روحانیون کار اصلی خود را رها کردند، مداحان تعیین کننده دین مردم شدند
« سیاستی که پدرسوخته بازی باشد، فریب باشد، برای پر کردن جیب باشد، برای به کرسی رساندن دوست و فامیل باشد، خلاف شایسته سالاری باشد و در یک کلمه سیاست نه، بلکه سیاست بازی باشد بله ما مخالفیم مخصوصا اگر روحانیت به سیاست بازی پیوند بخورد که متأسفانه یک جاهایی خورده و این خطرناک است.»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از خبرآنلاین، حجت الاسلام مسیح مهاجری از آن دست روحانیونی است که صحبتهایش آنقدر به دل مینشیند که گذر زمان کمتر احساس شود، با اینکه کارکشته مطبوعات و خبر است اما تلاش نمیکند با تکیه به آن داشته ها و تجربیات، در مصاحبه آچمزت کند یا دستت را ببندد، یک مصاحبه شونده خوب است و با حوصله.
صحبتها به دوگانهسازیها که رسید یادی از رفیق قدیمی اش کرد و گفت:«پدر این دوگانهسازیها بسوزد که باعث شد نگذارند افرادی مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی خدمت کند. »
گپ و گفتمان با حجت الاسلام مهاجری به پیوند خوردن روحانیت با سیاست و سیاسی بازی هم رسید و البته دادگاه ویژه روحانیت. مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید؛
*****
آقای مهاجری! در حرکت انقلاب اسلامی که چهل سال پیش رقم خورد و با رهبری یک چهره روحانی به پیروزی رسید جایگاه روحانیت در ساختار نظام جمهوری اسلامی جایگاه ویژهای بود. امروز بعد از چهار دهه جایگاه روحانیت در بین مردم کجاست؟ آیا همان شان و جایگاه چهل سال پیش را میتوان برای روحانیت در بین مردم قائل شد؟ آیا همان کارکردی که برای روحانیت تعریف شده بود عملیاتی شد یا در ادامه مسیر انحرافاتی هم صورت گرفت؟
مشخص است که آن جایگاه امروز وجود ندارد. آن زمان (چهل سال پیش) روحانیت جایگاه بالایی داشت و هرچه میگفت مردم گوش میدادند و عمل میکردند. امروز جامعه روحانیت مبارز تهران، جامعه مدرسین و… که از تشکلهای برجسته روحانی هستند اینها اگر فهرست بدهند اینگونه نیست که مردم بدون چون و چرا چشم بگویند و به آنها رای بدهند. در همان فهرست به خیلیها رای نمیدهند.
چقدر این موضوع نشات گرفته از عملکرد روحانیت بوده است؟ در واقع چقدر تقصیر با خود روحانیت است؟
روحانیت را نباید به صورت یکپارچه قضاوت کرد. اینکه روحانیت در رسیدن به جایگاه امروز مقصر است شکی نیست اما این تقصیر به گردن عدهای از روحانیت است و همه را نمیتوان مقصر دانست. در همین تاریخ انقلاب اگر اسامی را ذکر کنم شما با شناختی که دارید میتوانید درباره آنها نظر دهید؛ مثلا امام یک روحانی بود یا آقای بهشتی، آقای مفتح، شهید مطهری، آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی، آیتالله اشرفی اصفهانی و… وقتی به زندگی این افراد نگاه میکنید نمیتوانید هیچچیز نادرستی ببینید؛ هرچه هست صداقت، درستی و خدمت است. تا همین امروز که من با شما صحبت میکنم از این قبیل افراد زیاد داریم.
پدر دوگانه سازی بسوزد /۲۰ سال تمام اجازه ندادند آیت الله هاشمی به مردم خدمت کند
شاید هنوز افرادی با این خصلت وجود داشته باشند اما در عالم سیاست ظهور و بروزی ندارند. میخواهم بگویم جای خالی افرادی که شما نام بردید در سیاست امروز به شدت احساس میشود چرا که شبیه این افراد را در مناصب کمتر دیدیم و افرادی بر سر کار آمدند که آن خط مشیای را که روحانیت در اوایل انقلاب و حتی قبل از آن دنبال میکرد را در پیش نگرفتند.
