گفتگو با بنیانگذار اجراهای خیابانی در رشت؛ از آهنگسازی فیلمهای سینمایی تا ساز زدن در خیابانها
نصرتی، بنیانگذار اجرای موسیقی خیابانی در رشت میگوید: اجراهای خیابانیام برقرار است و تا آخر عمرم ادامه خواهد داشت. دلیل پرداختنم به اجراهای خیابانی کیفیت پایین آثار تولیدی است. ما دیدیم آن موسیقی که در حال حاضر و طی سالهای گذشته به مردم و مخاطبان ارائه میشود، با کیفیت و با اهمیت نیست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از ایلنا، سینا نصرتی از ۹ سالگی به آموزش موسیقی پرداخته است. او علاوه بر شاگردی نزد سالار عقیلی از محضر هنرمندانی چون حمیدرضا نوربخش، بهداد بابایی و مسعود شعاری بهره برده است. نصرتی که بنیانگذار اجراهای خیابانی به سبک مدرن (امروزی) در شهر رشت است، آهنگسازی فیلمهای «ناهید» و «اسرافیل» ساخته آیدا پناهنده، «زمناکو» ساخته مهدی قربانپور و «لاک قرمز» ساخته سیدجمال سیدحاتمی را به عهده داشته است. او درباره آنچه از استادانش آموخته میگوید: استاد بهداد بابایی همیشه به من میگفت اگر استاد شجریان، زندهیاد مشکاتیان و حسین علیزاده به آنجا رسیدهاند که جلوی آنها سر تعظیم فرود میآوریم دلیلش این است که رسالتی انسانی داشتهاند و غیر از آن چیز دیگری را دنبال نمیکردند زیرا حیف است که آدم هنرمند باشد و اهداف انسانی را دنبال نکند. استاد مشکاتیان نیز در اینباره جملهای معروف داشتند. ایشان میگفتند حیف است هنر رسالت انسانی نداشته باشد.
شما طی سالهای گذشته چند گروه مجزا تشکیل دادهاید. آیا با حمایتهای دولتی آنها را اداره میکنید یا با همراهی اسپانسر به فعالیتهای گروهی میپردازید؟
طی این سالها دو، سه گروه تاسیس کردهام که در حال حاضر آثار آنها به صورت تک آهنگ ارائه میشود. از طرفی نحوه فعالیت من به صورت مستقل است که همین موضوع نحوه فعالیت من وعوامل همراهم تحت تاثیر قرار داده است زیرا به لحاظ جذب اسپانسر و حامی مالی مشکلاتی وجود دارد. البته وضعیت مذکور اصطلاحا به خودکفایی منجر میشود اما طی این رویه خواه ناخواه جلوی تولید آثار بزرگ گرفته میشود.
گروههایتان کدامها فعالند و کدامها منحل شدهاند؟
گروه «چهارسیم» یکی از گروههایی است که خودم سرپرستش بودهام و همچنان فعال است. البته آن فعالیتها معمولا در عرصه اجراست نه تولید آلبوم. البته به احتمال زیاد تا چندی دیگر یکی از آلبومهایمان منتشر خواهد شد. در دوران هنرستان نیز گروهی داشتیم که «عشیران» نام داشت و میتوان گفت حال وجود خارجی ندارد. در حال حاضر هرکدام از اعضای آن گروه به نوعی در عرصه موسیقی فعال هستند و با دیگر هنرمندان همکاری میکنند. گروه دیگری بود که «ماناک» نام داشت که طی همکاری با اعضای آن مجموعه موسیقی فیلمهای «اسرافیل»، «زمناکو» و «لاک قرمز» را ساختم و به سرانجام رساندم. گروه دیگری هست با نام «مه» که طی همکاری با اعضای آن در زمینه موسیقی آلترناتیو ایرانی میکنیم و غالب آثارمان در قالب جز است. گروه دیگری بود به نام «همنوازان تاج» که سرپرستی آن به عهده مهدی حقیقی بود و من سرپرست آهنگسازانش بودم. با این گروه دو سال پیش در رابطه با پروژهای همکاری کردم. طی همکاری با این گروه دو قطعه نیز تولید کردهام که تا به امروز ارائه نشده و طی ماههای آینده منتشر میشود.
البته طی سالهای اخیر وضعیت تولید آثار موسیقایی شکل دیگری به خود گرفته و وفور نرمافزارهای مختلف سرعت تولید آثار را تسریع بخشیده است.
بله همینطور است. اتفاقا یکی از دلایلی که باعث شد وارد حوزه مستند شوم همین موضوع است.
