مقتول، قاتلش را لو داد

اسرار قتل زن دعانویس زمانی فاش شد که او به خواب یکی از همسایه‌هایش رفت

۲ ماه تحقیقات پلیس برای کشف راز قتل یک زن دعانویس در تهران با دستگیری قاتل پایان یافت. اسرار این جنایت زمانی فاش شد که مقتول به خواب یکی از همسایه‌هایش رفت و نامی را به زبان آورد که قاتل او بود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از همشهری، نخستین برگ این پرونده شامگاه هفتم اسفند پارسال ورق خورد. آن روز گزارش قتل زنی در داخل آپارتمانش به قاضی میثم حسین‌پور، بازپرس جنایی تهران اعلام شد. تیم تحقیق پس از حضور در محل جنایت در یکی از اتاق خواب‌ها جسد زنی حدودا ۷۰ساله را دیدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. او به تنهایی در آن آپارتمان زندگی می‌کرد و پس از قتل، همه طلاهای او سرقت شده بود. آثار تخریب روی در یا ورود اجباری به داخل خانه دیده نمی‌شد و این یعنی قاتلی آشنا وارد خانه شده و پس از جنایت، النگوهای مقتول را با سیم‌چین بریده و با خود برده است.
نخستین فردی که از او تحقیق شد دختر مقتول بود. او گفت: من در ساختمان روبه‌رویی زندگی می‌کنم و چون مادرم تنها زندگی می‌کرد و سنش بالا بود، هر از گاهی برایش غذا می‌آوردم. شب حادثه نیز قرار بود برایش شام ببرم و حدود ساعت۷:۴۰شب مادرم به من زنگ زد و خواست غذایش را ببرم. او حرفی از اینکه مهمان دارد نزد. حدود ۳۰تا ۴۰دقیقه طول کشید تا غذا آماده شود و به خانه مادرم رفتم اما با صحنه هولناکی روبه‌رو شدم. مادرم خون‌آلود روی زمین افتاده بود. وحشت‌زده فریاد کشیدم و  همسایه‌ها پلیس را خبر کردند.

زن دعانویس 
با انجام تحقیقات بیشتر در این پرونده، جزئیات تازه‌ای به‌دست آمد و معلوم شد که مقتول، دعانویس بوده و افراد زیادی برای باز شدن گره زندگی‌ و رفع مشکل‌شان به او مراجعه می‌کردند. همین موضوع فرضیه اینکه او به‌دست یکی از مشتریانش به قتل رسیده را قوت بخشید و این درحالی بود که تیم جنایی در ادامه اثر انگشت قاتل را در خانه مقتول پیدا کردند که برای بررسی به آزمایشگاه جنایی پلیس فرستاده شد.

تماس عجیب 
تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه داشت تا اینکه یکی از همسایه‌های مقتول با پلیس تماس گرفت و سرنخی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد. او گفت: پس از قتل زن دعانویس همه همسایه‌ها شوکه شده بودیم. چهلم مقتول بود که صدای همسایه دیوار به دیوارمان را شنیدم که تلفنی با یکی در مورد ماجرای قتل صحبت می‌کرد. من فالگوش ایستادم و کنجکاو شدم ببینم چه می‌گوید؛ زن همسایه که فریبا نام دارد به شخصی که آن طرف خط بود می‌گفت که از وقتی همسایه‌مان به قتل رسیده پریشان است و مقتول هرشب به خوابش می‌رود.  برای همین  احتمال می‌دهم که فریبا در ماجرای قتل زن دعانویس نقش داشته باشد. این تماس کافی بود تا فریبا به‌عنوان مظنون بازداشت شود. او اما مدعی بود که نقشی در قتل ندارد. وی گفت: مقتول مشتریان زیادی داشت. عروسمان یعنی همسر برادرم هم به‌خاطر مشکلاتی که داشت گاهی به خانه مقتول می‌رفت که برایش دعا بنویسد. از وقتی مقتول کشته شده خواب‌های پریشان و عجیبی می‌بینم. مدام خواب مقتول را می‌بینم که نام فردی را در خواب برده و می‌گوید قاتلش اوست. او به عروسمان اشاره می‌کند و من با دیدن این خواب خیلی پریشان شده‌ام.
گفته‌های این زن، پرونده‌ را عجیب‌تر کرد. او انگشت اتهام را به سمت عروس‌شان نشانه گرفت و در این شرایط عروس جوان به نام سحر بازداشت شد. او از مشتریان مقتول بود و نتیجه انگشت نگاری از صحنه جرم نشان داد که اثر انگشت به‌جا مانده از قاتل متعلق به سحر است. زن جوان در ابتدا مدعی شد: من بی‌گناهم و قاتل فرد دیگری است. او گفت:  برای حل مشکلم به خانه مقتول رفتم وقتی به آنجا رسیدم دیدم که در خانه‌اش باز است. وارد که شدم فردی نقابدار داخل خانه بود. او زن دعانویس را کشته بود و مرا که دید تهدیدم کرد و خواست با سیم‌چین النگوهای مقتول را بریده و به او بدهم. طلاهای مقتول را بریدم و بعد قاتل نقابدار با تهدید طلاها را از من گرفت و فرار کرد.
ادعای سحر عجیب و غیرواقعی به‌نظر می‌رسید. بنابراین تحقیقات از او ادامه یافت تا اینکه اسرار قتلی را که مرتکب شده بود، فاش کرد. او مدعی شد که تحت‌تأثیر مصرف مخدر گل و با انگیزه سرقت طلاهای زن رمال، دست به جنایت زده است. او پس از اعتراف به قتل با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و خواهرشوهر وی(همسایه‌ مقتول) که بیگناهی‌اش ثابت شد با دستور بازپرس جنایی تهران آزاد شد.