پدر دوگانهسازی بسوزد. این مسئله باعث شد خیلیها نتوانند به جامعه خدمت بکنند. من خیلی صریح و روشن به شما میگویم هرچند این مسئله را عدهای انکار کنند اما من از نزدیک شاهد بودم و میخواهم بگویم ۲۰ سال تمام اجازه ندادند آقای هاشمی رفسنجانی به مردم خدمت کند. من نمیخواهم بگویم آقای هاشمی ایرادی نداشت؛ چرا ایشان هم در کارشان عیب و ایراد وجود داشت اما محاسن عملکرد او بسیار بیشتر از معایبش بود.
آقای هاشمی هیچ نقشی در پرونده های بابک زنجانی، شهرام جزایری و مه آفرید خسروی نداشت
آقای هاشمی رفسنجانی بعد از اتمام جنگ توانست مملکت را بعد از جنگ که تمام زیرساختهایش از بین رفته بود و دیگر چیزی نداشت، توانست بازسازی کند و آن را به نقطهای برساند که دیگر تقریبا کشور روی غلتک افتاده بود؛ اما آنها در پاسخ چه کردند؟! تمام تهمتهای مالی را به هاشمی رفسنجانی زدند اما وقتی پروندههای «شهرام جزایری»، «بابک زنجانی» «مهافرید خسروی» رو شد یا جزئیات پروندهها «۸۰۰۰ میلیاردی» و «۱۶ هزار میلیارد» رو شد در هیچکدام از این پروندهها آقای هاشمی رفسنجانی حضور نداشت. ما هیچگاه نشنیدیم آقای هاشمی رفسنجانی کوچکترین دخالتی در هیچکدام از این پروندهها داشته باشد. این یعنی یک جریان، یک فردی را آنچنان بمباران تبلیغاتی کرد که در جامعه منزوی بشود و کسی نتواند از وجود ایشان بهرهای ببرد. اینکه فردی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هر هفته یا هر دوهفته جلسهای را بگذارد و هر سال یکی دو بار برای یک مشکل مملکتی در جلسهای با یک رای جمعی تصمیمی گرفته شود را نمیتوان استفاده از افراد بزرگی مانند هاشمی رفسنجانی دانست.
آیت الله سیستانی گفت هرگاه رابطه ایران و عربستان خوب باشد همه ما شیعیان زندگی راحتی داریم
آقای هاشمی ظرفیتهای زیادی داشت؛ همین بس که یک ملاقات ایشان با امیرعبدالله (پادشاه عربستان) در پاکستان توانست روابط ایران و عربستان را به جایی برساند که ایران بتواند بهترین استفادهها را از این روابط ببرد. یادم میآید روزی در نجف خدمت ایتالله سیستانی رسیدم. از مطالبی که ایشان و پسرشان به من گفتند این بود که به آقایان در ایران بگویید که هرگاه روابط ایران و عربستان خوب باشد همه ما شیعیان در عراق، خلیجفارس و… زندگی راحتی داریم و مشکلی نداریم اما فقط کافی است این روابط به هم بخورد آن موقع است که همه ما گرفتار میشویم.
این حرف مهمی است. اساسا چرا ما باید با عربستان روابطی داشته باشیم که در نتیجه آن این همه گرفتاری برای خودمان و منطقه ایجاد شود؟! چرا باید یک عدهای بدون کنترل و حتی شاید با چراغ سبزهایی بروند و سفارت عربستان را آتش بزنند که اینچنین مشکلات ناشی از آن گریبانگیرمان شود و هنوز بعد از چند سال درحال دست و پنجه نرم کردن با آنها هستیم؟! چرا باید این همه آدم در منطقه کشته شوند به خاطر دعواهای ما؟! آقای هاشمی کسی بود که میتوانست این کار را انجام دهد. کما اینکه در داخل هم مدیریت خود را برای بازسازی، برای عمران و آبادی، برای سدسازی و… نشان داد. حال بگویید چرا چنین فردی باید ۲۰ سال در کشور منزوی باشد؟! چه کسی و چرا این کار را کرد؟! پاسخ روشن است؛ در کشور جریانی وجود دارد که نمیخواهد افراد قوی، خدمت گذار و افرادی که صادق هستند و میتوانند فعالیت داشته باشند به جامعه و کشور خدمت کنند.