کدام مستند؟
اثری را در رابطه با کردهای «روژاوا» که طی روزها و هفتههای گذشته مورد حمله نیروهای ترکیه قرار گرفته است، تولید کردهام. این اثر طی سه روز ضبط شد و به انتشار رسید.
آثاری که یک یا چند روزه تولید میشوند، کیفیت کار را تنزل نمیدهد؟
قطعا موثر است. به طور مثال از سال ۱۳۸۹ با یکی از گروهها همکاری میکنم. طی این مدت به صورت رفاقتی حداقل هفتهای یکبار یکدیگر را میبینیم وگرنه که به طور معمول اثری تولید نمیشود. ببینید، در حال حاضر موسیقی به صنعت تبدیل شده است. طی این روند نوازندگان به اتاقی میروند و بدون تعامل با یکدیگر سازشان را میزنند و به خانهشان میروند. متاسفانه در شرایط فعلی میان نوازندگان تعامل و گفتوگویی صورت نمیگیرد که اتفاق خوبی نیست. به هرحال هیچ جریان و اتفاقی به صورت انفرادی به سرانجام نمیرسد و موسیقی نیز از این قضیه مستثنی نیست. طی گفتگوها و تعاملهاست که احساس درونی نوازنده در اثر جاری میشود و در نهایت یک اثر جان میگیرد. طبق روال قبلی نوازندگان گرد هم میآمدند و به این وسیله آهنگساز نظارت بیشتری بر عملکرد آنها داشت و در نهایت اثر آن چیزی میشد که او و دیگر عوامل میخواستند.
شما بنیانگذار اجراهای خیابانی به سبک مدرن در شهر رشت هستید. چه شد که به اجراهای خیابانی فکر کردید؟
سال ۹۲ اجراهای خیابانی را در شهر رشت شروع کردم. دلیل پرداختنم به اجراهای خیابانی کیفیت پایین آثار تولیدی است. ما دیدیم آن موسیقی که در حال حاضر و طی سالهای گذشته به مردم و مخاطبان ارائه میشود، موسیقی با کیفیت و با اهمیتی نیست. البته منظورم به صورت کلی است و در مقایسه با آثار باکیفیت گذشته و موسیقی پیش از انقلاب چنین نظری دارم. بیشک تولید و ارائه آثار بیکیفیت سطح سلیقه شنیداری مخاطبان را تنزل میدهد. دلیل دیگر این بود که در آن سالها برگزاری کنسرت مانند الان نبود. پنجشش سال پیش فضا بستهتر بود و برگزاری کنسرت کار راحتی نبود. مورد دیگر اینکه در اوائل دهه ۹۰ اخذ مجوز برای برگزاری کنسرت در شهر رشت راحت نبود زیرا پس از طی پروسهای مجوز به تهران ارجاع داده میشد و برمیگشت و پس از آن باید آموزشگاهی خواننده و گروهش را تایید میکرد. این روند بسیار سخت و زمانبر بود و همه اینها برگزاری کنسرت را به کاری دشوار تبدیل میکرد. از سویی دیگر معدود افرادی که در رشت به اجرای موسیقی خیابانی میپرداختند سطح اجرای ضعیفی داشتند. مثلا آقایی بود که فلوت میزد و تنها از سه نت استفاده میکرد و نامش را پدر موسیقی مینیمال رشت گذاشته بودیم. به طور کلی موسیقی خیابانی مقولهای جدی نبود و آنطور نبود که رپرتواری مشخص اجرا شود. بر همین اساس من و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم هر دو، سه ماه یک بار رپرتواری ۴۵ دقیقهای اجرا کنیم و این موضوع برایمان بسیار جدی بود. ای رویه بین سه تا چهار سال در شهر رشت ادامه پیدا کرد. اگر در حال حاضر به میدان شهرداری رشت بروید ما و آثارمان را میشناسند و به اصطلاح جا افتادهایم و مخاطبان نیز ما را پذیرفتهاند. در کشورهای دیگر موسیقیدانها و گروهها هستند که به سالن اعتبار میدهند. مثلا نحوه فعالیت سالن ارکستر فیلارمونیک لندن روال بر همین اساس است و این هنرمندان هستند که به آن و دیگر سالنها اعتبار میدهند. میخواهم این را بگویم که اجراها چه در کافه باشد چه در خیابان یا مکانی چون تالار وحدت فرقی نمیکند. مهم آن موسیقی و اثری است که اجرا میشود. در اجراهای خیابانی شخص یا گروه به روی زمین و کف خیابان مینشینند و به اجرای اثر میپردازند و مردم نیز گرد آنها جمع میشوند و از بالا آنها را مینگرند. این رویه شاید در ابتدا کمی ناخوشایند باشد اما از جایی به بعد آن ارتباط دوسویه میان اجراکنندگان و مخاطبان برقرار میشود و آن فرهنگسازی لازم به نتیجه میرسد.
