشان نگذشته بود به خاطر جمهوری اسلامی در این استراتژی خود تغییر ایجاد کردند. در اینجا خودشان گفتهاند که تا سال ۲۰۲۵ جمهوری اسلامی باید تنها یک کشور جمهوری یا یک کشور اسلامیِ قرون وسطایی شبیه داعش و یا طالبان باشد. اصلاً داعش و طالبان برای همین ایجاد شد. خشونتهای این گروهها را در دین اسلام به ندرت داریم و تنها خوارج از این کارها را میکردند.
آمریکاییها در دوران بوش به این نتیجه رسیدند که با ایران کنار بیایند اما وقتی زمزمههای انتخابات سال ۸۸ و جبههبندی و صحنهآراییها را دیدند در این امر هم تجدید نظر کردند.
این استراتژی در ژوئن سال ۲۰۰۹ (۱۶ خرداد ۱۳۸۸) و ۶ روز مانده به انتخابات ایران با عنوان کتاب «کدامین راه به سوی ایران، گزینههایی برای راهبرد جدید آمریکا در قبال ایران» منتشر شده است. این استراتژی را بسیار سریع هم نوشتهاند. موسسهای که این کتاب را چاپ کرده است موسسه بروکینز است که در سال ۱۹۱۶ و در کوران جنگ اول جهانی تأسیس شد. کار این موسسه تحقیق و پژوهش روی مسائل مربوط به شیوه ورود آمریکا به جنگ بود اما آرامآرام به یک موسسه پژوهشی تغییر کرد. این موسسه وابسته به حزب دموکرات آمریکاست. آمریکا دو موسسه مادر دارند که شامل بروکینز و موسسه امریکن اینترپرایز (وابسته به حزب جمهوری خواهان) است و هر دو مطالعات استراتژیک پژوهشی برای احزاب خودشان انجام میدهند. جنبشهای اجتماعی و شیوه تغییر حکومتهایی که سر سازش با منافع آمریکا را ندارند از موضوعات فعالیت موسسه بروکینز است. این موسسه تا به امروز، ۳۶ پروژه برای آمریکا در رابطه با ایران انجام داده است. سه پرونده از این پروژهها مربوط به موضوعات داخلی ایران است و ۶ پروژه مربوط به نسبت ایران به نظام بینالملل و ۱۲ پروژهها مربوط به مسائل امنیتی مربوط به ایران است.
هضم کشورها در اقتصاد جهانی راهکاری برای مقابله با قوی شدن آنها
مؤسساتی که از بروکینز حمایت میکنند مشهور به مؤسسات جهانگرایی یا گلوبالیسم هستند؛ یعنی مؤسساتی هستند که سیاست جهانی کردن آمریکا و جهانی شدن سیاست آمریکا را دارند و به همین دلیل معروف به گلوبالیست ها هستند. سیاست جهانی شدن مربوط به همینهاست. در ایران هم در دولت هاشمی و خاتمی و حتی در دولت احمدینژاد و در دولت روحانی به طریق اولی به دنبال این بودند که ایران به شبکه مالی جهانی متصل کنند. آنها میگویند برای اینکه کشورها را آرام کنیم باید آنها را در اقتصاد جهانی هضم کنیم و وقتی در اقتصاد جهانی هضم شوند قدرت رویارویی آنها گرفته میشود. ترفندهای مختلفی هم برای هضم کردن کشورها دارند. داستان مربوط به پولشویی و FATF یکی از این راه و شبکهها برای هضم کردن کشورهاست. سازمان تجارت جهانی، صندوق بینالمللی پول، گات و انواع و اقسام سازمانها و شبکهها و بنیادهایی که از آنها حمایت میکنند برای هضم کردن کشورهای دیگر است. بنیاد گیتس که بیل گیتس به آن متصل است یکی از این شبکههاست. بنیاد راکفلر، بنیاد کار نیگی و بنیاد فورد و … هم از این شبکههاست و اکثر این شبکهها صهیونیست هم هستند. اینها حامیان مالی موسسه بروکینز هستند.
