هیولای سیاه: گریه های زنان را نمی دیدم!
کوتاه با خبرنگار خراسان به سوالات رسانه ای درباره سرگذشت خود پاسخ داد. آن چه میخوانید حاصل گفت و گو با مرد جوانی است که زنان مسافر به خاطر وحشتی که این مرد با خودروی شیشه دودی ایجاد کرده بود، به او لقب «هیولای سیاه» داده اند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، به نقل از روزنامه خراسان، جوان ۳۰ ساله معروف به «هیولای سیاه» که به اتهام آزار و اذیت زنان مسافر در مشهد دستگیر شده است و تاکنون تعدادی از شاکیان با مراجعه به اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی، او را شناسایی کردهاند، در گفت وگویی کوتاه با خبرنگار خراسان به سوالات رسانه ای درباره سرگذشت خود پاسخ داد. آن چه میخوانید حاصل گفت و گو با مرد جوانی است که زنان مسافر به خاطر وحشتی که این مرد با خودروی شیشه دودی ایجاد کرده بود، به او لقب «هیولای سیاه» داده اند.
ع-الف
30 سال دارم.
بله!
بله ،دو دختر کوچک دارم.
بله، در منطقه شهرک شهید رجایی (قلعه ساختمان) زندگی می کنم و همان جا هم درس خواندم.
تا پنجم ابتدایی درس خواندم اما بعد درس و مدرسه را رها کردم تا سر کار بروم!
کشاورزی داشت اما الان دیگر نمی تواند کار کند.
به شاگردی در یک تعمیرگاه خودرو مشغول شدم.
شش سال در تعمیرگاه بودم ولی بعد به کار فروشندگی سیم و کابل روی آوردم.
بله ،سال ۸۸ در کرمان خدمت کردم.
پدرم دختر یکی از دوستانش را به من معرفی کرد که از کودکی با هم بزرگ شده بودند.
بله!
سرقت محتویات داخل خودرو
بله! شیشه مصرف می کنم.
از دو سال قبل شیشه می کشم!
یکی از دوستانم در کارواش کار می کرد. اولین بار نزد او رفتم و در اتاقک داخل کارواش به من تعارف کرد، من هم کشیدم! بعد از آن هم دیگر آلوده شدم و خودم مصرف می کردم.
سال ۹۷ اولین زن را سوار کردم.
مال پدرم است، من گاهی با آن مسافرکشی می کنم. چون چشم هایش ضعیف شده!
از اول همین طوری بود.
اصلا به این گریه ها توجهی نمی کردم. در واقع گریه هایشان را نمی دیدم، چون شیشه مصرف می کردم.
به این موضوع فکر نکردم!
نه، سیگار نمی کشم! فقط «شیشه».
یادم نیست، آن پسر در صندلی جلو نشسته بود!
به خاطر ندارم!
فقط پشیمانم!
کار خوبی نیست، عاقبتی ندارد!
من آن لحظه به چیزی فکر نمی کردم و به آن پسر هم توجهی نداشتم!
به خاطر وسوسه دوستانم! یکی از دوستانم مرا با خودش برای سرقت برد که ماموران کلانتری سجاد دستگیرم کردند.
چرا می ترسیدم ولی مواد می کشیدم که ترس نداشته باشم!
نه، هیچ اختلافی نداشتیم!
هیچ کدام شوهر نداشتند.
از رفتارهایشان می فهمیدم یا خودشان می گفتند!
صدمتری، قلعه ساختمان، دور می زدم!
به خاطر ندارم!
فقط پشیمانم، کاش این کارها را نمی کردم!
دیدگاه