تیمسار منصور ستاری؛ از کنترل رادار در آمریکا و طراحی جنگنده در ایران تا شهادت در سقوط مرموز
کاسبان تحریم در آن دوران از این که می دیدند او به جای معامله با آنها، به نوآوری و تولید روی آورده، بسیار خشمگین بودند و علیه او در دادستانی و ارتش و مجلس پرونده سازی می کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از عصرایران، شهید منصور ستاری، از چهره های پر فروغ ارتش ایران است که هرگز فراموش نخواهد شد. او در سال هایی که فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایرات را بر عهده داشت، فراتر از یک فرمانده عمل کرد و صنعت هوایی ایران را در عرصه نظامی شکل داد.
بی شک، بسیاری از دستاوردهای امروز ایران در عرصه هوا و فضا، مستقیم یا غیرمستقیم، به رویکردهای علمی و تلاش های عملی او در آن سال ها بر می گردد. او به معنای واقعی کلمه، یک “نخبه علمی” بود.
منصور ستاری در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۲۷ در روستای ولی آباد ورامین به دنیا آمد. در ۱۹ سالگی وارد دانشکده افسری شد و در سال ۱۳۵۰ به آمریکا اعزام شد تا دوره کنترل رادار را بگذراند.
او بعد از بازگشت به کشور، به عنوان افسر کنترل شکاری در نیروی هوایی مشغول به خدمت شد. سپس در سال ۱۳۵۴ وارد تحصیل در رشته برق و الکترونیک شد.
با آغاز جنگ عراق علیه ایران، تمام توان علمی و عملیاتی خود را صرف ارتقاء سیستم های نیروی هوایی کرد. طرح ها و ابتکارات او، این خودباوری را در پرسنل نیروی هوایی ارتش تقویت کرد که می توان با دانش و تجربه داخلی هم کارهای بزرگی را رقم زد. عملیاتی کردن هواپیماهای زمینگیر شده در دوران جنگ، از بزرگ ترین دغدغه های و خدمات او در ۸ سال دفاع مقدس بود.
وی در عین حال که یک افسر ارشد و یک نخبه علمی بود، بسیار متواضع و مردم دوست نیز بود به گونه ای که در عملیات خیبر بعد از مواجهه با حمله شیمیایی عراقی ها، ماسک خود را به یک راننده لودر داد و خود درگیر عوارض آن حمله شیمیایی شد و تا آخر عمر، حس بویایی اش را از دست داد.
منصور ستاری در سال ۱۳۶۲ به سمت معاون عملیات فرماندهی پدافند نیروی هوایی منصوب شد و دو سال بعد معاون طرح و برنامه نیروی هوایی شد.
او چنان شایستگی و لیاقتی از خود نشان داد که در سال ۱۳۶۵ با درجه سرهنگی، فرماندهی نیروی هوایی ارتش را عهده دار شد و تا هنگام شهادت عهده دار این مسئولیت بود.
حفاظت هوایی از نفتکش های ایرانی و تاسیسات نفتی کشورمان در دوران دفاع مقدس که به “جنگ نفتکش ها” معروف بود، از مهم ترین و ملی ترین اقدامات او بود.
یکی از طرح های او “هواپیمای جنگی آذرخش” بود که در زمان حیاتش کلید خورد ولی بعد از شهادتش به بهره برداری رسید. او در دوران خدمت خود، مورد حسد و کینه افراد و جربان هایی بود که اقدامات او را در تضاد با منافع خود می دانستند.
پرونده سازی علیه او در دادستانی، ارتش و حتی مجلس شورای اسلامی، از اقدامات این جریان علیه او بود. کاسبان تحریم در آن دوران از این که می دیدند او به جای معامله با آنها و تامین منافع شان، به نوآوری و تولید روی آورده، بسیار خشمگین بودند و از هیچ اقدامی علیه این امیر ارتش ایران فروگذار نمی کردند.
برخی از اقدامات مهم و بنیادین شهید ستاری:
- تأسیس دانشکده پرواز (خلبانی) که اولین سری دانشجویان خلبانی در مهرماه سال ۱۳۶۷ وارد دانشکده پرواز شدند.
- تأسیس دانشگاه هوافضا با ۸ گرایش تحصیلی
- راه اندازی تأسیسات و امکانات جدید تعمیر و نگهداری در قالب پروژه اوج.
- تأسیس دانشکده پرستاری و راه اندازی مرکز تحقیقات و آموزش پزشکی (پاتولوژی) نیروی هوایی.
- ایجاد هنرستان کارودانش ـ فنی و حرفه ای درمرکز آموزشهای هوایی و اجرای برنامه های آموزش و پرورش برای افرادی که حداکثر با سن شانزده سال به استخدام نهاجا درآمده بودند تا بتوانند همانند دانش آموزان دبیرستان به تحصیل بپردازند و دیپلم رسمی کشور به آنها اعطا شود.