یکی از مراجع سال ۹۲ به آیت الله هاشمی پیغام داد واجب است کاندیدا شوید
دوبار آقای هاشمی رفسنجانی برای رئیسجمهور شدن خیز برداشتند که هر بار به نوعی کنار زده شدند. البته این را هم بگویم من موافق نبودم ایشان دوباره وارد میدان شوند و حتی یکبار به ایشان گفتم به نظرم شما کاندیدا نشوید، دلایلی را هم برای ایشان مطرح کردم اما به هر حال خودشان اراده کردند و بسیاری از مراجع و بزرگان هم ایشان را تشویق کردند. حتی سال ۹۲ یکی از این مراجع به من گفتند که به هاشمی رفسنجانی از طرف ایشان بگویم واجب است که در شرایط فعلی وارد انتخابات شوند. چراکه آنها تشخیص میدادند ایشان است که میتواند مشکلات کشور را رفع و رجوع کند.
این یعنی جلوگیری کردن ازبروز استعدادها و استفاده مردم و کشور از استعدادهایی که میتوانند به کشور و مردم خدمت کنند. ما امروز با این گرفتاریها دست به گریبان هستیم و همین مسئله باعث میشود مشکلات و معضلاتی در کشور پدیدار شود.
امروز روحانیت آن جایگاه سابق را ندارد چون…
آن همه خدمت در مجلس، خبرگان، شورای انقلاب فرهتگی و ریاست جمهوری داشت اما به جای تشکر توپخانه تخریب علیه او به راه انداختند و آن همه شایعات را علیه هاشمی رفسنجانی به ویژه در زمینه مسائل مالی و زندگی اشرافی او مطرح کردند. همین پروندههایی که مطرح شد شما بروید و نگاه کنید ببینید از آقای هاشمی کوچکترین ردپایی وجود ندارد؛ چرا نیامدند از آقای هاشمی حمایت کنند؟! بنابراین برخی روحانیون را اینگونه از میدان خارج کردند و اجازه ندادند کارکنند. اتفاقا دستهایی در کار است که برخی روحانیونی که این خصوصیات را ندارند و به صورت دیگری عمل میکنند و ممکن است انقلاب و مملکت و نظام را بدنام کنند همه کاره باشند تا این بلا سر کشور و روحانیت بیاید و نتیجه همان چیزی شود که امروز شما از ما میپرسید. بله؛ امروز روحانیت آن جایگاه سابق را ندارد اما روحانیت را یکپارچه نبینید و نگویید همه بد عمل کردند. یک عده خوب عمل کردند و یک عدهای را هم متهم کردیم به بد عمل کردن درحالی که کارنامه خوبی داشتند و آن شایعات دروغ بود.
امام خمینی موافق نبودند روحانیت وارد کار اجرایی شوند
آقای مهاجری! در دهه ۶۰ به دلیل اجبارها و شرایط اضطراری آن روزها، پیوندی میان روحانیت و سیاست برقرار شد و شرایط به سمتی پیش رفت که روحانیت وارد سیاست شود، آیا به نظر شما باید همچنان این پیوند ادامه داشته باشد؟ واضحتر بگویم، مثلا گفته می شود زمانی که پیشنهاد ریاست جمهوری به آقای بهشتی شد گویا آیتالله بهشتی چون قبول نداشتند که روحانیت وارد سیاست بشود این پیشنهاد را نپذیرفتند. امروز فکر نمیکنید این پیوند بیشتر از آنچه انتظار میرفت شکل گرفت؟ تا جایی که میتوان گفت مردم روحانیت را کمتر پناهگاه دینی خود میدانند. من جمع نمیبندم اما زمانی حاجآقا سید مهدی طباطبایی میگفتند ما روحانیت باید مشخص کنیم بالاخره پناهگاه دینی مردم هستیم یا سیاستمداریم. به نظر شما آیا نباید حد و ومرزی برای این پیوند مشخص کنیم؟
اجازه بدهید اول من آن مطلبی که درباره آقای بهشتی گفتند را تصحیح کنم. در حقیقت اینطور نبود که خود آقای بهشتی با رئیسجمهور شدن موافق نباشند بلکه ماجرا این بود که امام خمینی موافق نبودند که افراد روحانی وارد کار اجرایی شوند و در جایگاه ریاست جمهوری قرار بگیرند و حتی وزیر بشوند. این یک داستانی دارد که به نظرم لازم و مهم است که این موضوع را مطرح کنم.
