به آب سیم نگارید بر صحیفه زر حکایت قلمی که حافظ عدل است
این چه رسمی است که نقدهای مشفقانه را با قیاسی مع الفارق رد نموده و برای احتجاج، واژههایی که هیچ سنخیتی با اصل موضوع ندارد، بهانه کنیم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، احمد توکلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و حسین رجایی، معاون سازمان دیده بان شفافیت و عدالت در یادداشت مشترکی که در سایت «الف» منتشر کردهاند، اظهار داشته اند که غسال آیت الله مصباح یزدی، یک ابَربدهکار بانکی است که جنازههای روحانیون سرشناس را به خانه خود میبرد و غسل میدهد! این موضوع با واکنش تند محمدجواد ابطحی عضو جبهه پایداری مواجه شد.
در همین زمینه دکتر سعید کوثر در یادداشتی نوشت:
به آب سیم نگارید بر صحیفه زر حکایت قلمی که حافظ عدل است
نگارنده را در این نگاشت نه عزم آن است که قلم به دفاع از دکتر توکلی بنگارد و نه قصدی به تخریب و توهین منتقدانی که به منظور، پاک نمودن صورت مسئله، با طرح رسانهای و ارائه پرترهای از بیماری ایشان، قلم ردی بر حقایق تلخ کشیدهاند که در زیر سایه تساهل مسئولین، ریشه دوانده و ساختار قوام یک جامعه را به خطر انداخته. چنین قلم فرساییهای شتابزده در رد و انکار واقعیتهایی که از درون پوسیدگی نظام و در برون تخدیش چهره ارزشی نظام را موجب میشوند، هر چند به نیت استحکام شالودههای نظام صورت پذیرد اما به واقع تیشه بر ریشههای درخت تناورمیهنمان است. به یقین مردم ایران بیش از آنکه منتظر پاسخ و توضیحات و یا توجیهات باشند، چشم انتظارمکاشفت دلسوزانه و فصد فسادی هستند که اقتصاد جامعه را در کام اژدهایی خوفناک فرو میبلعد و رشتههای امید به فردا را میگسلاند. بدعتی این چنین محیر العقول، در پاسخگویی به پرسشهای افکار عمومی، هیچ سنخیتی با عقلانیت در حل و فصل مسائل نداشته و از آثار مستقیم و ناگریز آن سلب اعتماد ملی به ارمغان میاورد. ویژه آنکه در این راستا با اشراف به سلامت کاملاً اخلاقی و ارزشی یک شخصیت سیاسی که هیچ نقطه تاریکی در سبقه عملکردی ایشان، برای بر چسبهای احتمالی وجود نداشته، با برجستهسازی بیماری ایشان سعی در القاء بیان اظهارات صریح دیده بان شفافیت توسط قلمهایی دیگری داشته که شاید بتواند فرصت شائبه برانگیزانهای پدید آورد. بی شک تفحصی بدون زحمت و کنکاشی سهل و راحت در مرورگرهای مجازی، عدم ارتباط بیماری پارکینسون را با پویایی فکری بیمار مینمایاند.
هر چند آقای دکتر توکلی، چندی است که بیماری حادث بر جسمشان بوده، اما صیانت از عدالت، پاسداری از حقوق ملت و ایستادگی در برابر رانت خواریهایی که ریشه اقتصاد را میخشکاند و وجدانها را میلرزاند آنچنان در وجودش نهادینه، که جسورانه تر از آن که در کمند بیماری گرفتار آید، از حصار حاشیهها گریخته و پای به میدان عمل نهاده بیپروا از تیغ قلم نقادانی که زه کمان نقدشان را کشیده و تیر بیماری ایشان را پرتاب میکنند، شولای خدمت علوی به ژستهای روشن فکر مآبانه سیاسی نفروشد و متعهد به میثاقی که با مردم دارد، زنجیرهای تعلق از پای گسسته و اندیشه به دفاع از اسلام بری از پیرایهها و ایرانی رها از فسادها، در اصول فکری و ارزشی پایمردی داشته فارغ از هیاهوی طبلهای تبلیغاتی بیگانه که میان تهی بودنش مسلم و پوچی گفتههایشان مبرهن، بر آن است زیستنی علی گونه و مجاهدتی حسینی در برابر ناراستیها داشته باشد که گویی زیر نگین انگشترش سطر سطر فرمان نامه مالک اشتر را نگاشته و بر دانه دانههای ذکر تسبیحش آیه ذره المثقال، نجوا میکنند.
عزمی این چنین پولادین و سعی بدینگونه وافر، یادآور رادمردیهای راستین مردمانی است که دین و دانش و مروت آزادگی خویش را در طبق اخلاص نهاده و تاریخ این سرزمین را با شجاعت خویش زرین نمودهاند و امروز سدی نفوذ ناپذیر در برابر قانون گریزانی است که لباس خدمت به تن و دست یغما به بیت المال انداخته اند. مایسطرون قلم انتقادی و اندیشه اعتقادی ایشان، صریحتر از تساهل آنانی که به رغم مصائب حاد اقتصادی کشور، هنوز مشکلات اقتصادی-معیشتی را درد اصلی مملکت نمیدانند. ، بر بیعدالتیها میتازد و معتقد است باید لباس عافیت از تن برون کرد و در مقابله با آنچه که آتیه میهن را به خطر میاندازد مجدانه ایستاد.
