برای رومینا و رومیناهای دیگر
برابر مطالب مطرح شده در مطبوعات رابطه رومینا و پدرش از همان دوران کودکی تیره بوده است و این مسأله رومینا را با خلأ عاطفی شدیدی روبرو کرده در نتیجه برای پر کردن مخزن این نیاز، بیرون از خانواده را جستجو مینماید و چون روابط پدر و دختر نامناسب بوده گرایش رومینا به مردان با فاصله سنی بیشتر افزایش مییابد.
ضرغام مهرگانفرد*
در همه فرهنگها کم و بیش عشق نوجوانان انکار میشود، معلمان، روانشناسان و پدرها و مادرها این عشق را جدی نمیگیرند و کمتر درباره آن صحبت میکنند.
والدین دلشان نمیخواهد فرزندشان به این زودیها وارد دنیای بزرگترها و رابطه با جنس مخالف شود، آنها معمولاً معشوق فرزندشان را در شأن او نمیبینند و تأییدش نمیکنند. اگر هم متوجه احساس عاشقانه فرزندشان بشوند، تلاش میکنند آن را انکار کنند یا جلوی هر گونه رابطهای را بگیرند اما این انکار و اجبار خطرناک است و شوق و میل نوجوانان را به معشوق بیشتر می کند.
از سوی دیگر، عشق برای نوجوانان خطرهای زیادی دارد؛ آنها هنوز با واقعیتها آشنا نشدهاند، خیلی زود با یک نگاه عاشق میشوند و ساعتها در مورد آن خیالپردازی عاشقانه میکنند. عشق نوجوانان معمولاً با اضطراب، افسردگی، افت تحصیلی و گاهی اعتیاد و مصرف مواد همراه است، گفتنی است آسیبپذیری دخترها در این مورد بیشتر است.
برخورد همدلانه و سنجیده پدر و مادر در عین قاطعیت بسیار کارگشا است، البته با وجود همه نظارتها، نوجوانان عاشق میشوند، اینجاست که باید احساسات آنها را جدی بگیریم و با آنها وارد گفتوگو شویم. انکار این احساسات نوجوان نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه گسستی که بین پدر و مادر و نوجوان به وجود میآید او را از والدینش دورتر میکند و به سمت مقابل سوق میدهد.
نوشتن از دختری که هنوز چهارده سالش تمام نشده اما عشق نوجوانی قصه زندگی او را به پایان رسانده آسان نیست «رومینا اشرفی» را میگویم. هر چند قصه به پایان رسیدن زندگی رومینای ما تکان دهنده است اما ریشهیابی این حادثه را به واسطه هیجانی که در جامعه ایجاد نموده نباید نادیده بگیریم. در این نوشتار تلاش خواهد شد با توجه به مطالب انتشار یافته در خبرگزاریها، وضعیت خانوادگی و شرح حال زندگی طرفین درگیر در این حادثه را موشکافی کنیم.
خانواده رومینا:
پدر ۳۷ ساله کارگر، مادر خانه دار و دارای یک فرزند دیگر پسر ۶ ساله.
به نظر میرسد فضای روانی خانواده با شیوههای فرزندپروری مستبدانه اداره میشده، وقتی فضای خانواده ناامن باشد این فضای ناامن پاسخگوی نیازهای عاطفی اعضای خانواده نخواهد بود و هر یک از اعضا برای پر کردن مخزن عاطفی خود به دنبال افراد بیرون از خانواده میگردند، این مسئله در دوران کودکی فرزندان، خیلی به چشم نمیآید، اما در دوران بلوغ متناسب با تغییرات فیزیولوژیکی و روانی این دوره بحران و مشکلات بلوغ را تشدید میکند.
مادر رومینا ظاهراً بالانس کننده روابط بین پدر و دختر بوده و به علت نگاه مرد سالارانه کمکم این نقش خود را از دست میدهد و اوضاع از کنترل او هم خارج میشود. فرار رومینا این عدم کنترل را به اوج میرساند.