روزی که امام با کاندیداتوری آیت الله خامنه ای برای ریاست جمهوری موافقت کرد
در آن مقطع ما (حزب جمهوری اسلامی) آقای بهشتی را به عنوان رئیسجمهور در نظر داشتیم که به دلیل ملاحظات امام از این موضوع صرف نظر کردیم. بعد از عزل بنیصدر نوبت به آقای رجایی رسید که ایشان، هم روحانی نبود و هم حزب از او حمایت کرد و رئیسجمهور شد. البته آقای رجایی فقط ۲۸ روز در این جایگاه قرار گرفتند و در نتیجه بمبگذاری ۸ شهریور به شهادت رسیدند. بعد از شهادت آقای رجایی، جلسهای در دفتر آقای هاشمی رفسنجانی با حضور اعضا شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد (بعد از بمبگذاری هفتم تیر جلسات حزب را در دفتر آقای هاشمی برگزار میکردیم) در این جلسه قرار بود بررسی کنیم که بعد از آقای رجایی چه کسی را برای ریاست جمهوری کاندیدا کنیم. اسامی مختلفی مطرح میشد که آقای هاشمینژاد (دبیرحزب جمهوری اسلامی در مشهد) گفتند اصلا آقای خامنهای را چرا کاندیدا نمیکنید؟! آن زمان تازه آقای خامنهای ترور شده بودند و دوران نقاهت را پشت سر میگذاشتند که برخی با اشاره به همین مسئله میگفتند آقای خامنهای به دلیل ضعف جسمانی نمیتوانند وظیفه ریاست جمهوری را انجام دهند که به این ایراد پاسخ داده شد و گفتند اولا رئیسجمهور ستادی عمل میکند و قرار نیست خودش همه امور را انجام بدهد ثانیا وضعیت جسمانی ایشان که تا ابد اینگونه باقی نمیماند بلکه چند ماه دیگر ایشان در سلامت کامل خواهند بود بنابراین از این بابت ایرادی وجود نداشت.
اما اشکال دومی که گرفته شد این بود که امام با رئیسجمهور شدن روحانیون مخالف بودند. اینجا برخی از جمله خود من پیشنهاد کردیم با امام صحبتی داشته باشیم، شرایط را توضیح دهیم شاید نظر امام تغییر کرد که قرار شد آقای هاشمی رفسنجانی با امام در این رابطه صحبت کنند و از ایشان بخواهند که امام این نظر را کنار بگذارد. همینطور هم شد و آقای هاشمی صحبت کردند و امام هم پذیرفت که آقای خامنهای برای ریاست جمهوری کاندیدا شوند.
با این جریاناتی که تا امروز گذشت نمیتوان به قطعیت گفت روحانیت در مسئله اجرایی خوب عمل نکرده است. کسانی که روحانی بودند و در این مصادر قرار گرفتند مانند آقای خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خاتمی و آقای روحانی اینها کارنامه موفقی داشتند. این حرف من به معنای آن نیست که هیچ ایرادی در کار نبود اما جمعبندی این است که عملکرد خوبی داشتند. همین آقای روحانی که امروز انتقادات زیادی به او میشود در دولت اول خیلی خوب عمل کرد.
برجام، یک بُرد بزرگ برای نظام بود
همین برجامی که امروز برخی به آن میتازند این یک برد بزرگ برای نظام بود. اقتصاد ما در چهار سال اول دولت آقای روحانی اقتصادی آرام و رو به بهبود بود اما در دولت دوم اقدامات ترامپ و خارج شدن او از برجام و همچنین همراهی برخی در داخل کشور برای خارج شدن آمریکا از برجام و همچنین بهم زدن وضعیت اقتصادی این شرایط را به وجود آورد. ناگفته نماند به قول برخی کارشناسان این آقای روحانی بود که با وجود این همه کارشکنیها و شیطنتها در داخل و خارج توانست دوام بیاورد وگرنه همه چیز از دست میرفت بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم روحانیت یکپارچه بد عمل کردند بلکه ضعف و قوت در کنار هم وجود دارد. وقتی اینطور نگاه کنیم میبینیم باید براساس شایستهسالاری نگاه کنیم و هیچ امتیازی برای یک گروه قائل نشویم.
