سرویس فرهنگی دیارمیرزا؛

نگاهی به کتاب «دربارۀ معنی زندگی»؛ کتابی برای تفکر در زندگی

دورانت در خصوص معنای زندگی نیز می‌نویسد: «پس ساده‌ترین معنای زندگی، خوشی است، خود شعف و شادی و تجربه‌های زندگی و سلامت جسمی؛ ارضا و آرامش عضلات و حواس و راحتی گوش و چشم و ذائقه.»

صابر عاشری لشت نشائی/ سرویس فرهنگی دیارمیرزا

«دربارۀ معنی زندگی» نوشته‌ی «ویل دورانت» نویسنده، تاریخ نگار و فیلسوف آمریکایی است که کتاب معروف «تاریخ تمدن» را در یازده جلد نوشته است. کتاب «دربارۀ معنی زندگی» را می‌شود کتابی برای تمامی انسان‌ها دانست و باید هر فردی دست‌کم یکبار هم که شده این کتاب را تهیه و در گوشه‌ی دنجی، با آرامش آن را مطالعه کند و فکر کند که واقعا معنای زندگی چیست؟

ماجرا از این قرار است که روزی مردی به ویل دورانت مراجعه می‌کند و از او تقاضا می‌کند که دلیلی برای او بیاورد که چرا نباید خودکشی کند! ویل دورانت پس از دادن برخی پاسخ‌ها به این فرد نامه‌ای برای بیشتر از صد شخصیت مشهور ارسال می‌کند و در آن از آن‌ها می‌پرسد: «زندگی برای شما چه معنایی دارد؟ چه چیزی باعث می‌شود که ناامید نشوید و همچنان ادامه بدهید؟ دین چه کمکی – اگر کمکی هست – به شما می‌کند؟ سرچشمه‌های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزۀ کار و تلاشتان چیست؟ تسلی‌ها و خوشی‌هایتان را از کجا پیدا می‌کنید؟ و دست آخر، گنجتان در کجا نهفته است؟» و نهایتاً پاسخ‌ها را به همراه نظر خود در این کتاب منتشر می‌کند.

این کتاب شامل سه بخش است که در بخش اول نامه دورانت و مسائلی از جمله دین، علم، تاریخ، آرمانشهرها و خودکشی عقل آمده است، در بخش دوم پاسخ‌های اهل ادبیات، بازیگران، هنرمندان، دانشمندان، مربیان، دیندارها، سه زن، یک زندانی حبس ابد و شکاکان به سوالات دورانت آورده شده است و در بخش پایانی خود دورانت به سوالات، پاسخ می‌دهد.

در بخشی از نامه ویل دورانت آمده بود: «ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که بزرگترین اشتباه در تاریخ بشر کشف حقیقت بود. کشف حقیقت ما را آزاد نکرد مگر از پندارهایی که تسلی‌مان می‌دادند و از قیدهایی که حفظ‌مان می‌کردند. کشف حقیقت ما را خوشبخت نکرد چون حقیقت زیبا نیست و شایستگی آن را ندارد که با این همه شور و اشتیاق دنبال شود حالا که به آن نگاه می‌کنیم حیرت می‌کنیم که چرا اینقدر برای یافتنش بی‌تاب بوده‌ایم چون هر دلیلی برای وجود داشتن را از ما گرفته است به جز لذت‌های لحظه‌ای و امید ناچیز فردا را.»

دورانت در قسمت دیگری از کتاب خود می‌نویسد: «این خانه‌ها و خزانه‌های ما نیستند که خالی‌اند، «قلب‌های» ماست که خالی است. دیگر، اعتقاد داشتن به عظمت و بزرگی پایدار انسان یا قائل شدن به معنایی برای زندگی که با مرگ از بین نرود، ناممکن به نظر می‌رسد. ما به دورانی از خستگی و دلمردگی قدم می‌گذاریم، شبیه آن دورانی که تشنه‌ی تولد مسیح بود.»