آری دکتر توکلی علیرغم بیماری؛ که البته برای هر فردی در این سن و سال طبیعی میباشد؛ همچنان یکه تاز میدان شرافت است و آشنای کوچههای پر درد غربت غریبانه مردمی که دستهای پینه بسته خویش را به امید لقمهای نان که به خون دل زنند به سفرهای خالی از نان دراز کرده اند. اراده او فراتر از آن است که زیر سنگینی رسالت انسان بودن، قامت خم کند و گوشه عافیت برگزیند. او در کشاکش تفاوتهای سلیقهای و دیدگاههای مختلف سیاسی، فصل الخطاب خویش را از سطر سطر فرمان نامه علی (ع) به مالک اشتر برمی گزیند و خود را میراث دار فرهنگی میداند که روزگاری نه چندان دور در دل خاکریزها و در زمزمههای کمیل جوانان پرشوری که سربندها را با دستهای خالی و خاکی گره میزدند و بیتاب دیدار رخسار آفتاب مهدی (عج) با شتاب وصیت نامهها را مینگاشتند و تجلی عشق بودند و ترسیم ایمان… از اینرو قلم صریح او در نقد مصممتر از آن است که به نخجیر تعصبات حزبی گرفتار آید و عزم او راسختر از آن که تسلیم آلام جسمانی شود. مسندی بیتکلف اما مکلف و صبری متبسم نشسته بر صدر که تکیه بر محکمای شرافت داشته و راست قامت ایستاده و با عزمی جزم میکوشد سیمرغ عدالت بر قاف حقیقت بنشاند.
این چه رسمی است که نقدهای مشفقانه را با قیاسی مع الفارق رد نموده و برای احتجاج، واژههایی که هیچ سنخیتی با اصل موضوع ندارد، بهانه کنیم. گیریم که صحبتهای آقای دکتر توکلی و همکارانشان کذب محض باشد این چه دفاعی است که کلیه بیماران پارکینسون کشور از آن رنجور گردند؟ این چه رسمی است که به جای تکذیب محترمانه و یا تذکر دوستانه با مطرح نمودن بیماری ایشان و به دروغ حاد جلوه دادن آن کلیه شئونات شخصیتی یک نفر را زیر سئوال بریم؟ آیا اگر مثلا یک قاضی خدای ناکرده بیماری قند داشت احکام او فاقد اعتبار است؟ اگر یک استاد دانشگاه پس از سالیان بسیار تجربت و تدریس دچار ضعف عضلانی و یا بیماری سرطان گردد، بنیانهای علمی او را نادیده میانگاریم و تدریس اورا الکن؟
فرمان نامه مالک اشتر امروز پس از چهارده قرن همچنان افتخار شیعیان بر کل مسلمین جهان است. ما میراث دار عدالتی هستیم که در کوفه فرقش را شکافتند و در نینوای تفتیده گلویش را خون فشان کردند. عدالتی که همواره با خون و شجاعت و تقوا و ظلم ستیزی همراه بوده تا پروردگان مکتبش و جویندگان زلال معرفتش صمصام به مقابله با بیداد آهیخته و حتی اگر بر دار شوند و به آتش بوریا سوزانده، مصمم تا پای جان ایستاده اند.
بیماری دکتر احمد توکلی هر چه که باشد سالب اعتبار اعتقادی ایشان و صحت عقلانیتی که لازمه دفاع از حقوق یک ملت است نمیباشد.
گذری بر تاریخچه حیات ایشان و نظری بر آنچه در سالیان عمرش به فعلیت رسانیده موید آن است که چشمه نوش اندیشهای است که شرح کوتاه آن فرمان نامه مالک اشتر است. فرمان نامهای که غبار زمان برآن دست نیازد و تنها رقعهای برای یک نسل. یک عصر یا کتیبهای برای یک قوم نبوده، بلکه منشوری برای نسلها و عصرهایی است که تشنه اندیشههای ناب حقیقت بوده و عطش عدالت در کام دارند.
این بدعتی ناخجسته و تطیری آزارنده است که در وانفسای مشکلات کشور، هر زمان دلسوزی با روح دردمند و از سر خیرخواهی، قلم به نگارش دردهای اجتماع بگرداند با ذکر مسائل شخصی زندگی ایشان، مایسطرون قلمش را به شعلهها بسپاریم.
در کجای جغرافیای این سرزمین دیرنده پای و در کدامین مقطع تاریخ آن ایستادهایم که اینگونه بیپروا یادگارهای غیور مردانی که طغرای غیرتشان در ۵۳ سال گذشته بر تارک تاریخ نقش بسته است را، کودکانه به یک بیماری گره میزنیم؟
یادمان باشد در پیشگاه تاریخ بر آنچه نگاشتهایم مسئولیم و پروا کنیم از لعن تاریخ بر استتار آنچه کتمانش خسران بود و انکارش زیانی افزون…
دیدگاه