امام به رئیس ساواک گفت سیاستی که پدرسوخته بازی است برای شما
البته منظور من بد عمل کردن نبود، منظور این بود که با این پیوندی که روحانیت با سیاست خورد از آنطرف بین مردم و روحانیت فاصلهای ایجاد شد، این ایجاد فاصله ممکن است یک جاهایی آسیب برای قشر روحانیت به همراه داشته باشد؟
خوب شد که این سؤال را مطرح کردید، ببینید در مورد سیاست و پیوند خوردن با سیاست مسألهای که تا امروز کار ما را خراب کرده است، پیوند خوردن به سیاست بازی است نه به سیاست. وقتی امام برای اولین بار در سال ۴۲ دستگیر شدند و رژیم شاه امام را در قیطریه در حصر قرار داده بود. پاکروان رئیس ساواک پیش امام میرود و به امام میگوید آقا، سیاست پدرسوخته بازی است، شما این پدرسوختهبازی را برای ما بگذارید، شأن شما بالاتر از این حرفها است، امام در پاسخ به پاکروان میگویند بله آن سیاستی که پدرسوختهبازی است برای شما باشد، اما ما سیاستی که پدرسوختهبازی نیست را قبول داریم.
پیوند خوردن روحانیت با سیاست بازی خطرناک است
سیاستی که پدرسوخته بازی باشد، فریب باشد، برای پر کردن جیب باشد، برای به کرسی رساندن دوست و فامیل باشد، خلاف شایسته سالاری باشد و در یک کلمه سیاست نه، بلکه سیاست بازی باشد؛ بله ما هم مخالفیم. مخالفیم اگر روحانیت به سیاست بازی پیوند بخورد که متأسفانه یک جاهایی خورده است و این خطرناک است. الان ما این خطر را برای روحانیت احساس میکنیم؛ اما اگر روحانیت در چهارچوب واقعی سیاست جلو برود، چه کسی بهتر از روحانیت که بتواند مملکت را اداره بکند و سیاست را پیش ببرد؟ خیلی هم اتفاق خوبی است.
اگر روحانیت زاهد و باتقوا به کار گرفته شوند، اعتبار روحانیت باز می گردد
من اینگونه به قضیه نگاه میکنم، ما اگر الان مشکل پیدا کردهایم، اگر الان نگاه مردم یکجور دیگر است بخاطر آن سیاست بازیها است. وقتی دو رئیس قوه قضاییه با همدیگر بحث میکنند و یکدیگر را لخت و عریان افشا میکنند مردم چه میگویند!؟ اینکه سیاست نیست پس میشود سیاست بازی. پیرو حرف شما باید بگویم پیوند بخشی از روحانیت با سیاست بازی باعث شده است که روحانیت اعتبار خود را تا حدودی از دست بدهد، من این جمله را تأیید میکنم، اما اگر پیوند به سیاست باشد؛ ما در روحانیت انسانهای زاهد و با تقوا و انسانهای خدمت گزار و بیاعتنا به دنیا که حاضرند با تمام وجود در خدمت مردم باشند کم نداریم، اما این روحانیون را به کار نمیگیرند زیرا اینها بله قربان گو نیستند و حاضر نیستند دین خود را بفروشند، اما اگر این روحانیون را به کار بگیرند و اینها سیاست را اعمال بکنند، چون از سیاست بازی به دور هستند اعتبار روحانیت بازمی گردد و مردم هم به روحانیتی که اینگونه باشد اعتماد دارند.
شما اسم مرحوم سید مهدی طباطبایی را آوردید، زمانی که ایشان فوت کردند من درباره ایشان یک سرمقاله در روزنامه داشتم، در آن مطلب نوشتم الان در جامعه ما این حرف درباره روحانیت مطرح است که روحانیت اینجور و آنجور است، اتفاقا من میخواهم بگویم که خیلی خوب است که مردم با نگاه مطلقا مثبت به روحانیت نگاه نکنند، و ببینند کدام روحانی مثل آسید مهدی طباطبایی خدمتگزار و صادق است و او را بپذیرند و همین قدر باشکوه در مراسم تشییع جنازهاش حاضر شوند و کدام روحانی سیاست باز است و نه تنها خدمت نمیکند بلکه خیانت میکند، پس او را طرد کنند.
