از مهندس شعار تا حاجیپور سی سال زمان از دست رفت!
حاجی پور بازی خیلی ها را فقط و فقط با تکیه بر حرف درستش و ایستادگی بر بدیهی ترین اصول فوتبال حرفه ای خراب کرد.
رادنی دیدار
اگر بگوییم پس از مهندس شعار سپیدرود یتیم و بی کس شد نه تنها حرفی به گزاف نگفته ایم که خیلی هم در ادای جان کلان اجحاف کرده ایم. شعار بازمانده آخرین نسلی بود که جان و مالش را بر سر عشق گذاشت و در دورترین قسمت ذهنشم هم هرگز سودای کامجویی از آن را نداشت.
به همین سبب است که پس از مهندس ده ها مدیر و مالک فوتبالی در رشت آمدند و رفتند و به خاک سپرده شدند اما هرگز نام شان، اعتبارشان و بزرگی شان به گَرد مهندس شعار نرسید. به همین سبب است که اگر در فوتبال رشت بگویی مهندس چشم بسته و بدون آدرس می دانند که چه کسی را می گویی. به همین سبب است که تاریخ سپیدرود به دو بخش پیش و پس از شعار تقسیم شده است و بعید است حالا حالاها تغییری در آن صورت پذیرد.
یکی به من بگوید که چه کسی را امروز سراغ دارید که خانه اش را بفروشد تا پول قرارداد ستاره تیمش را بدهد و مانع از حضور بهترین بازیکنش در تیم رقیب بشود!؟ خانه ای که پشتش نه رانت بود و نه اختلاس که ارث پدری بود! اگر یک شبِ سپیدرودی شده ها و تازه به رشت آمده ها داستان را نمی دانند، بیایید تا دست تان را بگیریم و به بلوار منظریه ببریمتان تا آثار به روز شده آن خانه را نشان دهیم و ببینید که با پول امروزش می شود خرج سپیدرود بی پول و یتیم ما را چند فصل کشید تا بی منت از جادوگر یک شبِ گیلک شده و ناگهان فارغ شده، بدون نیاز به این و آن مقام دولتی و نیمه دولتی و بدون کمک های صدقه طور دوباره روی پای خود بایستیم!
بیایید تا آدرس مردی را نشان تان دهیم که تا وقتی بود پشت مان قرص بود که کسی نمی تواند زمینمان بزند. آن روزها نه نیازی به کمک های هیات فوتبال رو به قبله همسایه داشتیم و نه چشم مان به دست بیگانه بود و به مانند کودکی که وقتی دست پدر در دست دارد ایمان دارد که هرگز دستش رها نخواهد شد مست بازی های کودکانه خود بودیم. آنقدر مست و خوشحال که فراموش کردیم ممکن است خوشی هایمان ته داشته باشد. آنقدر سرخوش که یادمان رفت پشت پدر بایستیم. آنقدر بی خیال که روزی چشم باز کردیم و دیدیم مهندس شعار را با چشمانی اشک بار و دلی شکسته فراری دادند و ما دست روی دست گذاشتیم و بی معرفت تر ها هم اگر نگوییم دل شان خنک شد باید بگوییم نیشخندی هم زدند!
مهندس با همان استیل سیگار بر لب همیشگی اش به تبعید خود خواسته در دفترش در گلسار پناه برد تا هر وقت نام سپیدمان را پیش رویش به زبان می آوردی با آهی از ته دل و قطره اشکی بر گوشه چشم رنج دوران را یادآورت کند. این شد که بعد از آن روزهای آوارگی مان آغاز شد.
این شد که پس از آن آب خوش از گلوی مان پایین نرفت. این شد که سقوط پشت سقوط و ناکامی پشت ناکامی از راه رسید و رسید روزی که دنیای فوتبال مارا از یاد برد، هم ما را و هم سپیدرود مان را و ربع قرن از جغرافیای فوتبال پاک پاک شدیم! آنقدر پاک که نسل عوض کردیم، آنقدر پاک که پوست انداختیم، آنقدر پاک تا گناه مان بخشیده شد و البته در بازگشت بازهم فراموش خیال شدیم و هنوز هم هستیم.
