از قمه کشی دختر ۱۸ساله تا بد دهنی وزیر
امروز کلیپهایی به منظور مظلوم نمایی شاه مخلوع در فضای مجازی پخش میشود هرگز نمیتوان بر خانهای که بیکفایتی و دیکتاتوری پهلوی آن را از پای ویران کرد، خود را دلبند به نقش ایوان شاهی کنیم که با پول فروش نفت توهم توسعه را در ذهن جامعه تزریق میکرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، سعید نیاکوثری* در یادداشتی “متاثر از قمه کشی دختر ۱۸ساله و بد دهنی وزیری که هم بهداشت و هم درمان و هم اموزش دانشجویان پزشکی را بر دوش نهاده” نوشت:
*به دور ماست که همه خون دل به ساغرهاست*
این روزها حال کشورم خوب نیست. تب محنت کرونا بال امید و آرزوهایمان را شکسته و علاوه بر پیک پنجم بیماری بخشهایی را وارد پیک پنجم تعطیل معاش هم نموده. هر روز قاب شیشهای تلفنهای همراه پر از اخبار تلخ در عرصههای فرهنگی سیاسی اقتصادی و… خیلیها به استناد کلیپهایی از رفاه مردم در دوره *پهلوی* بزرگترها را شماتت میکنند و در حسرت از دست رفتن روزگار طلایی!، لب از خشم به دندان میگزند. به یقین ایشان اگر نه بیشتر، حداقل به اندازه همان بزرگترهایشان از تاریخ و گذشته خود بیخبرند و نه تنها تاریخ بلکه با ادبیات شفاهی و حتی موسیقی ملی یک قرن گذشته خود نیز بیگانه تا بدانند انقلاب ۵۷ را نه در کلیپهای تبلیغاتی بلکه باید در تاریخی جست که هر سطرش گواه آتشی است در مجمر دلهای افروخته. ریشههای انقلاب ۵۷ را باید در لبهای دوخته فرخی یزدی، در شعلههای آه آتشین مرغ سحر ملک الشعرا؛ در سرهای فرو به گریبان زمستان اخوان ثالث، در ژاله خون شد چاووش، در ابتذال جشن هنرهایی که به نام فرهنگ و هنر ایران، موریس بژارها زنگوله خرشان را میخواستند بر گردن ملت ایران اویزند و سعی وافر پهلبد ژیگول داماد شاه بر انحطاط ارزشها و در خشم مذهبی مردم از سینمایی جستجو کرد که تولیداتش بدون کاباره و رقص و آروتیسمهایی همچون برهنه تا ظهر بود و مغازله غزل. ریشه انقلاب ۵۷ را در خانهنشین کردن مصدق، اعدام دکتر فاطمی و زنده زنده سوزاندن کریمپور شیرازی باید جست. انگیزه انقلاب را باید در جنایات ساواکی جست که زندگی مسعود نیاکوثری دانشجوی معترض ۱۹ساله علوم سیاسی دانشگاه ملی را در سردترین روزهای زمستان ۵۲ و استخر بولینگ عبدو پایان داد. ریشه انقلاب ۵۷ را در کوخهای بینوایان و حلبی آبادهای زاغه نشینانی بیابید که زخمهای دلشان اسباب مکنت صدر نشینان بود و رنجها و محنتشان نماد اقتدار حاکمان. شعلههای انقلاب ۵۷ از لابه لای دفتر مشقهای کودکانی زبانه کشید که دست یغمای تعدی گران زورگو و زورمندان کذب گوی؛ دار و ندارشان را ربوده بود و سقف خانهشان آسمان بود و فرش زیر پایشان قلوه سنگ. انقلاب ۵۷ آن هنگام آغاز شد که صاحبان قدرت پنداشتند ولی نعمتان ملتند و یادشان رفت تمولشان از رنج مردمانی که سفرهشان تکهای نان بیات ست. رژیم شاه عملا پس از جشنهای ۲۵۰۰ساله به زندگی نباتی تبدیل شده بود و اگر بگوییم رهبر اصلی انقلاب خود شاه وخانواده سراسر فاسدش بودند گزاف نیست. جرقههای انقلاب آنگاه به خرمن خشم مردم زده شد که آقا زادههای سرهنگ جمعهها در مرکز زرهی شیراز اسب سواری میرفتند و مادران داغدیده بر مزار عزیزانشان… ریشههای انقلاب ۱۳۵۷ را در هر کجا میتوان یافت جز در جهل ملت… جز در تاریخ ناخواندگی مردم… جز در قدر عافیت ندانستن ها…