دو موسسه وابسته هم به بروکینز داریم که مرکز مطالعات سیاستگذاری خاورمیانه (سابان) یکی از آنهاست که روی ایران متمرکز شده است و یک مرکز در دبی دارد که سلمان شیخ آن را مدیریت میکند. این موسسه سابقه برنامهریزی انقلابهای مخملی را در ۶ کشور و در فاصله سه یا چهار سال با یکدیگر داشته است. اولین مورد آن انقلاب گل میخک در پرتقال و در سال ۱۹۷۴ بود. این انقلاب به ظاهر بدون خشونت است و از طریق اعتراض به انتخابات شروع میشود و کشور را تا مرز فروپاشی پیش میبرد. دومین مورد انقلاب مخملی چکاسلواکی در سال ۱۹۸۹ است و بعد از آن انقلاب ۱۹۹۷ صربستان و انقلاب گل سرخ ۲۰۰۳ گرجستان، انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۰۴ و انقلاب گل لاله اکراین در سال ۲۰۰۵ از این دست کودتاهاست که از سوی آمریکاییها معروف به انقلاب شدند. در سال ۲۰۰۹ هم قرار بود عین همین پروژهها که در این کشورها موفق شده بودند در ایران هم آزمایش شود که معروف به جنبش سبز شد. یعنی همان نمادها و کارها در اینجا هم استفاده شد. اینها سابقه بروکینز در طراحی جنبشهای اجتماعی است.
کتاب «کدامین راه به سوی ایران» چهار راهبرد بزرگ در رابطه با ایران را در چهار فصل مختلف معرفی کرده است.
۴ راهبرد سابان برای مهار ایران
موسسه بروکینز بعد از زمزمههای انتخابات ایران؛ به سابان مأموریت داد تا ایدههای خود را در برخورد با ایران پیشنهاد دهد و کتاب «کدامین راه به سوی ایران» ایدههای سابان برای برخورد با ایران است که چگونه با ایران برخورد شود. این رهبردها شامل راهبرد اقناع ایران؛ راهبرد خلع سلاح ایران، راهبرد تغییر رژیم تهران و راهبرد بازدارندگی و مهار ایران است. اگر امکان داشت ابتدا حذف رژیم انجام شود و اگر این راهبرد جواب نداد خلع سلاح نظام انجام شود و اگر این هم ممکن نبود از راهبرد خلع سلاح انجام شود و اگر این هم نشد از راهبرد اقناع ایران استفاده شود و اگر این هم ممکن نبود از راهبرد بازدارندگی استفاده شود و اگر ممکن بود همه این راهبردها با هم انجام شود و این هم در این گزارش آمده است که استفاده همه این رهبردها بهتر از استفاده از یکی از راهبردهاست.
چرا فتنه ۸۸ برای ما کلیدی است. علت این است که فتنه ۸۸ شرایط مربوط به اجرا کردن این استراتژی را برای آمریکاییها در ایران را فراهم کرده است. اینهایی که در فتنه ۸۸ فعالیت کردند بر مبنای این گزارش کار کردند. اگر انکار میکنند این گزارش را باید انکار کنند. این گزارش در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و متن انگلیسی و فارسی آن هم موجود است. البته متن فارسی کامل ترجمه نشده است. کسانی که این موضوع را انکار میکنند میتوانند تحقیق انجام دهند. ۶ متفکر روی این پروژه کار کردهاند و رهبری اینها دست برژینسکی بوده است که چند سال قبل مُرد و دنیا از شر او راحت شد. اگرچه اینها از این شرها زیاد دارند.
این گزارش یک مقدمه دارد که خیلی سریع این مقدمه را میخوانم:
ایران همیشه برای آمریکا یک معضل و مشکل بوده است (تا قبل از انقلاب اسلامی، ایران یک نوکر بیخاصیت وابسته بیعرضه بوده است که آمریکاییها به خنده میگویند ما همهجا هستیم. کتاب خانم رابین رایت، خبرنگار آمریکایی به نام «آخرین انقلاب بزرگ قرن» را بخوانید، جالب است که حتی ما برای چینش کتابخانههای خودمان هم مستشار از آمریکا میآوردیم که کتابخانه برای ما بچیند. این هم در در این گزارش آمده است. یعنی این همه میگفتند که پهلوی و رضاشاه دانشگاه درست کرده است حتی عرضه تربیت کردن یک کاردان کتاب دار را نداشتند. یا اگر تربیت شده بودند به آنها اجازه کار نمیدادند و باید حتماً زیر نظر یک کارشناس درِ پیتی آمریکایی که در کشور خودشان به آنها کاری نمیدادند فعالیت میکرد. این کارشناسان ساده در اینجا حقوق به دلار میگرفتند که کتابهای ما را در کتابخانه بچینند. این کتاب، اطلاعات بسیار گرانقیمتی دارد و جالبترش این است که نوشته یک آمریکایی است که با جمهوری اسلامی شدیداً مخالف و به شدت هم طرفدار حکومت پهلوی است. ببینید درباره نفوذ آمریکاییها چه چیزی نوشته است. خودش میگوید در ارتش بودیم و به دولت مشاوره میدادیم. در سازمان برنامه و در آموزشوپرورش و … بودیم. یعنی جایی نبود که این آمریکاییها نباشند و مستشار نداشته باشند و حقوق نگیرند و مسائل مربوط به ایران را سازماندهی نکنند).