اینها را همه گفتم تا برسیم به شب فینال جام حذفی و درخشش یک مالک رشتی دیگر در فوتبال شهرمان. دوباره پس از سال ها بی کسی یکی را دیدیم که بی منت و شوآف، بی ادا و اصول و نگاه بالا به پایین، خالص و با صلابت از غرور فراموش شده ی فوتبالی ما دفاع کند. همان غروری که پس از مهندس سال ها بود گم شده بود و کم کم از خاطره ها در حال پاک شدن بود.
همان غروری که موجب شد حاجی پور شصت ساله را از جایگاه وی آی پی به داخل زمین بکشاند و دو سه ساعت آنقدر فریاد بزند که عدد سنش را به سخره بگیرد و آنقدر بر سر حرف درستش که حمایت مطلق از اصولش، باشگاهش و همشهریانش بود بایستد که نه تهدیدهای حضوری و تلفنی تکانش دهد و نه وعده وعیدهای بیرونی.
حاجی پور بازی خیلی ها را فقط و فقط با تکیه بر حرف درستش و ایستادگی بر بدیهی ترین اصول فوتبال حرفه ای خراب کرد. همان ها که می پنداشتند که یک تیم کوچک شهرستانی نه تماشاگری دارد و نه کسی را دارد که برای احقاق حقش نای فریاد زدن داشته باشد. همان هایی که تا پیش از این به خوردن و زیر پا گذاشتن این حق ها عادت داشتند و بارها و بارها این سناریوی تکراری را جلوی دوربین برده بودند و سرآخر طلبکارانه حق را به نام خود مصادره کرده بودند.
اما این بار گویی همه چیز متفاوت بود و یک مدیر رشتی که اتفاقا هم در سیاست ید طولایی داشت و هم در مدیریت فوتبال، بازی را نه به نفع خود که به سود فوتبال خصوصی و اتفاقا حرفه ای به هم زد. فوتبالی که بر مبنای کمک وزارت ورزش و نفت و صنایع و ارگان های نظامی و انتظامی و بانک های دولتی و رانت های رنگ و وارنگ ساخته نشده و فقط و فقط بر مبنای تعداد تماشاگر و مقبولیت و محبوبیت تفاضل سود و زیان نفس می کشد.
فوتبالی که در آن باید خودت پول در بیاوری و خرج کنی و خبری از چک های بی حساب و کتاب مدیران هزینه دولتی نیست که اگر بود هرگز هیچ پرونده ای در فیفا برای نپرداختن پول بازیکنی که یک دقیقه بازی نکرده باز نمی شد و هیچ بازیکن بی کیفیتی به اندازه کل بودجه یک فصل همین داماش جذب تیم دولتی با ده نفر تماشاگر جذب نمی شد تا یک فصل روی نیمکت تخمه بشکند و اگر قرار بود پول فوتبال را خودت در بیاوری هرگز قیمت فوتبال تا این اندازه گران نمی شد، چون تهش اگر کم می آوردی باید خانه پدری را به حراج بگذاری و تمام!
حالا مالک داماش برای بلند کردن این صدایش باید تاوان دهد. اینکه کرسی اش در شورای شهر رشت در دور بعدی تمدید بشود یا نه! اینکه قولی که برای احقاق حق تیمش در بازی پلی آف به او داده بودند سر جایش باشد یا نه! اینکه فشارها را از امروز آنقدر بر او سنگین کنند که مانند مهندس شعار برای همیشه از فوتبال برود یا نه! و البته اینکه آیا حاجی پور همچنان سمبل مدیریت فوتبال خصوصی درست باقی می ماند یا نه، به هواداران و علاقه مندان داماش بستگی دارد و بس.
به پای کار ماندنشان. به پشت به پشت حاجی پور دادنشان. به اینکه اگر به خاطر این حق طلبی تنبیه شان کردند و نگذاشتند از فراموشخانه لیگ دو بالا بیایند همچنان بر سر عهد بمانند. به اینکه روزی نرسد که آخرین تصویر بر جای مانده از حاجی پور به مانند مهندس شعار پکی بر سیگارش در پشت میز کارش در یک شغل نامربوط به فوتبال باشد!
فقط یادمان نرود اینکه فوتبال این شهر از شعار به حاجی پور برسد، سی سال زمان برد!
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه