یادداشت/ علیرضا طیاری؛

تحلیلی بر نمایش «کافه سحر»؛ از بن‌بست‌های مونولوگی تا گستره‌ی دیالوگ‌های بداهه

«کافه سحر» به روایتی اولین «تئاتر تعاملی» موفق شهر رشت است و در نوع خود کم‌نظیر؛ چرا که از تماشاچیان حاضر در طول اجرا، دعوت می‌شود در واکاوی موضوع و تم نمایش مشارکت داشته باشند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، علیرضا طیاری یادداشتی نوشت؛

نگاهی به اجرای نمایش «کافه سحر» به قلم «مهدی رحیمی نجات» و کارگردانی دکتر «رضا میرمعنوی» و نقش آفرینی «مهرنوش ثابت نیا»

روز از سر غرور و شب از درد عاشقی
زن گریه‌های روز و شبش فرق می‌کند
مصرع پایانی شعری از نرگس کاظمی‌زاده که در نمایش «کافه سحر» دکلمه می‌شود.

در جامعه‌ی امروز که «واگرایی»، «گسست» و «شکاف طبقاتی» به خزیدن‌های پی‌درپی به کنج تلخ تنهایی‌ها می‌رسد؛ گشودن دریچه‌های مشارکت بیشتر و تبیین خرد جمعی؛ دستاورد قابلی برای تئاتری متعهد؛ نظیر نمایش «کافه سحر» هست؛ و تلاش برای چند صدایی و پرهیز از خودگویی‌های ممتد کاری نوست.

«کافه سحر» به روایتی اولین «تئاتر تعاملی» موفق شهر رشت است و در نوع خود کم‌نظیر؛ چرا که از تماشاچیان حاضر در طول اجرا، دعوت می‌شود در واکاوی موضوع و تم نمایش مشارکت داشته باشند.

البته اولین نشانه‌های پدیداری قابل توجه‌ی «گونه‌ی تعاملی نمایش» در اسفند ۹۶ و نمایش «کات = بلاک» به کارگردانی «یاسر میر حمیدی» با اجرای «نسرین بابایی» در تماشاخانه‌ی اکبر رادی را به خاطر می‌آوریم.

و اکنون در زمستان ۱۴۰۰ فرم مقبول‌تری از اجرای تعاملی را در نمایش موفق «کافه سحر» به نویسندگی «مهدی رحیمی نجات» و کارگردانی دکتر «رضا میرمعنوی» شاهدیم.

و اما فراتر از متن پرظرفیت این نمایش و سویه‌های موفق کارگردانی‌ش؛ نقش‌آفرینی خانم «مهرنوش ثابت نیا» با مهارت و حضور ذهنی عالی، بیشترین «کشش» و «جاذبه» را برای تماشاچی و حاضران در اجرا دارد.

«مهرنوش ثابت نیا» بر اساس متنی با ظرفیت‌های اجرایی قابل قبول؛ با سرعت‌عمل و بداهه‌سازی تحسین‌برانگیزی توانست پیچ و مهره‌های این سازه‌ی چند وجهی را از بن‌بست‌های مونولوگی تا گستره‌ی دیالوگ‌های بداهه؛ در چفت و بست زبان منسجم نماید.

موضوع اصلی نمایش «کافه سحر» طرح موقعیت اجتماعی بخشی از زنان مهجور جامعه البته با زبان کنایی و طنز است که در نگرشی روان‌شناختی و گاها معترض، به برخی کنش‌های اجتماعی، نگاهی آسیب‌شناسانه دارد.

به چگونگی ادامه و حفظ دستاوردهای این اثر نمایشی می‌اندیشم و به تفاوت‌هایش با تئاتری که از امکانات نورپردازی، تغییر دکوراسیون، جلوه‌های متعدد صوتی و آوردهای فزاینده‌ی اتاق فرمان بهره می‌برد و پرسش‌های تازه‌تری که با خود می‌آورد:

– آیا نیازهای فرهنگی جامعه در عصر دیجیتال، سبب‌ساز ساخت و پرداخت فرم جدید و گونه‌یی از این نوع نمایش است؟

– آیا به زودی متن‌هایی نوشته و پرداخته خواهد شد که از ظرفیت اجرای تعاملی هم‌سان این نمایش برخوردار باشد؟

– آیا این گونه نمایش با مخاطبان کم‌شمار، تنها گذار و برگشتی به تئاتر با تعریف کلاسیک آن و انبوه تماشاچیان حاضر در سالن خواهد بود، یا ما در ابتدای مسیری تازه قرار گرفتیم؟
و از منظر آسیب‌شناسی:

– آیا «پراکندگی» حاصل از «مشارکت‌های ناخواسته‌ی کنترل نشده توسط تماشاچی» و در نتیجه «سستی و ریتم ناموزون روایت» می‌تواند خراشنده‌ترین تهدید این گونه‌ی اجرایی باشد؟

– بی‌تردید آنچه اتفاق افتاده؛ ادامه و شاید گشایشی فرخنده است برای آشتی با تئاتر و زمزمه‌یی گوش‌نواز؛ برای خواب زمستانی اکنون صحنه!

علیرضا طیاری
مولف کتاب مجموعه یادداشت‌های تئاتری «تئاتر بی‌حامی امروز»؛ نشر سمام، چاپ دوم ۱۴۰۰

Share