میگوید ایران همیشه یک معضل و مشکل برای آمریکا بوده است. تنفر ایران از آمریکا برای ناظران بیرونی عجیب است (نه خیر! برای اینکه آنها نمیدانند شما چه بلاهایی سر ایران آوردهاید. چند ۱۰ سالی که در ایران حکومت کردید و همهچیز دست شما بود و در زمان انقلاب، ایران یک کشور عقبمانده روستایی بود. خاطرات عَلَم را بخوانید. او در سال ۵۶ مرده است اما در سال ۵۴ به شاه گزارش میدهد که من بررسی کردم و دیدم که ۳ درصد خانههای روستایی ما برق و آب دارند. در این زمان، ۷۵ درصد مردم ایران در روستاها زندگی میکنند. جهاد سازندگی برای چه چیز شروع شد. اگر جمهوری اسلامی این کارها را نمیکرد امروز وضع ایران چه بود. هنوز هم ما گروههای جهادی میفرستیم اما هنوز برخی جاها مشکل دارند. این فقر که محصول جمهوری اسلامی نیست.)
در ادامه این گزارش آمده است: بوش در آخر حکومت خود به ایران فشار آورد اما این فشار کافی نبود، در آخر حکومت بوش، قدرت ایران در منطقه ارتقا یافت و آمریکا ضعیف شد. چون مشخص نیست که در صورت حمله نظامی به ایران موفق خواهیم شد توصیه میکنیم حمله نظامی را برای مرحله آخر بگذاریم. چون ما اکنون عراق و افغانستان را اشغال کردهایم و هزینههای جنگی زیادی داریم و امکانات ورود به جنگ با ایران را نداریم. بنابراین مسیر بسیار سختی برای برخورد با ایران داریم.
بعد از مقدمه و دلایل و در انتها مینویسد: دو استراتژی بزرگ را پیشنهاد میدهیم و غیر از این هم هیچ راه دیگری نداریم: محدودسازی ایران و فشار آوردن برای مذاکره با این کشور. این گزارش، ۹ گزینه را برای اجرای این استراتژی پیشنهاد میدهد که دو گزینه آن دیپلماتیک است، سه گزینه آن نظامی است و سه گزینه تغییر حکومت از طریق حمایت از گروههای مردمی، شورشهای قومی و یا کودتای نظامی است و آخری گزینه هم بازدارندگی ایران از طریق محدودسازی است. معایب و مزایای این گزینهها در این گزارش آمده است.
گزینههای دیپلماتیک این گزارش این است:
اولین گزینه، استفاده از سیاست چماق و هویج و دادن امتیاز و گرفتن امتیاز است. یک جایی هویج نشان بدهید (امتیاز بدهید) و در یک جای دیگر چماق نشان دهید (امتیاز بگیرید). این سیاست، سیاست معروف آمریکاییهاست که با سرخپوستها و سیاهپوستها و کشورهای دیگر هم از همین روش برخورد کردند. میگوید استفاده از این سیاست به تناسب انجام شود و اگر این سیاست جواب نداد لاغر کردن سیاست چماق و چاق کردن سیاست هویج و یا برعکسش را در پیش بگیریم. این دو گزینه دیپلماتیک است.
سه راهکار نظامی هم در قبال ایران پیشنهاد داده بودند. اولین راهکار خلع سلاح تهران است. دومین راهکار تهاجم محدود بود و سومین راهکار آنها تهاجم نامحدود بود. تهاجم محدود شامل مثلاً حمله هوایی برای زدن تأسیسات مهم و استراتژیک است و در تهاجم نامحدود شبیه حملات گستردهای مثل حمله نظامی به عراق و افغانستان به ایران هم حمله شود. هدف این سه گزینه، ساقط کردن حکومت ایران و روی کار آوردن یک حکومت مدافع آمریکا در ایران است.
