حکایت ما، کره شمالی و «نیم دانگ پیونگ یانگ»!
امیرخانی یکبار به عنوان مستندنگار با تیم اعزامی حزب موتلفه اسلامی که ارتباط نزدیک و صمیمانهای با حزب کارگران کره شمالی دارد و بار دیگر نیز طی یک سفر شخصی با آزادی عمل بیشتری و البته برای یافتن انسان کره شمالی به این کشور سفر کرده است.
سینا هوشمند گورابی*
رضا امیرخانی طی سالهای اخیر هرچه نوشته پر فروش شده و یامان نرفته که همین سال گذشته برای خرید کتاب «رهش» او همانند سایر آثار سالهای اخیرش صف چند صدمتری خرید تشکیل شده بود. حالا با کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» بار دیگر اثبات کرده دلدادگی مخاطب با رضا امیرخانی نمیتواند اتفاقی باشد و این قلم جادویی اوست که سبب شده اینگونه مردم برای خرید آثارش سر و دست بشکنند و از روی انصاف باید تاکید کنیم که هر زمانی هر اثر خوبی در ایران عرضه شده مخاطب هم داشته است.
جملهای از شخص رضا امیرخانی به یادگار دارم مبنی بر اینکه کتاب خوب، فیلم خوب و هر اثر فرهنگی و هنری خوبی را باید به مردم معرفی کرد تا مردم در میان این همه آثار ضعیف دچار سردرگمی نشوند.
اما به «نیم دانگ پیونگ یانگ» برگردیم که نخستین گزارش مستقیم یک نویسنده ایرانی از منزویترین و بستهترین کشور جهان یعنی کره شمالی است و بهانهای برای نوشتن این یادداشت کوتاه شده است.
سفر به کره شمالی به همان میزان که خطرناک است، میتواند برای همه فریبنده نیز باشد. امیرخانی بعد از سفرنامه داستان سیستان، جانستان کابلستان (روایت سفر نویسنده به افغانستان) اینبار به سراغ کره شمالی رفته است. اینکه یک چهره سیاسی و دیپلمات ایرانی فرصت سفر به کره شمالی را پیدا کند برای ما چیز عجبیی نیست اما شاید در تاریخ کره شمالی سابقه نداشته باشد که یک چهره فرهنگی خارجی نه یکبار بلکه دوبار به این کشور پر رمز و راز سفر داشته باشد. امیرخانی یکبار به عنوان مستندنگار با تیم اعزامی حزب موتلفه اسلامی که ارتباط نزدیک و صمیمانهای با حزب کارگران کره شمالی دارد و بار دیگر نیز طی یک سفر شخصی با آزادی عمل بیشتری و البته برای یافتن انسان کره شمالی به این کشور سفر کرده است اگرچه در پایان به این میرسیم که نتیجه هر دو سفر یکی بوده است.
ایران طی ۴ دهه گذشته تحت تحریمهای شدید قرار داشته و فشار حداکثری این روزها به اوج خود نیز رسیده است. از تحریم حداکثری به عنوان نقطه مشترک ایران و کره شمالی میتوان نام برد اما اصلیترین تفاوت دو کشور به ذات «انسان» برمیگردد تا جایی که میتوان قاطعانه گفت که نبود فردیت در انسانِ کره شمالی بزرگترین تفاوت آن با ایران است و سیاست کره شمالی سازی از ایران با شکست مواجه شود. باور داریم که هنوز از لحاظ آزادی رسانهها، شفافیت در نظام اداری، مبارزه با فساد و آزادی پس از بیان نمره قابل قبولی کسب نکردهایم اما تکصدایی در جامعه ایرانی هیچگاه مورد پسند نبوده و نیست!
اما وقتی به انسان کره شمالی برگردیم این نبود فردیت تا جایی است که به دلیل نهادینه شدن استبداد سیستماتیک، زندگی در این کشور جریان نداشته و انسان کره شمالی در تمام ابعاد وجودی شخصیت از هویت و آزادی شخصی برخوردار نبوده و قادر نیست هیچ تصمیمی را مستقل از حکومت (حزب کمونیست کارگران) بگیرد و به عبارت بهتر شاید حتی به آن فکر کند. «زندگی» بیش از آنکه در کره شمالی جریان داشته باشد بیشتر شبیه به یک شوخی و نمایش است که صحنه گردانان آن رهبران حزب هستند؛ سیاستمدارانی که میدانند راهبردهای آنها طی دهههای اخیر برای ساخت کشوری بهتر با شکست مواجه شده اما واقعیت را نپذیرفتهاند و مدام در پی سرپوش گذاشتن بر آن هستند. به همین دلیل است که رضا امیرخانی وقتی به دنبال یافتن نحوه زندگی انسان کره شمالی است در نهایت چیزی جز اجرای یک نمایش ساختگی نصیبش نمیشود.
نویسنده در بخشی از کتاب نوشته است «آزادی با احساس آزادی متفاوت است؛ همان گونه که استبداد با احساس استبداد. در بسیاری از کشورهای استبداد زده مردم در درازمدت احساس نیاز به آزادی را از دست میدهند و به فضای موجود عادت میکنند».
پر بیراه نیست که در چنین شرایطی گاهی در اخبار بشنویم که از نظر انسان کره شمالی آنها به همان چیزی فکر کنند که مدام ماشینهای تبلیغاتی کره شمالی در خیابانها فریاد میزنند که آنها بهترین، پیشرفتهترین و شادترینترین مردم جهان هستند. در واقع در کشوری که مردم آن با دنیای بیرون هیچگونه ارتباطی ندارند و رسانهای نیز وجود ندارد تا آنها را از وضعیت بشر در سایر نقاط جهان آگاه کند، چنین گمانی پر بیراه نبوده و نیست.
*مدیرمسئول و سردبیر دیارمیرزا
دیدگاه