وی معتقد است: «علم مسیحی، رفتارگرایی، دموکراسی، اتومبیل، شلوار، پیشرفت یا «توسعه» نیستند، آن‌ها «تغییر» ند؛ آن‌ها راه‌های جدیدی در انجام کارهای قدیمی‌اند، خطاهایی جدید در کوشش بیهوده برای فهم اسرار ازلی و ابدی انسان و جهان. در زیر این پدیده‌های رنگارنگ، ذات امور یکسان می‌ماند؛ آدمی که از بیل مکانیکی و مته برقی، تراکتور و تانک، ماشین حساب و مسلسل، هواپیما و بمب استفاده می‌کند، همان نوع آدمی است که از خیش‌های چوبی، تیغه‌های سنگی، چرخ‌های کنده‌ای، تیر و کمان، گره‌نویسی و نیزه‌های سمی استفاده می‌کرد؛ ابزار متفاوت شده ولی غایت یکسان است.»

دورانت در بخش دیگری عنوان می‌کند که «بزرگترین پرسش روزگار ما، نه کمونیسم در برابر فردگرایی است و نه اروپا در برابر آمریکا و نه حتی شرق در برابر غرب؛ بزرگ‌ترین پرسش این است که آیا انسان‌ها می‌توانند زندگی بدون خدا را تاب بیاورند؟»

در پاسخ به سوالات دورانت برخی دین و خدا را عامل پیشرفت و برخی آن را نادیده می‌گیرند به طور مثال اچ. ال. منکن (هنری لوئیس منکن) نویسنده و سردبیر آمریکایی در پاسخ خود می‌نویسد: «عمل عبادت، آن طور که مسیحیان انجامش می‌دهند، به نظرم بیشتر باعث تحقیر می‌شود تا تعالی روحی.»

برخی نیز مانند سینکلر لوئیس، رمان‌نویس در زمینه دین نگاهی ملایم‌تر داشته‌اند، جایی که می‌گوید: «من فکر می‌کنم اعتقاد به اینکه به دین نیاز است تا زندگی را شایسته زیستن کند، یا در غم‌ها مایه تسلی خاطر شود اشتباه است، مگر در مورد کسانی که با دین بار آمده‌اند و اگر در بزرگسالی آن را از دست بدهند متوجه نمی‌شوند کل تفکرشان با آن پرورش پیدا کرده.»

موهانداس گاندی (مهاتما گاندی)، رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها نیز دین را مترادف با اخلاق می‌داند و می‌نویسد: «دین، نه در معنای متداول، بلکه در فراخ‌ترین معنایش، به ما کمک می‌کند نظری به ذات الوهی داشته باشین. این بینش، بدون پرورش دادن کامل حس اخلاقی ناممکن است. از این رو، دین و اخلاق در نظر من اصطلاحاتی مترادف هستند.»

ویل راجرز زندگی را هیاهو می‌داند که نباید آن را جدی گرفت و می‌نویسد: «تمام زندگی «هیاهو» است، پس کمی دیگران را بخندان و بهترین کاری را که می‌توانی انجام بده و چیزی را جدی نگیر، چون هیچ چیزی نیست که برای همه نسل‌ها باشد. هر نسلی قواعد خودش را دارد و به رغم نسل قبلی زندگی می‌کند نه به علت آن و به «جستجوی معرفت» نرو چون هر چه بیشتر جستجو کنی به «تیمارستان» نزدیک‌تر می‌شوی!

دنبال ایده‌آل و این جور چیزها نباش. این مثل تاختن به طرف سراب است. وقتی به آن می‌رسی، نیست. به چیزی برای جهان دیگر اعتقاد داشته باش، ولی خودت را نکش که از آن سر در بیاوری و دچار یأس و سرخوردگی شوی. جوری زندگی کن که هر وقت از دستش دادی جلو باشی.»

ویلهیالمور استفانسون در پاسخ به سوال ویل دورانت در خصوص اینکه چه چیزی باعث می‌شود ناامید نشود و به زندگی ادامه دهد، همچنین سرچشمه‌های الهام و انرژی خود، پاسخ می‌دهد: «به گمانم غذا و شاید هم سوخت. ما اساساً موتورهایی حرارتی هستیم که پایه و کمیت و کیفیت سوخت کار می‌کنند تا زمانی که بخشی از ماشین مستهلک شود و از کار بیفتند.»

کارل لمله نیز «کار» را دلیلی برای ادامه زندگی می‌داند و اینطور بیان می‌کند: «از اینکه می‌بینم ایده‌هایم شکل می‌گیرند و نتیجه ملموش به بار می‌آورند، بی‌نهایت کیف می‌کنم.»