این روزها حال کشور خوب نیست…مردم هنوز دل ازرده سخنانی اقدامات رییس جمهوری که در سخنانی شگفت اور میفرمود: *مجری برداشت خود را از قانون به اجرا میگذارد! * مردم ما مبهوت سخنان نامحمودی چون کشک وپشم و زکی و زرشک و ممه را لولو برد بودند و سعی در فراموش نمودن ان که به ناگهان دهان وزیر محترم اموزش یکی از پر مسیولیتترین حرفهها جامعه خوش بو به کلام ناشایست میشود انهم در حضور نمایندگانی که تظلم خواهی مردمشان را میخواهند. شکیب قلم از خموشی گاه انچنان ز دست میرود که گویی تنها واژهها میتوانند مرهمی بر زخمها باشند. آنجا که کودک کار پا برهنهای زیر تشعشع بران آفتاب تابستان بر چراغ قرمز چهار راه لبخند میزند تا در اندک مجالی که همت چراغ راهنما! برایش فراهم *نه وزرای درشت گوی و با زاویه زانو ۱۱۰ درجهای نشسته جلو مطالبات به حق مردم* کالای وارفته و رنگ باخته به زیر افتاب خود را با تمنا و ملتمسانه بفروشد. رنج جانکاهی است وقتی قامت پدری بر پیکره سطلهای آهنی خم میشود تا در لابه لای پسماندها، قوت خانواده بیابد. چگونه میتوان زخمهای ترک خورده کویر سیستان و عطش لبهای خشکیده دخترکان بلوچ را دید و چشم بر هم نهاد. تحصیل کردههای بیکار و بیعاران سرمایه دار… هویت گمشده دختران نوجوانی که اقتدار خود را در قمه کشی میجویند و غیرت در پستو جامانده پسران جوانی که عزت نفسسان را در پک محکم به سیگار (لولهای که به قول بزرگمردی یکسرش اتش و یک سر دیگر یک احمق حضور دارد!) و حجم دود سرگردان تعریف میکنند. آری اینها درد و محن میهنمان است انگاه که ساعتها چشم مبهوتمان را بر صفحه اخبار خیره میکند و لقمه به خون میزنیم و تحمل میکنیم و حتی مجال آنکه در خیال پری بگشاییم و بالی بیاراییم از ما باز گرفته شده است. امروز کلیپهایی به منظور مظلوم نمایی شاه مخلوع در فضای مجازی پخش میشود هرگز نمیتوان بر خانهای که بیکفایتی و دیکتاتوری پهلوی آن را از پای ویران کرد، خود را دلبند به نقش ایوان شاهی کنیم که با پول فروش نفت توهم توسعه را در ذهن جامعه تزریق میکرد.
این روزها حال کشور خوب نیست…مجالی رو به آینه زمان میایستم… موهای سپیدی که رد جوانی را از سرم برداشتهاند و نگاهی که در حسرت فروغ روزهای جوانی است. خردی که آرام آرام شور و هیجان روزگار جوانی را از من ربود و پیری افسونگری که بر اریکه عمر تکیه نهاد. آهی که از دلم بر میخیزد و دیلمان قلبم را به آتش میکشد. که چگونه کلام نمکی بر زخم مردم بلوچ نمک میپاشد.
“کنون که صومعه الوده شد به خون دلم…گرمبه باده بشویید حق به دست شماست”
* مدیر کانون فرهنگی هنری صبا
دیدگاه