چون شرایط کودتا را در ایران نمیدیدند و نوشتهاند ارتش در ایران کارهای نیست و قدرت انجام کودتا را ندارد، در این گزارش، روی انقلابهای مخملی بیشتر سرمایهگذاری کردهاند. با توجه به تجربههای آنها در کشورهای دیگر، فکر میکردند شرایط انقلاب مخملی در ایران هم فراهم است. در صفحه ۱۰۳ ایران گزارش میگوید که حمایت از انقلابهای رنگی، آشکارترین و قابل قبولترین روش برای به زیر کشیدن دولت ایران است. در صفحه ۱۱۳ میگوید از تأمین مالی، آموزش، تحریک تمامعیار و شورش مسلحانه نباید دریغ کنیم. از جداییطلبان اهواز، کردها و بلوچها باید به عنوان یک گزینه برای دامن زدن به پدیده انقلابها استفاده کنیم.
اینها را دولت رسمی آمریکا میگوید. یعنی برنامهریزی برای ساقط کردن نظام در ایران دارند. کدام ابلهی میگوید با دشمنی که به حرف اعتقادی ندارد و با شما بازی میکند برویم مذاکره کنیم و حرف بزنیم؟
در صفحه ۱۴۵ این گزارش آمده است هیچ یک از این گزینهها، از نظر ما به تنهایی به عنوان یک گزینه مطرح نیست و اگر بتوانیم همزمان همه گزینهها را اجرا کنیم بهتر و مناسبتر است و ایران را گیج میکند و ایرانی بسیار زبل هستند و نمیشود آنها را شناخت. گاهی آنها ما را بازی میدهند و ممکن است ما را وارد مذاکرات کنند تا از ما وقت بگیرند و کارهای خودشان را انجام دهند و گاهی ما را به پای میز مذاکره میآورند تا فاصله ایجاد کنند و ارادهای که در جهان ایجاد کردهایم تا همزمان ایران را تحت فشار قرار دهیم را کم اثر کنند.
در صفحه ۱۵۰ میگوید استراتژیک ساقط کردن نظام در ایران میتواند جز برنامه تمامعیار حمله باشد.
بستر این کارها فتنه ۸۸ بود. یعنی همان نمادها، بسترها و کارهای انقلاب مخملی در فتنه ۸۸ بود. فتنه ۸۸ اعتراض انتخاباتی نبود. هر نادانی میداند که اعتراض انتخاباتی در هر کشوری مراتب قانونی دارد و اینطور نیست که با ریختن در خیابان صندوقی باطل شود. خوب هر بازندهای میتواند به خیابان بیاید و بگوید انتخابات را باطل کنید. این آنارشیسم به تمام معناست و هیچ حکومتی زیر بار این حرف نمیرود چون هر کسی میتواند این ادعا را انجام دهد. بنابراین فتنه ۸۸ خط قرمز ماست و تا جمهوری اسلامی زنده است و نیروهای انقلاب و رهبر انقلاب زنده است ما باید هر سال این فتنه را یادآوری کنیم تا از آن درس بگیریم و مواظبت کنیم که این اتفاق مجدداً نیافتد.
سؤال یکی از حضار: اگر نظر مردم در جمهوری اسلامی مهم است چرا هر چندسال یک بار همهپرسی برگزار نمیشود؟
دکتر نامدار: ابتدای انقلاب مکانیسمهای قانونی وجود نداشت. در نظام مشروطه سلطنتی انگلیس برای چند قرن است. آیا مخالف ندارد؟ چرا همهپرسی نمیگذارند و اجازه همهپرسی نمیدهند. آمریکاییها ۴۰۰ سال است که این مدل حکومت را پایهریزی کردهاند چرا برای ادامه حکومت همهپرسی نمیکنند؟ آنها قانون اساسی خودشان را در ابتدا از طرق همهپرسی پایهریزی کردند. چرا این را تجدید نمیکنند. در سیاست همهپرسیها عموماً در جایی اتفاق میافتد که یک امر جدید میخواهد تأسیس شود. در این صورت، مکانیسمهای قانونی آن امر جدید تعبیه میشود. وقتی امر جدید تعبیه شد دیگر هر اتفاقی بخواهد در آن کشور (ایران، فرانسه، آمریکا و …) مکانیسمها وجود دارد. مگر اینکه مردم به هر دلیلی این نظام را یک نظام معتبر ندانند و اگر بخواهند آن را ساقط کنند از طریق جنبشهای اجتماعی ساقط میکنند. همهپرسی باید نظام برگزار کند. کدام عقل میگوید یک نظام خودش را در معرض پرسش قرار دهد. اگر در دموکراسیهای دیگر این کار را کردهاند ما هم الگو میگیریم و این کار را انجام میدهیم. مگر این آقایان میگویند از دموکراسیهای دیگر الگو بگیریم؟ اتفاقات ما شبیه دموکراسیهای دیگر هستیم و حتی چیزهای ویژهای داریم که آنها ندارند. یکی از اینها شورای نگهبان است. آمریکا ۵ شورای نگهبان دارد. فرانسه سه شورای نگهبان دارد و در این کشور اگر سه مکانیسم را رد نکنید حق ثبت نام ندارید. اینجا که گلوبلبل است و هر کسی میآید ثبت میکند و بعد شورای نگهبان برای رد کردن اینها باید کلی هزینه پرداخت کند. شورای نگهبان در ایران حداقلی است. یعنی همه کشورهای دینا؛ مکانیسمهای قانونی دارند. رفراندوم به ندرت در این کشورها اتفاق میافتد و تنها برای تغییر قانون اساسی رفراندوم برگزار میشود همانطور که در دهه اول انقلاب این کار در ایران هم انجام شد. اگر مطالعه کنید میبینید در کشورها جز در بازنگری قانون اساسی به ندرت پیدا میشود که رفراندوم در آنها انجام شده باشد.