سی. وی. رامان، برنده نوبل فیزیک در بخشی از پاسخ خود به سوال ویل دورانت می‌نویسد: «پیروزی بر خویشتن بزرگتر از فتح تمام جهان است.»

اما شاید بتوان گفت زیباترین پاسخ به سوالات ویل دورانت توسط اوئن سی. میدلتون که یک زندانی محکوم به حبس ابد است، داده می‌شود او در پاسخ به نامه دورانت بیان می‌کند: «زندگی برای من، بستگی دارد به توانایی‌ام در تشخیص حقایق بزرگ زندگی و آموختن درس‌هایی که زندگی به ما می‌آموزد. خلاصه اینکه زندگی فقط از این رو ارزش دارد که عزم می‌کنم برای ارزشمند کردن آن تلاش کنم؛ می‌خواهم بگویم زندگی حتی پشت دیوارهای زندان، می‌تواند فوق‌العاده جالب و ارزشمند باشد، به همان اندازه که برای کسانی که در بیرون از زندان هستند چنین است. در اینجا همه چیز بستگی دارد به ایمانی که انسان به درستی و استواری فلسفه خود دارد.»

او در بخش دیگری از پاسخ خود نظری مخالف نظر دورانت در مورد حقیقت دارد و اینگونه می‌نویسد: «حقیقت زیبا نیست، زشت هم نیست. اصلا چرا باید یکی از این‌ها باشد؟ حقیقت، حقیقت است، همان طور که عدد و رقم، عدد و رقم است. وقتی کسی می‌خواهد وضعیت دقیق کسب و کار خود را بسنجند، از اعداد و ارقام استفاده می‌کند. اگر ارقام حاکی از وضع غم‌انگیز کسب او باشند، آن‌ها را محکوم نمی‌کند و نمی‌گوید آن‌ها ناخوشایندند و متهمشان نمی‌کند که او را از توهم درآورده‌اند.»

در بخش پایانی ویل دورانت در نامه به کسی که قصد خودکشی داشت، نوشت: «آدم‌ها از همان زمان که به اینجا می‌آیند، باید رفتنشان از اینجا را تاب بیاورند.» او می‌گوید: «اگر بر مردن اصرار داری، متعهدانه تن به خطر بده و در افزودن بر این کشفیات نقشی به عهده بگیر؛ پیه آزمایش‌های پزشکی و مکانیکی را به تن خود بمال و به زندگی و مرگ خود معنی و مفهوم ببخش، اما هر کاری می‌کنی، از فلسفه نمیر»

دورانت در ادامه نامه «غم‌انگیزترین منظره در تمدن ما نه فقر، بلکه خراب شدن بافت اخلاقی نسل» می‌داند در خصوص معنای زندگی نیز می‌نویسد: «پس ساده‌ترین معنای زندگی، خوشی است، خود شعف و شادی و تجربه‌های زندگی و سلامت جسمی؛ ارضا و آرامش عضلات و حواس و راحتی گوش و چشم و ذائقه. اگر کودک خوشبخت‌تر از بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روحِ کمتری دارد و می‌فهمد که طبیعت مقدم بر فلسفه است و قبل از فلسفه می‌آید.»

این نویسنده در انتها راه رضایتمندی را پیوستن به یک کل بیان می‌کند و می‌نویسید: «باید بگویم که راهِ معنی و رضایتمندی، این است که به یک کل بپیوند و با همه ذهن و تن خود برای آن کار کن. معنی زندگی در فرصتی است که زندگی برای تولید یا یاری رساندن به چیزی بزرگ‌تر از خودمان به ما می‌دهد.»

سرآخر باید به نکته ابتدایی اشاره کرد که خواندن کتاب «دربارۀ معنی زندگی» برای هر فردی نیاز است چرا که هرکسی باید بداند معنای زندگی چیست؟ البته صرفاً نباید معنای زندگی برای ما با سایر افراد یکی باشد و لزوماً تعریف شخصیت‌های مشهور از معنای زندگی به معنی درست بودن آن تعاریف نیست زیرا همانطور که مشاهده شد شاید پاسخ فردی که به حبس ابد محکوم شده بود دلنشین‌تر بسیاری از افراد سرشناس بود.

Share