وقتی روحانیون کار اصلی خود را رها کردند، مداحان تعیین کننده دین مردم شدند
حاج آقا، درست است که طبق گفته شما، ما نمیتوانیم همه روحانیون را به یک چشم ببینیم ضمن اینکه عملکرد خیلی بدی هم نداشتند، اما مسأله اینجا است که با وجود اینکه عملکرد بدی نداشتند اما همین درگیر شدن روحانیت با سیاست که در مقاطعی هم به سیاست بازی رسید باعث شد که آن امور اصلی که نقش مشاورهای و هدایت گری بود فراموش بشود و تماما در سیاست حل بشود و سپس امور دینی را به قشر دیگری مثل مداحان بسپارند و این مسأله باعث ایجاد تضاد در جامعه و ایجاد فاصله بین مردم و روحانیت شد
من این مسأله را کاملا قبول دارم و تحت عنوان افراط در ورود به مسائل سیاسی مذمتش میکنم. اینکه امروزه مداحان تعیینکننده دین مردم شدهاند، علت دارد. علت آن این است که روحانیون به کار دیگری مشغول شدهاند و کار اصلی خود را رها کردهاند. روحانیت باید تقسیم کار بکند؛ عدهای مشغول به کار اصلی خود باشند و عدهای اگر وارد مسائل سیاسی میشوند و به کار روحانیتی نمیرسند آن را رها کنند و به دیگران بدهند تا انجام دهند. کسی را میشناسم که شبانه روز مشغول به کار اجرایی و سیاسی است اما مسجد را هم رها نکرده است و گاهی سری هم به مسجد میزند که مسجد را هم نگه دارد؛ این قابل قبول نیست، مسجد یک پیش نماز راتب میخواهد یعنی کسی که به صورت مرتب به مسجد برود، آنجا حضور داشته باشد و صبح و ظهر و شب با مردم در ارتباط باشد، اگر هم مسئولیتی را در جایی دیگر دارد آن مسئولیت فرعی باشد و مسجد مسئولیت اصلی.
این مسأله که روحانیون کار اصلی خود را رها کردهاند باعث شده است که مداحان بر همه چیز مسلط بشوند و تعیین سیاست و خط مشی دینی بکنند و مجالس را اداره بکنند. مثلا در مجالس ختم مداحی میکنند و میروند درحالی که فلسفه مجلس ختم موعظه کردن است به این معنی که آقایی با سواد به بالای منبر برود و متکی به آیات و روایات موعظهای بکند تا مردمی که پای منبر نشستهاند زمانی که به بیرون از مسجد میروند چیزی را یاد گرفته باشند که متأسفانه امروزه اینگونه نیست،چرا؟ بخاطر اینکه ما شغل اصلی خودمان را رها کردهایم.
برخی مداحان گاهی حرف های شرک آلود می زنند
من چندین سال پیش خدمت آقای جوادی آملی رسیده بودم، به ایشان گفتم که مداحان خیلی دور برداشتهاند و خراب کاریهای زیادی میکنند مثلا خواب و خیال نقل میکنند، حرفهای بیسند و گاهی اوقات حرفهای شرک آلود میزنند، شما در بالای منبر علیه این مداحان صحبت کنید تا مداحان خوبی که داریم به روی کار بیایند و مداحان این مدلی کنار زده شوند تا مردم متوجه بشوند که نباید به سراغ اینها بروند. جوابی که ایشان به من دادند این بود که بله درست است که باید این کار را انجام بدهیم ولی اصلا چرا اینجوری شد؟ علت این است که ما روحانیون، منبر نمیرویم و به سراغ کارهای دیگری رفتهایم، حتی کسانی که امام جماعت مسجد هستند نماز میخوانند و در محراب مینشینند، سپس مداح میرود آنجا و چیزی میخواند درحالی که خود امام جماعت باید منبر برود تا نوبت به آن قسم مداحان نرسد. ایشان فرمودند چون ما این کار را نمیکنیم آن مداحان میداندار شدهاند.