بازخوردها از سوی مخاطبان و هنرمندان چگونه بود؟
با استقبال زیاد مخاطبان مواجه میشدیم. در همان زمان آقای خلعتبری نیز ویدئوی یکی از اجراهای ما را در صفحه شخصیشان منتشر کردند که همین اتفاق کمک کرد بیش از پیش دیده شویم و مورد توجه قرار بگیریم.
در مدیریت گروههایتان و تامین هزینه مالی اجراها چگونه از پس مسائل مالی برمیآیید و دستمزد عوامل و نوازندگان را چطور پرداخت میکنید؟
در ایران کاملا مشخص است که هنرمندان به لحاظ مالی چه وضعیتی دارند. درباره خودم و چگونگی فعالیتم باید بگویم طی ۲۲ سال فعالیتم در عرصه موسیقی بر اساس رسالت انسانی و هنری پیش رفتهام. زمانی که هنرمند بر اساس رسالتش فعالیت کند با همه سختیها ادامه خواهد داد. به هرحال پروژههایی بوده که با همکاری اسپانسر انجام شده و کارهایی هم بوده که بدون حمایت و هزینه شخصی به اجرا یا تولید رسیده است. یادم هست زمانی که داشتم نخستین آلبوم را (که منتشر نشد) تولید میکردم با کاستیهای مالی مواجه بودم. برای تولید آثار هربار با ۲۵ هزارتومان به تهران میرفتم و اثرم را در استودیو «کرگدن» ضبط میکردم و به رشت برمیگشتم. اینطور نبود که شخص یا اشخاصی دست مرا بگیرند و کمکم کنند. حال نیز رویه همان است که بود.
در حال حاضر اجراهای خیابانی رشت برقرار است؟
بله هنوز آن اجراها برقرار است و تا آخر عمرم ادامه خواهد داشت.
در حال حاضر پروژهای در دست تولید دارید؟
پروژهای دارم که «عوارض شخصی» نام دارد. که البته آقای صمدپور قبلا از این نام استفاده کرده است. واقعیت این است که نامی دیگر را که بتواند با کارم غرابتی داشته باشد، پیدا نکردم. در صفحه شخصیام نیز به این موارد پرداختهام و به حق تالیف آقای صمدپور در رابطه با نام «عوارض شخصی» اشاره کردهام. این احتمال وجود دارد که آلبوم «عوارض شخصی» تا چند وقت دیگر منتشر شود.
شما شاگرد آقایان بهداد بابایی و مسعود شعاری بودهاید، آنچه که از محضر اساتید خود آموختهاید و همواره با شماست، چیست؟
من ده سال شاگرد استاد بهداد بابایی بودم و به مدت یک سال نزد جناب شعاری شاگردی کردهام و مدتی نیز در محضر استاد جنگوک بودهام و از وجود دیگر اساتید نیز استفاده کردهام. در این میان استاد ارشدم بهداد بابایی است و آنچه که از ایشان همیشه با من است این است که هربار صدای سهتارم از رادیو پخش شد مخاطبان متوجه شوند که صدای سازسینا نصرتی است. منظور این است که آن رسالت مورد نظر من و آن رنگ صدای سازم و نحوه نواختم باید گویای این باشد که من سهتار میزنم. استاد بابایی همیشه به من میگفت اگر استاد شجریان، زندهیاد مشکاتیان و حسین علیزاده به آنجا رسیدهاند که جلوی آنها سر تعظیم فرود میآوریم دلیلش این است که رسالتی انسانی داشتهاند و غیر از آن چیز دیگری را دنبال نمیکردند زیرا حیف است که آدم هنرمند باشد و اهداف انسانی را دنبال نکند. استاد مشکاتیان نیز در اینباره جملهای معروف داشتند. ایشان میگفتند حیف است هنر رسالت انسانی نداشته باشد. این موارد همیشه در پس ذهنم وجود دارد. تلاشم این است که بدون پرداختن به مسائل سیاسی و توجه به اتفاقات عجیب و غریب مخرج مشترک بین آدمها را بیابم و آنها را بشناسم و حرف آدمها را بشنوم و آن موارد را از فیلتر ذهنیام عبور دهم و همانها را به مخاطب ارائه کنم.
