فقدان مدیریت بخشی عمده از ثروت ملی و اقتدار مردم این سرزمین را از بین برده است

مدیران کبوتر حرم اند؛ از اینجا کیش کنی آنجا می‌نشینند | مدیر نه خلق می‌شود و نه از بین می‌رود

فساد، ناتوانی و ضعف، بی‌سوادی هیچکدام دلیلی برای از دست دادن صندلی آنان نیست، برای مدیر شدن تنها یک سفارش و یک بده بستان لازم است؛ و این فزاینده آنتروپی به معنی تلاش برای تلاشی شدن است!

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی به قلم ظفر حسن زاده تبریزی نوشت: استادم زنگ زد و از من خواست که او را ببینم، در منزلش مرد دیگری نشسته بود که او را برادر زاده‌اش معرفی کرد! پدرم به یک بانک خصوصی پیشنهاد معاوضه خانه دیوار به دیوارمان با بانک را داده بود! و آن مرد نماینده بانک خصوصی در استان بود! او به صراحت رقمی تقریبا نصف بهای خانه مان را از ما مطالبه کرد تا خانه را به دو برابر قیمت توسط بانک خریداری کند! اما پدرم نمی‌خواست خانه را بفروشد دوست داشت معوض خانه اش، خانه‌ای مشابه در همان محل از بانک بگیرد و طالب سود نبود، علاقه‌اش فقط این بود که پروژه‌ای که بانک خصوصی در شهر انجام می‌داد، وسیع‌تر و بهتر باشد.
من موضوع را به پدرم رساندم و او کمی ناراحت اما با خنده گفت نه ما این معامله را قبول نمی‌کنیم! که خانه را دو برابر گران بفروشیم و ماجرا متوقف شد! این بار نامه به دفتر مرکزی در تهران فرستادم و بار دیگر رئیس منطقه مرا به دفتر خواند و با خنده گفت من همیشه در این مسیر هستم و شما بدون من نمی‌توانید کاری انجام دهید.
رئیس بانک در منطقه که مدیر بازنشسته بانکی بود از سمت خود برکنار شد اما آسیب‌های وی در اخذ پروانه و… گریبانگیر ما شده بود.
2 ماه از برکناری آقای رئیس بازنشسته نگذشته بود که وی بعنوان مدیر منطقه‌ای یک بانک با پشتوانه خیلی خیلی قوی خصوسی در آذربایجان شرقی انتخاب گردید و من در حیرت از ماجرا! بانک مردی را خزانه‌دار کرده بود که چندان باوری به امانت نداشت و من و او این را می‌دانستیم!
*
رئیس هولدینگ داروی یک سازمان از من درخواست همراهی و سکوت و امضای بی‌مطالعه می‌کرد. بهش گفتم جواب ملانصیری را چه بدهیم!!؟ ملانصیری یک قاضی روستازاده در دادگستری بود که مردی درستکار و در عین حال محکم در باورهایش بود! وقتی دانشجوی پزشکی به او گفت آقای رئیس آیا من حق ندارم همکلاسی خودم را سوار ماشین بکنم، جواب دادنه!!! توحق نداری نامحرم را سوار ماشینت بکنی! با نقل این کلام به مدیر هولدینگ گفتم آقای دکتر همه چیز درست اما اگر ملا نصیری گفت شما برای مدیریت رفته بودید و نه اختلاس و سو استفاده و پارتی بازی! آنگاه چه بگوییم!؟ مدیرعامل هولدینگ در مقابل پاسخ من سکوت کرد و حکم بر لغو حکم من از یک شغل رده پایین زد! اما با برکناری وی از سمتش در کمتر از دو ماه، او معاون وزیر شد، آقای دکتر در روزهای آخرش در سمت وزیر خدمات بسیاری برای خودش انجام داده بود که فرار را بیشتر جستجو می‌کرد تا امتیازات دریافتی‌اش سلب نگردند.
*