حرفشان حرف حساب است، بنابراین مقصر خود روحانیت است که منبر و مسجد را رها کرده است و به مسائل دیگری چسبیده است. این افراط در ورود به سیاست آفت شده است و اگر تعدیل بشود، به اندازه باشد و تقسیم کار صورت گیرد عدهای اهل مسجد باشند و عدهای هم اهل کارهای دیگر، و اینجور نباشد که مسجد را به امان خودش رها کنند و به دست مداحان بسپارند، آنوقت مشکل حل میشود.
برخی هم این گلایه را دارند که چرا یکسری امتیازات خاص برای روحانیت قائل شدهایم، مثلاً در بحث دادرسیها چرا دادگاه ویژه روحانیت داریم، این خودش تبعیض نیست؟
اینگونه نیست. قبل از اینکه دلیلش را بگویم یک مورد نقض میگویم که اصلاً شما جوابش را بدهید. قبل از اینکه دادگاه ویژه روحانیت تشکیل بشود ما دادگاه نظامی داشتیم که البته هنوز هم داریم، آنجا جایی است که نظامیها را میبرند و بازجویی و محاکمه میکنند و حکم صادر میکنند. چرا نمیپرسید و نمیپرسند که چرا دادگاه نظامی از دادگاه عادی جدا شده است، آیا این یک امتیاز است؟ نه امتیاز نیست به دلیل اینکه مسائل نظامی با مباحث امنیتی سروکار دارد و مباحث امنیتی باید یک جایی محفوظ بماند تا به بیرون درز نکند که دشمن نتواند از آن سوءاستفاده بکند. لذا تشکیلات قضایی نیروهای نظامی همان جای محفوظ است، قانون همان قانون است و هیچ تبعیضی صورت نمیگیرد فقط بخاطر یکسری مصلحتهای درست این کار صورت گرفته است. شما در سؤالتان نگفتید که ما دو جا تبعیض را میبینیم، یکی نیروهای مسلح و یکی روحانیت؛ گفتید فقط روحانیت.چرا؟ چون درباره روحانیت مقداری تبلیغات شده است و به دروغ دادگاه ویژه روحانیت را به عنوان تبعیض معرفی کردند.
در دادگاه ویژه روحانیت نه پارتی بازی می شود نه تبعیض
امام اصلا اهل تبعیض نبودند، اگر شما نگاهی به صحیفه امام بیاندازید و اگر حوصله خواندن بیست ودو جلد کتاب را ندارید جستجو بکنید خواهید دید که چقدر درباره روحانیون فاسد صحبت کرده اند، حتی گفتهاند که بوی تعفن یک روحانی فاسد در جهنم بقیه جهنمیها را اذیت میکند، یعنی امام درباره روحانیون فاسد خیلی حرفها زدهاند و اصلا بخاطر هم لباس بودن با سایر روحانیون از آنها دفاع نکردهاند. امام روی یک حساب و مصلحتی دادگاه ویژه روحانیت را تشکیل دادند، نه برای اینکه آنها آنجا بروند و محاکمه نشوند یا در حقشان پارتی بازی بشود تا ملاحظه شان را بکنند، خیر اینگونه نبوده است.
خود من بخاطر مطالب روزنامه به دادگاه ویژه روحانیت رفته ام، با چشم خود دیدم که نه تنها تبعیضی قائل نمیشوند بلکه مقداری هم سختتر میگیرند، برای اینکه بگویند شما که لباس روحانیت را به تن دارید نباید کار خلافی را انجام دهید. بخاطر اینکه بعضی از مطالب که امنیتی نیست ولی حیثیتی است به معنویات جامعه لطمهای نزند دادگاه روحانیت را جدا کردهاند اما محاکمه سر جای خودش باقی است و هیچ تبعیضی در محاکمه نیست. حتما محاکمه صورت میگیرد، حکم میدهند و اصلا رعایت و پارتی بازی هم نمیکنند.
البته اگر کسی در یک دادگاهی در دستگاه قضایی خلافی بکند مثلاً یک قاضی خلافی بکند آن بحثی جداست. ما الان درباره خود تشکیلات دادگاه ویژه و به وجود آمدنش داریم صحبت میکنیم. پس دو نکته شد یکی اینکه دادگاه ویژه، فقط برای روحانیت نیست برای نیروهای مسلح هم است و دیگر اینکه این دادگاه برای این نیست که در آن محاکمهای صورت نگیرد چرا که محاکمه میکنند سخت هم میگیرند.
دیدگاه