گفت‌و گو
جنایت اشتباهی 

سحر در تمام مراحل بازپرسی اشک می‌ریزد و با گریه جزئیات قتل را شرح می‌دهد. او می‌گوید که پشیمان است و هرگز قصد نداشته جان پیرزن را بگیرد. سحر مدعی است که شب حادثه می‌خواسته نامادری‌اش را به قتل برساند اما راه را گم کرده و سر از خانه زن دعانویس در آورده است. گفت‌وگوی همشهری با او را بخوانید.
گفتی می‌خواستی جان نامادری‌ات را بگیری؟ چرا چنین تصمیمی گرفته بودی؟
با نامادری‌ام اختلافات شدیدی داشتم. او زندگی مرا خراب کرده بود و از او کینه به دل داشتم. شب حادثه گل کشیدم و راه افتادم به سمت خانه نامادری‌ام. با خود گفتم جانش را می‌گیرم اما راه را گم کردم و وقتی چشم باز کردم دیدم در مسیر خانه مقتول هستم. البته از قبل هم قرار بود برای حل مشکلم به خانه او بروم اما آنقدر تحت‌تأثیر مواد بودم که ناخواسته به آنجا رفتم.
چه شد که او را به قتل رساندی؟
قرار بود برایم دعای شکست طلسم و سحر و جادو بنویسد. به اتاق رفت که آن را بیاورد و من هم به‌دنبالش راه افتادم. ناگهان کنترلم را از دست دادم و پیرزن را هل دادم و او روی تخت افتاد و بعد آن با دستانم خفه‌اش کردم و چند ضربه چاقو هم به او زدم. در آخر هم با سیم چین طلاهایش را یکی یکی از دستش خارج کردم و دزدیدم. چند تا النگو بود به همراه انگشتر، زنجیر و پلاک.
پس از قبل نقشه سرقت کشیده بودی و انگیزه‌ات از جنایت سرقت طلاهای پیرزن بود؟
نه اینطور نبود، همه‌‌چیز کاملا اتفاقی پیش آمد. من هنوز تحت‌تأثیر توهمات مواد‌مخدر گل بودم.
چرا نزد آن زن می‌رفتی؟
چون مشکلات زیادی داشتم. من قبلا برای خودم کسی بودم. یک کارگاه مبل‌سازی‌ داشتم اما دچار مشکلات مالی و ورشکسته شدم. با هزار سختی کار کردم و بدهی‌هایم را دادم. می‌خواستم دوباره کار جدیدی را شروع کنم تا اینکه یک روز که به خانه خواهرشوهرم رفتم متوجه شدم که زنی در همسایگی آنها زندگی می‌کند که دعانویس است. خواهرشوهرم می‌گفت: مشتریان زیادی دارد و همه از کار او راضی هستند. من که به‌شدت دچار مشکل بودم نزد او رفتم و به من گفت که زندگی ام طلسم شده و باید نسخه رفع و شکستن سحر و جادو برایم تهیه کند. نخستین نسخه او را انجام دادم و قرار بود برای گرفتن نسخه دوم نزد او بروم که این اتفاق افتاد. ماده مخدر گل مرا تبدیل به قاتل کرد؛ چون من آزارم حتی به یک مورچه هم نرسیده بود.
چند وقت است که گل مصرف می‌کنی؟
حدود ۵ ماهی می‌شود که به‌دلیل مشکلات زیاد به آن روی آوردم و زندگی ام را ویران کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
تا یک ساعت بعد از قتل که در خیابان‌ها سرگردان بودم و بعد تصمیم گرفتم به خانه خواهرشوهرم که همسایه مقتول بود برود و همه‌‌چیز را بگویم اما ترسیدم. ۳روز بعد از قتل رفتم سمت پاکدشت و می‌خواستم خودم را به داخل کانال آب بیندازم و به زندگی ام پایان بدهم اما لحظه آخر  به‌خاطر بچه هایم پشیمان شدم.
با طلاهای مقتول چه کردی؟
یک هفته بعد از قتل طلاها را که بیش از ۱۰۰میلیون تومان شده بود فروختم واصلا نفهمیدم پولش چطور خرج شد. من به‌شدت عذاب وجدان دارم و هر شب کابوس می‌بینم. وقتی پلیس خواهرشوهرم را دستگیر کرد بارها تا مقابل اداره پلیس رفتم تا همه‌‌چیز را اعتراف کنم و خواهرشوهرم که بیگناه گیر افتاده بود آزاد شود اما ترسیدم تا اینکه در نهایت دستگیرم کردند.

Share