بعد از خروج رومینا، شوک عجیبی به خانواده و فامیل رومینا وارد میشود و پدر رومینا در این وضعیت در اوج خشم و هیجان قرار میگیرد گفتمان درون فامیلی و نگاه اجتماع هم این شوک را پرانرژی میکند و خانواده رومینا در یک بحران مهارنشدنی قرار میگیرند. در هنگام بحران بخش «فورنتال» مغز که رفتارهای ما را با منطق مدیریت میکند کاملاً از کار میافتد و بخش هیجان مغز بیشتر فعال میشود و در واقع بخش «فورنتال» به تعطیلات میرود، بخش هیجان تنها مدیر و یکهتاز زندگی میشود، هیجان به اوج میرسد و با یک شوک دیگر تخلیه میشود، بلافاصله پس از تخلیه قسمت منطقی مغز «فورنتال» فعال میشود، در همان لحظه اول پس از تخلیه هیجان پشیمانی حاکم میشود اما دیگر دیر است.
رومینا:
دختری ۱۴ ساله که مرحله اول نوجوانی، یعنی بلوغ را طی میکند. یکی از ویژگیهای دختران در دوران بلوغ این است که عاشق مردان بزرگتر از خود میشوند. اگر مهر پدری در دوران کودکی و نوجوانی مخزن عاطفی دختران را سیراب نکند این عشق به مردان بزرگتر دوچندان میشود. همه انسانها مخزنهای عاطفی متعددی دارند، مخزن عاطفی پدر، مادر، برادر، خواهر، پدر و مادربزرگ، عمو، دایی، خاله و… . رومینا مخزن عاطفی جنس مخالف خود را در درون خانه تنها میتوانسته از مهر پدر پر نماید چون برادر بزرگتر هم نداشته که جایگزین شود.
برابر مطالب مطرح شده در مطبوعات رابطه رومینا و پدرش از همان دوران کودکی تیره بوده است و این مسأله رومینا را با خلأ عاطفی شدیدی روبرو کرده در نتیجه برای پر کردن مخزن این نیاز، بیرون از خانواده را جستجو مینماید و چون روابط پدر و دختر نامناسب بوده گرایش رومینا به مردان با فاصله سنی بیشتر افزایش مییابد. از طرفی مخالفت خانواده رومینا این گرایش را تشدید کرده زیرا با عاشق شدن در مغز نوجوان اکسیتوسین ترشح میشود. مخالفت بیرونی افراد خانواده ترشح اکسیتوسین را افزایش می دهد، وابستگی عاطفی را به اوج میرساند؛ چون در روانشناسی عشق هم در ردیف هیجانها مورد بررسی قرار میگیرد. هیجان رومینا هم مانند پدر به اوج میرسد؛ پدر در خشم، رومینا در عشق. نتیجه این تلاقی تصمیمهایی است که در دراز مدت فاجعهبار خواهد بود اگر این قصه به سمت و سوی خواستهی رومینا هم ادامه پیدا میکرد سرانجامی بهتر از حالا نداشت.
بهمن خاوری ۲۹ ساله (متولد ۱۳۷۰):
پسری بدون شغل، با تحصیلات سیکل؛ در مطبوعات و خبرگزاریها از شرح حال زندگی بهمن مطلبی بیان نشده که در چه خانوادهای پرورش یافته ولی با توجه به ترک تحصیل زودهنگام بهمن میتوان به این نتیجه رسید که او هم در خانوادهای پرورش یافته که در آن فضای روانی خاصی حاکم نبوده و در یک خانواده «فرزند والدگون» پرورش یافته چون در مطالب انتشار یافته در خبرگزاریها مسایل بهمن را خواهرش پیگیری مینماید. در این رابطه باید گفت در خانوادههایی که پدر و مادر نتوانند هماهنگی لازم را در تربیت فرزندان داشته باشند آرام آرام یکی از فرزندان جایگزین پدر و مادر در خانواده میشوند، اقتدار پدر و مادر به او منتقل میشود و سایر فرزندان هماهنگی لازم در امور شخصی را با او انجام خواهند داد. امیدواریم با تابیدن نور به بخش تاریک زندگی بهمن بوسیله مطبوعات بتوان تحلیل درستتری از ویژگیهای شخصی او را به نمایش گذاشت… تا بعد.
*روانشناس و مدرس دانشگاه
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه