اردیجهنم قرن
همه غرق شدیم در آمار روزمرهی مردگان و اخبار واکسنی که نیامد و صف کشیدیم در انتظار دارویی که کارساز نبود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، وحید احمدیآرا در دلنوشتهای با عنوان اردیجهنم قرن نوشت:
در میانهی اردیبهشتیم، با صدای قناریها برمیخیزیم و با خنکای نمنم شبانه و تماشای ماه صورتی دل به کابوسهای شبانه میسپاریم.
در میانهی بهار هزار و چهارصد، چه ابتدای قرن بدانیمش چه انتهای آن، چه آغاز صدهای نو باشد و چه پایان صدهی قدیم، همنسلان من که در قرن قبل زاده شده و بیشک در قرن بعد میمیرند، غمگینترین اردیبهشت زندگی خود را سپری میکنند.
اعدادی که از مرگ حکایت میکنند، پردههای سیاهی که در هر کوی و برزن به اهتزاز درآمدهاند، آگهیهای فوت بر شیشهی مغازهها و ماشینها، مراسم ختمی که برگزار نمیشود تا مرهمی بر جان داغدار بازماندگان باشد و جانهای خسته و ناتوانی که حتی از تسلای درآغوش کشیدن محرومند.
کرکس گفت: سیارهی من
سیارهی بیهمتایی که در آن
مرگ
مائده میآفریند
اردیبهشت جهنمی هزار و چهارصد بر ما میگذرد و یادمان نرفته پارسال همین روزها، میگفتند با شروع گرما هیولای کرونا رخت بر میبندد و میرود، یادمان نرفته همین روزها بود که تازه موج سیاه مرگ از سواحل گیلان به سراسر کشور رسید و درد اپیدمی فراگیر و ملی شد و گوشهای ناشنوا شنیدند که گیلان چه سوگی را تاب آورده است، یادشان آمد میلیونها نفر، این سوی دامنهی البرز چگونه روزها را بیسپر و سلاح از اندک اندوختههای نساجیشان ماسک دوختند و با پلاستیک فریزر دستکش ساختند، تازه بعد از دوماه از آمار مرگ و میرها در گیلان یادشان آمد که ما دارو و اقلام ضروری که هیج، حتی برای مردگانمان قبر و سردخانه نداریم.
یادمان نرفته همین روزها بود که قابلمه در دست گرفتند و با افتخار از دستگاه کرونایاب پرده برداشتند و اختراع بزرگ بشری را جشن گرفتند و اکنون، یک سال بعد، یک قرن بعد، هنوز نگفتند سرنوشت قابلمه چه شد و آن همه افتخار و هورای کذایی دچار چه سرنوشتی شد، رسانهی پرطمطراق ملی و سخنگویاناش ذرهبین برنداشتند و مستند نساختند که این دیگ برای چه کسی جوشید.
کوسه گفت: زمین
سفرهی برکتخیز اقیانوسها…
بیش از یکسال گذشت و کسی حالی نپرسید، این همه کسب و کارِ تعطیل شده، این همه سرپرست خانوار بیکار شده، این همه قسط عقب مانده و این همه اجارهی پرداخت نشده، این همه انسان باآبروی دربدر، این همه نگاه سرافکنده و شرمسار پدران، این همه اندوه و بغض مادران، این همه حسرت و عقدهی فرزندان، این همه ملال و سیاهی، هیچ کس و هیج ناکسی از این همه درد حتی حالی نپرسید، درمانی نداشت.
همه غرق شدیم در آمار روزمرهی مردگان و اخبار واکسنی که نیامد و صف کشیدیم در انتظار دارویی که کارساز نبود و با حسرت چشم دوختیم به تصویر رییسجمهور کشوری که بیریا و ساده، بیمحافظ و بیهراس از نفرین مردمانش، بی کتوشلوار اتو کشیده، بیریش رنگ شده، با تی شرت سفید دست یارش را گرفت و بیآنکه از سهمیهی رفتگران و کارگرانش دزدیده باشد، واکسن زد.
همه غرق شدیم در جغرافیای غمگین سیاستزدهمان و تاریخ پراندوهمان را ورق نزدیم و سر اینکه اول قرن است یا آخر قرن دعوا کردیم و یادمان رفت یک بار مرور کنیم تاریخ جغرافیای جنگزدهمان را که در این صدسال بر ما چه گذشته است.
هیچکس نپرسید بر سر همکاران کنسرتی من که در روزهای غیرکرونایی نیز در امرارمعاش خود مانده بودند، چه آمده، بر سر رفقای تئاتری من چه آمده و هیچکس دست نوازشی بر سر هنرمندان همیشه غمگین سرزمینم نکشید. نپرسید که آقای موزیسین، آقای صدابردار، خانم بازیگر، خانم منشی صحنه، قسط و اجاره خانه و لباس و مسافرت که هیچ، نان شبت را چه میکنی؟
اردیبهشت امسال نیز میگذرد، سرخ و نارنجی و زرد، هر رنگی باشد میگذرد و تاریخ از آن به عنوان اردیجهنم قرن یاد میکند، بهاری که خزان شد مویمان سپید شد و لباسمان سیاه و روی تصمیمسازان و مسببان این همه اندوه، مدیران بیتفاوت به این همه سوگواری، سیاهتر.
راههایی که بسته نشد، قرنطینهای که شکل نگرفت، قسطی که نادیده گرفته نشد، تسهیلاتی که پرداخت نشد، ماسک و دستکشی که بهموقع توزیع نشد، نوروزی که بیشادمانی گذشت، شنبهای که نیامد و مدیرانی که…
سالی که سیاه است، بهاری که خزان است، ماهی که اردیجهنم است، هفتهای که هر روزش جمعه است.
این همه گفتند و هیج کس نگفت دستاورد این دو هفته و سه هفته تعطیلی بیثمر اصناف چه بوده؟ کدام آمار کاهش یافته؟ هیچ کس نگفت این هیولا چگونه در مترو و اتوبوس و تاکسی و دارایی و بانک و فلان اداره گسترش نمییابد، اما در رستوران و بوتیک و مهمانی میلولد؟ هیچ کس نگفت تاثیر منع آمد و شد شبانه بر کاهش روند اپیدمی چه بوده و این همه جریمه و فشار که بر قشر آسیب دیده و غمگین جامعه تحمیل شد، چه سودی داشته است؟
این همه گفتند اما هیج کس سخن راستین را نگفت و تنها این اعداد است که هر روز مردگان ما را به رخ میکشند، این همه گفتند، قناری، کرکس، کوسه…اما
انسان سخنی نگفت
تنها
دیدگاه