در زمینه آموزش و تدریس نیز فعال هستید. در حال حاضر نسلهای جدید و هنرجویان نوجوان و جوان علاقهای به آموختن ردیف ندارند. این عدم تمایل چه آثار مخربی در پی خواهد داشت.
شخصا ردیف را نوعی دایرهالمعارف میدانم. ردیف مقولهای است که باید همواره به آن رجوع شود. اگر ردیف به صورت طوطیوار حفظ شود باعث میشود که دستگاههای موسیقی، مثلا «شور» به یک شکل دیده شود دلیل این اتفاق در مقاطع مختلف همان عدم رجوع به ردیفهاست. ردیف حفظ کردنی نیست و باید توسط هنرمندی که به موسیقی ایرانی میپردازد درک شود و مهم شمرده شود. میتوان گفت ردیف مجموعه نغمههایی است که در طول زمان جمعآوری شده و به ما رسیده و مسلما ریشه و اساس است.
شما نیز بر مقوله ردیف تعصب دارید؟
خیر به هیچوجه. نسبت به اینکه موسیقی ایرانی همان ردیف است تعصبی ندارم و به نظرم این نگاه منسوخ شده است. به طور مثال شخصی که نوازنده ویلون است به آثار دورههای کلاسیک، باروک، رمانتیک و مدرن میپردازد و پس از همه اینها دوره مورد نظرش را انتخاب میکند. میتوان گفت ردیف روایتی از موسیقی است که در دوره قاجار جمع شده بوده که به عنوان مخرجی مشترک بیرون آمده است. با این تفاسیر میتوان گفت مقوله ردیف کتمان شدنی نیست. به اضافه اینکه ردیف در دل خود قالبهایی فرمالیستی دارد و موسیقیدانان میتوانند به لحاظ فرم از آنها کمکهای بسیاری بگیرند. اما همانطور که گفتم با تعصب و نگاه مطلق و اصطلاحا «دگم» موافق نیستم. همین نگاه مطلق اتفاقاتی را رقم میزند. مثلا اینکه هنوز هستند اشخاصی که سنتور را بدون نمد مینوازند. در صورتی که سنتور طی سیری تاریخی به دوران ما رسیده و صدای آن همانی است که در حال حاضر میشنویم. آدمهای امروز صدای فعلی سنتور را دوست دارند، زیرا از بستری فرهنگی عبور کرده تا به اینجا رسیده است. نگاه «دگم» جلوی اتفاقات مثبت را میگیرد.
نظرتان درباره تلفیق چیست؟
من شاگرد دکتر محسن حجاریان نیز بودهام ایشان درباره تلفیق نظر جالبی داشت. ایشان میگفت تلفیق چیزی شبیه سالاد شیرازی است. شخصی که میخواهد سالاد شیرازی درست کند به مواد و سبزیجاتی مانند گوجه و خیار و پیاز احتیاج دارد اما در نهایت همه اینها به چاشنی نیاز دارند. مثلا آب نارنج. آن نارنج نتیجه شناختی در اینباره است که چه متریالی میتواند حلقه اتصال دیگر مواد باشد. تلفیق به ممارست و صبر نیاز دارد.
با توجه به تجربه ساخت موسیقی چند فیلم سینمایی، آهنگساز تا چه حد باید به مقوله درام و جزییات آن واقف باشد؟
نه فقط در موسیقی که در همه هنرها اعم از سینما و تئاتر و ادبیات، هرچقدر هنرمند به عناصر و اتفاقات پیرامونش توجه کند و نسبت به آنچه در اطرافش میگذرد به شهود برسد، موفقتر خواهد بود و مسیر درستتری را طی خواهد کرد. موضوع دیگر اینکه هنرمندی موفق خواهد بود که چند وجهی نباشد. آهنگسازی فیلم نیز طی این روند به اتفاقی درست و تاثیرگذار تبدیل خواهد شد. متاسفانه در دانشگاههای ایران رشتهای به نام آهنگسازی فیلم وجود ندارد و هر اتفاقی در این زمینه میافتد تجربی و بر اساس تعامل کارگردان اثر با آهنگساز است. مسلما کسی که میخواهد در زمینه آهنگسازی فیلم فعالیت کند و موفق باشد باید آثار بسیاری بشنود و ببیند. همچنین توجه به آثار بزرگانی چون آقای حسین علیزاده که در زمینه موسیقی فیلم فعالیت کردهاند تاثیرات مثبتی خواهد داشت.
دیدگاه