شهردار یک شهر بزرگ در شمالغرب با وثیقه میلیاردی آزاد شده بود، صلاحیت وی برای عضویت در هیئت مدیره سازمان نظام مهندسی رد گردیده بود، بدون کنکور وارد دوره دکترا شده و سهمیه عامه را از آن خود کرده بود؛اما بعد از برکناری از سمت شهرداری منطقه، در تهران شهردار منطقه بزرگ‌تر شده بود , شوهر خواهرش نماینده مجلس بود… او بسادگی توانست سمت شهرداری شهر بزرگ تاریخی و دیرینه را از آن خود کند و در شهری که برای شهرداری منطقه پذیرش نمی‌شد، شهردار مرکز گردید. اکنون بزرگ فعالیتش رنگ کردن جدول‌ها، تعوبض آنها، رنگ کردن پل هاست! گویی او برای این عملیات هیچ اختیاری از خود ندارد.! و مامور است و معذور!
مدیرعامل یک شرکت دارویی بعد از برکناری از سمت خود، در یک سلسله زنجیر اخراج‌ها مجددا به همان شرکتی برگشت که از آن اخراج شده بود و باز مدیرعامل شد؛ گویی از آنجا اخراج نشده بود!
*
مجلس شورای اسلامی وزیرهای بسیاری را برکنار کرده است، عملکرد و ناتوانی واضح وزیر و در نتیجه خرد جمعی نمایندگان، ناتوانی وزیر را اعلام داشته‌اند، اما کمتر وزیری بعد از برکناری بیکار مانده است بلکه پاسخ دولتمرد‌ها، مبتنی بر حمایت و ارائه شغلی در همان حد برای آنان بوده است. این برای تمام دولت‌ها بوده است!
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از این نمونه‌ها است. او که می‌توانست به شغل قبلی خود برگردد و به عنوان معلم تئوری ادامه فعالیت دهد باز برای اجرای یک کار بزرگ اجرایی و نیازمند کارافرینی تعیین می‌گردد. اخیرا با استعفای مدیرعامل بورس، فرد برکنار شده‌ای برای آن سمت معرفی می‌گردد، که همه فن حریف و از دارو تا سیمان را بلد است ولی در دولت پیش از سمت خود برکنار شده بود. مدیرعامل بورس به سمت خود برمی گرددو مدیر معرفی شده ناکام می‌ماند! اما وزیر او را ناکام نمی‌گدارد، این بار رئیس گمرک و معاون وزیر می‌شود!!!؟
*
مدیریت به غیر از توانایی‌های فردی روشی علمی دارد، مدیر قبل از هرچیز باید سازمان خود را بشناسد، مدیر باید طرح برنامه کند، برنامه‌ریزی کند، سازماندهی نماید، اجرای کار کند و روند راکنترل کند و بتواند سازمان خود را رهبری نماید!
اما مدیر در جامعه ما به عنوان یک سازمان بزرگ از یک کلیت و قانون تبعیت می‌کند. مدیر نه خلق می‌شود و نه از بین می‌رود، بلکه از شکلی به شکل دیگر در می‌آید.
آنها بقول مردم کبوتران حرم هستند از اینجا کیش کنی کمی آن طرف‌تر می‌نشینند و همیشه جایی برای نشستن دارند. از خصوصیات این حلقه بسته طبیعی است که صاحبان اصلی قدرت یعنی مردم همواره به چشم رعایای مدیر دیده می‌شوند؛ چون هیچ قدرت مردمی توانایی کندن آنان را صندلی‌های تیره شان ندارد. و در نتیجه مدیر هرگز نمی‌تواند ایجاد ارتباط با کارکنان کند.
فساد، ناتوانی و ضعف، بی‌سوادی هیچکدام دلیلی برای از دست دادن صندلی آنان نیست، برای مدیر شدن تنها یک سفارش و یک بده بستان لازم است. و این فزاینده آنتروپی به معنی تلاش برای تلاشی شدن است!
پیشنهاد این چنین است، دیگر کفگیر به ته دیگ خورده است، فقدان مدیریت بخشی عمده از ثروت ملی و اقتدار مردم این سرزمین را از بین برده است، تنها چاره کار جمع‌آوری این بوروکرات‌های بی‌سواد از سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاست. شاید که با بکارگیری نخبگان واقعی اگر تن به صندلی و سمت بدهند، این تلاش برای متلاشی شدن و آنتروپی شدید را متوقف کنیم.

Share