سؤال یکی از حضار: نظر شما درباره شفافیت آرای نمایندگان مجلس چیست؟
دکتر نامدار: مخفی بودن رأی در هیچ جای دنیا منطق ندارد. من نمیدانم چرا در جمهوری اسلامی این ملاحظات بیخود را داریم. شما مجلس عوام انگلیس را ببینید. موافق و مخالف مقابل هم حرف میزنیم. جناح چپ و راست، زاده مجلس عوام انگلیس است. آنهایی که مواضع مخالف داشتند در جناح چپ بودند و آنها که مواضع موافق داشتند در جناح راست قرار میگرفتند و به ندرت افراد میانه داشتیم. رأی مخفی اصلاً معنی منطق ندارد. رأی منفی در چی؟ شما دارید درباره تمامیت ارضی در کشور مثل بحرین تصمیم میگیرید. نماینده میخواهد برای جدا شدن بحرین رأی میدهد مگر میشود این رأی مخفی باشد؟ همین مخفی کارها پدر ما را در آورده است و نمایندگان بده و بستان میکنند و با خارج روابط پیدا میکنند و بعد خودش را مظلوم نشان میدهد. رئیسجمهور هم به همین شکل است. بعد میگوید چرا در مملکت گرانی است؟ تو رفتهای که همین مشکل را حل کنی. بعد رفتهاید در موضع پرسش قرار گرفتهاید؟ علت عدم شفافیت است. نمایندههایی که مخالفت میکنند باید به آنها شک کنید. جایی که مسائل امنیتی باشد مجلس علنی نخواهد بود و حتی در این مسائل در جلسات غیرعلنی رأی مخفی نداریم و باید مشخص باشد که هر کس چه رأیی دارد. عجیب است که برای زندگی و معیشت مردم همه رأیها مخفی است و معلوم نیست که هر کس در کجا قرار دارد.
سؤال یکی از حضار: درباره ماجرای حمله به دانشجویان در فتنه ۷۸ بگویید.
در کتابی که به شما معرفی کردم آمده است که هر ۱۰ سال به ۱۰ سال برای ایران نقشههایی دارند. چون بازسازی و برنامهریزی پروژهها ۱۰ ساله است. در سالهای ۷۶ تا، ۷۸ حمله به افراد رخ نداد بلکه ترور سه رکن امنیتی کشور بود. با کوی دانشگاه، نیروی انتظامی را زدند و با قتلهای زنجیرهای، وزارت اطلاعات را ترور کردند و با ترور حجاریان سپاه را ترور کردند. یعنی ابتدا میخواستند اعتبار اینها را ضعیف کنند و بعد پروژههای خودشان را عملیاتی کنند. اگر میخواهید این طرح را متوجه شوید هیچ راهی ندارید مگراینکه کتاب استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱ را که در سال ۲۰۰۰ نوشته شده را مطالعه کنید. وقتی این کتاب را مطالعه کنید متوجه این پروژهها میشوید.
