شعر «رویای من در سیلاب» در راستای همدردی با مردمان سیلزده شمال کشور
شعر «رویای من در سیلاب» در راستای همدردی با مردمان سیلزده شمال کشور توسظ محمد حسین صفری سروده شده است.
اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، شعر «رویای من در سیلاب» در راستای همدردی با مردمان سیلزده شمال کشور توسظ محمد حسین صفری سروده شده است.
متن شعر را در زیر مشاهده میکنید:
“رویای من در سیلاب”
برای سرزمینی که عاشقش هستم
برای مردمان گلستانی ام
…
با تو غرق میشوم ای سرزمین رویایی
در تو
در اعماق زلال کوچه هایت که دل به دریای خزر سپرده اند
به افسون خاطرات نجیبم با تو
پیوند میخورم
تو را در بهاری که مرا همسال خاطراتمان کرده است
غمگین نمی خواهمت ای گهواره ی لبریز شده از آب
با من جوانه بزن
من با تو
و در تو جوانه خواهم زد
بر شاخساران بلند زیتونت
و بلندای آجری نارنج هایت
و با تو سرشار میشوم از قایق هایی
که با بادبانهای دریانوردانی بزرگ آمده اند
و دسته های عظیم ماهیان سفید
و فوک های خویشتن دار
و درناهای آمده از کشور همسایه
ای سرزمین رویایی من
برخیز
و رودخانه هایت را از شانه های من آویزان کن
من از نژاد فرزندان توام
که نام مرا از قابوس گرفته اند
و دشت های آب گرفته ات را به دستهای سوخته ی من بسپار
و جاده های باران خورده ات را به آلماگل نشسته در چشمانم ببخش
غمت مباد
این سیلاب که در سینه ی تو امروز خراشی بزرگ انداخته است
غم دیروز ماست
و اشک های امروز درختانی که دلهایشان زخم برداشته است
برخیز و اندام خیس گل آلودت را
از اعماق این آبهای سنگین
بیرون بیاور
من از جلگه های وسیع سرشارت گذشته ام
و گله های وحشی اسب هایت را
با هزاران کوه
و گله های پرشیر شترانت را
با هزاران جنگل
به خانه ات آورده ام
برخیز
که شانه هایت را خمیده نبینم
و روی بلندترین برج آجری ات
غریو تاریخی فرو خورده ات را فریاد بزن
در تو
و با تو
در دامنه های آفتابگیر هیرکانی ات
با اسب های وحشی مان
که از نژاد آفتاب و باران هستند
خواهیم تاخت
و بر سیاهی ناآشنای تقریر ناشده ای
که بر سرت هوار کرده اند
خراب خواهیم شد
ای سرزمین رویایی من
ای فرزند خزر
تو برای من اشک های ناتمام پدرم هستی
و خنده های نجیبانه ی مادرم
تو را تنها نمی گذارمت
برخیز
قایق های چوبی بزرگ رسیده اند
و رویاهای بهاری ما را با خود آورده اند
امروز، عروس زیبای قبیله ات را با قایقی از نیزارهای بلند به خانه ی بخت خواهیم برد
فقط بخند
فقط بخند
فقط بخند
و سازت را هم با خودت بیاور.
شعر: محمد حسین صفری
دیدگاه