- ایجاد شبکه دیده بانی به منظور تقویت سیستم پدافندی کشور ـ ایجاد شبکه دیده بانی بصری ـ ایجاد موانع هوایی بر فراز دره ها، گذرگاهها و ارتفاعات و…
شهید ستاری که دارای تحصیلات فنی بود، در اواخر زندگی خود خوردویی را طراحی و یک نمونه از آن را به صورت دست ساز تولید کرد تا به صنعت خودروسازی کشور ثابت کند که می توان به جای تولید مکرر و بی کیفیت یک محصول، خودروهای جدید نیز ساخت و به مردم عرضه کرد.
بعد از شهادت وی، نام این خودرو را که تنها یک نمونه از آن ساخته شد، “شمس” گذاشتند که حروف اول “شهید منصور ستاری” بود. آن خودرو در دوره خود، خودرویی پیشرو تر از محصولات داخلی به حساب می آمد و البته هرگز تولد انبوه نشد و خودروسازی های داخلی همچنان به تولیدات کم کیفیت خود ادامه دادند.
سقوط مرموز هواپیما و شهادت
در ۱۵ دی ۱۳۷۳ تیمسار”منصور ستاری” برای شرکت در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دوره خلبانی به پایگاه هوایی شهید بابایی اصفهان رفت ولی در مسیر بازگشت به تهران هواپیمای حامل وی دچار سانحه شد.
سید مهدی دزفولی، مستندساز که فیلم “معمای c130” او معروف است، در این باره می نویسد: دی ماه ۱۳۷۳، هواپیمای حامل فرماندهان نیرو هوایی ارتش در نزدیکی فرودگاه اصفهان ناگهان سقوط میکند. در این پرواز تیمسار ستاری فرمانده نیرو هوایی، سرتیپ اردستانی معاون عملیات نیروی هوایی خلبان یاسینی معاون هماهنگکننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش و چندین نفر دیگر از اعضای نیرو هوایی شهید میشوند.
هواپیمای آنها بلافاصله پس از بلند شدن از فرودگاه اصفهان با بروز مشکل نامشخص مواجه می شود و در آخرین تماس با برج مراقبت اعلام می کنند که در حال بازگشت به سمت فرودگاهاند.
ناگهان تماس آنها قطع می شود و در فاصله ۶۴ کیلومتری فرودگاه در جاده نایین-یزد سقوط میکنند و تمام سرنشینان آن شهید میشوند. برخی منابع و شایعات خبر از لغو شدن ماموریت پروازی آنها در آخرین لحظات قبل از پرواز به تهران میدهند که هرگز این خبر به آنها نمیرسد!
اتفاقات روز سقوط هواپیما با ابهامات بسیاری همراه میشود که هیچگاه هم ابهام زدایی نمیشود.”
ادامه حیات ستاری می توانست، به ارتقاء تاریخی نیروی هوایی ایران بینجامد چرا که فرماندهی نخبه بر سرکار بود که هم دانش روز را داشت، هم به معنای واقعی کلمه وطن دوست بوذ و هم بسیار کارآمد و پیگیر و قاطع.
… و فراز پایانی زندگی منصور ستاری از زبان همسرش (خانم حمیده پیاهور)
وقتی داشت می رفت پرسید کی خونه است؟ گفتم: همه رفتند فقط سورنا خونه است. منصور رفت سورنا (پسرش) را که خواب بود بوسید و قتی از پله ها آمد پایین دیدم چشمانش قرمز شده و با دست به هم می مالد، متوجه شدم گریه کرده و بعد آمد سمت من؛ یک ساک کوچکی داشت، که وسایل شخصی اش را داخل آن می گذاشت، آن ساک و اسلحه اش را به من داد و گفت در جایی مطمئن بگذار… مراقب خودت و بچه ها باش خداحافظ. هر وقت تیمسار ماموریت می رفت من از زیر قرآن ردش می کردم؛ آن روز به قدری عجله داشت که حتی صبر نکرد که از زیر قرآن ردش کنم… ساعت ۸ و نیم شب قرار بود منصور برگردد.
ساعت ۴ و نیم صبح بود، آن موقع دخترم تازه عقد کرده بود و آن شب خانه پدرشوهرش مانده بود که به من زنگ زد و گفت: مادر دو نفر آمده اند منزل پدر شوهرم و عباس( داماد شهید تیمسار ستاری) را با خودشان بردند. پرسیدم کجا؟ گفت: نمی دانم. هر چقدر تماس می گرفتیم جواب قانع کننده ای به ما ندادند، تا اینکه تماس گرفتند و گفتند تیمسار هنگام پیاده شدن از هواپیما سرش به بال هواپیما اصابت کرده و زخمی شده و الان بیمارستان هستند شما حاضر شوید می آییم دنبالتان!
هنگام پیاده شدن از ماشین وقتی خواستم در را ببندم راننده به من گفت: حاج خانم بیمارستانی درکار نیست تیمسار شهید شده و در آن لحظه دیگر متوجه نشدم چه شد.
از آن موقع شب به هر طریقی که بود خودم را نگه داشتم ولی صبح دیگر طاقت نیاوردم که یک دفعه دیدم دختر کوچکم آمد جلو، با اینکه چشمانش قرمز شده بود؛ ولی گریه نکرد. چرا که من به بچه ها یاد داده بودم که هیچ کجا گریه نکنند و بیشتر بیان کنند.
اینک، آن قهرمان ملی، در قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران، آرمیده است.
دیدگاه