سؤال یکی از حضار: چرا در انتخابات اخیر شورای نگهبان مورد حمله قرار گرفت؟
شورای نگهبان همیشه مورد حمله است. این حمله هم در دوره امام صورت گرفته است و هم در دوره فعلی انجام میشود. شورای نگهبان چوب دو سر طلا شده است. شورای نگهبان کسی را رد نمیکند. چیزی به مفهوم رد صلاحیت در شورای نگهبان نداریم. در قانون اساسی و در آییننامه شورای نگهبان چیزی به نام رد صلاحیت نداریم بلکه عدم احراز صلاحیت صورت میگیرد. مثلاً شما مریض میشوید و احساس میکنید مغز شما نیاز به عمل جراحی دارد. در خیابان هر تابلوی پزشکی مثل کودکان، اطفال، زایمان …. دیدید به همان مراجعه میکنید و خودتان را در معرض و اختیار او قرار میدهید؟ تا احراز صلاحیت نکنید خودتان را در اختیار او میگذارید؟ کار شورای نگهبان همین است. شورای نگهبان عین سازمان نظام پزشکی عمل میکند. وقتی پزشکی میخوانید و به محض اینکه فارغالتحصیل میشوید یک شماره نظام پزشکی و یک مهر به شما میدهد و شما یک پزشک عمومی میشوید و اجازه طبابت دارید ولی آدم عاقل در مریضی سنگین به این پزشکان مراجعه نمیکند. اولین کاری که میکند این است که شبکههای نظام پزشکی سؤال میکند که به نظر شما چه کسی برای این عمل جراحی صلاحیت دارد و قویتر است. کار شورای نگهبان در ایران شبیه همین است. متأسفانه در ایران شورای نگهبان صلاحیتهای حداقلی را احراز میکند در بسیاری کشورها، صلاحیت نمایندگان حداقلی نیست بلکه حداکثری است. مثلاً در ترکیه اگر کسی به شما بدهی دارد و شما از او شکایت کرده باشید او حق شرکت در انتخابات را ندارد. در آمریکا و فرانسه هم همینطور است. در فرانسه اگر تأییدیه مثلاً ۱۰۰۰ نفر را نگیرید حق ثبت نام ندارید. در ایران، یک خواننده برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده است و با کمال پر رویی به تلویزیون هم میآید. این مسخره کردن دموکراسی است. ما از آن طرف بام افتادهایم. ما خیلی خودمان را در معرض این بحثها قرار میدهیم. در کجای دنیا، نظامها برای حضور حداکثری مردم، تا مرز نفی خودشان میروند؟
صداوسیما را در اختیار داوطلبانی قرار میدهند که عرضهای جز اینکه با تخریب نظام برای خودشان رأی جمع کنند ندارند. کسانی که آروغهای دیپلماتیک میزنند در کجای دنیا چنین چیزی را سراغ دارند. مردمسالاری در ایران بینظیر و افراطی است و اینها از همین میترسند و برای همین تلاش میکنند این موضوع در ایران نهادینه نشود. درست است که تاوانهای سنگین برای این کار میدهیم اما اگر این را حفظ کنیم آینده برای ایران بسیار روشن است. برای همین هم این مدل را میکوبند چون اگر نهادینه شود ممکن است جایگزین مدلهای آمریکایی شود. دموکراسی حزبی، مدل سرمایهدارهاست و برای همین میخواهند در ایران دموکراسی را حزبی کنند. یعنی مدل کسانی که برخوردار هستند حاکم شود. ما اصلاً نیازی به احزاب نداریم. در نظامهای دینی که دین تولیدکننده است و تولید قدرت میکند و ثروت و سرمایه اجتماعی تولید میکند و نظریه تولید میکند جایی برای احزاب نیست. برای همین احزاب در ایران رشد نمیکند چون رقیب پرقدرتی به نام مذهب دارد. اگر میخواهد رشد کند باید مذهب را از صحنه خارج کند و چون توانایی این کار را ندارد شروع به مارک زدن، تهمت زدن و افترا زدن و تحریف کردن میکند. کاری که در دوره قاجار هم انجام دادند.
تمام جنبشهای اجتماعی در ایران که در مقابل استعمار و استبداد ایستادگی کردهاند و برای ملت ایران، آزادی، استقلال و امنیت و تمامیت ارضی خواستهاند و یک وجب خاک را ندادهاند با رهبری علمای اسلام فعالیت داشتهاند. مشهورترین این جنبشها نهضت ملی نفت بود و اگر در آن مرحوم کاشانی نبود مصدق کاری نمیتوانست انجام دهد و کسی او را برای ترشیفروشی هم قبول نمیکرد. کسی که در اوج انقلاب مشروطه از محمدعلی شاه بورس تحصیل در خارج کشور و از مملکت خودش خارج شد و بعد که اوضاع آرام شد به کشور بازگشت.
دیدگاه