هنر عشق ورزی، ایمان و امید را باید از پرستاری الگو گرفت
باری! هنر عشق ورزیدن، امید و ایمان را باید از پرستارانآموخت. اصولا من اینچنینام بسیار امیدوار. کمتر کسی را در اطرافیان خود، در اطرافیانم، خانواده ام و دوستانم می شناسم که مانند امیدوارم باشد، چرا اینچنینام، چون یک پرستارم!
علی دادخواه:
بیایید ای برکت یافتگان “خدای” من، ملکوتی را که از زمان آفرینش جهان مهیا گشته، به میراث ببرید. چه گرسنه بودم و طعامم بدادید، تشنه بودم و سیرابم کردید، غریب بودم و پذیرایم شدید، برهنه بودم و جامه ام در پوشانیدید، بیمار بودم و بالینمشتافتید، در بند بودم و به دیدارم آمدید.آنگاه دادگران او را پاسخ خواهند گفت :” ای خداوند ،چه هنگام ترا گرسنه دیدیم و طعام بدادیم ، تشنه دیدیم و سیراب کردیم، غریب یافتیم و پذیرا گشتیم، برهنه دیدیم و جامه درپوشاندیم، بیمار در بندیافتیم و به دیدار آمدیم ؟” و پادشاه ایشان (مسیح) ایشان را چنین پاسخ خواهد گفت: “به راستی شما را می گویم که هر آنچه با یکی از این کوچکترین برادران من کردید، با من کردید.”
این بیانات مسیح را چند بار خوانده ام درباره روز داوری اخروی است وقتی “پسر انسان در مجد خویش ،به همراه فرشتگان آید” او از عیادت بیمار می گوید که عین تیمار مسیح است، مانند مراقبت از خود خداست. (انجیل متیو، باب بیست و پنج آیات سی و یک تا چهل و شش را بخوانید) و پرستاری چنین حرفه ایست.
پرستاران از خداوند مراقبت می کنند از خانواده او، که “مردم خانواده خداوندگارند” (سخنی از پیامبراکرم «ص» اصول کافی، جلد ششم، ص ۱۶۴) و سعید عالیان از مسیح مراقبت می کرد، عجیب نیست او کسی را تیمار می کرد که مردگان را زنده می نمود. خواستم از ناراحتی و رنجش خود بنویسم. از مصادره به مطلوب کردن های تازه به مصدرنشین ها. که از مرگ پرستاری جوان همنمی گذارند. آنها بر پیکر پاکاو، سرشکسته نانمراد خویش می جویند. ولی چیزی بیشتر نمی گویم. با خود می گویم پرستاری چیست، ده کلمه مورد علاقهام را می نویسم:
ایمان
عشق
امید
زمین
مادر
انسانها
بیابان
باران
شرف
زمستان
و این کلمات من بوی ناننمی دهند، آفرینشی هستند دوباره .من یک پرستارم در دستانم جادوی عصای موسی و در کلمات بوی دهانخدا را دارم.
در اندیشه آنم که آیا مسیری را که برای ارتقا شان و منزلت پرستاران و رفع تبعیض ها و ناعدالتی ها تاکنون پیموده ایم، درست آغازیده ایم و به سلامت رهنمونمی شویم. نگرانم مانند گذشته، که ما “طبقه ای برای خود و در خود نیستیم” پرستاری از بحران هویت رنج می برد، دردی عمیق ریشه دار شده به گستره جامعه ایرانی. در اینجا که من هستم همه چیز بوی نان می دهد، بوی سیمان. کسی از فقدان خدا نمی گوید. معلمان اعتصاب می کنند، درد نان دارند. دریغ از آنکه خود قربانی تعالیم خویشند. که آنها تفکر انتقادی، تحمل دیگری، آفرینش و پرسش گری را به ما نیاموخته اند. آنها از ما تبعیت خواسته اند ولی ملتی چنینمطیع درد آنان را نمی فهمد. وکلا، ورزشکاران، هنرمندان و حتی ما، بله ما پرستاران فقط از دردهای خود می گوئیم، ولی رنج دیگرانچه می شود؟ و حالا من نشسته ام و به بدن تشریح شده سعید می نگرم، او همه چیزش را حتی بدنش را بخشید. بله پرستاری این است زیرا که “جسد من خوردنی حقیقی و خونمن آشامیدنی حقیقی است” ( انجیل یوحنا “جان” باب ششم، آیه پنجاه و پنج) و من با سعید اینحقیقت را دریافتم. پرستاری چنین عظمتی دارد. سیر و سلوک است، قبلا همگفته ام فلسفه است. تنها فلسفه عملی و قابل فهم برای زندگی. عین جسارت است برای نبرد با هر آنچه پلیدی است و امتحانی است برای ایمان که هر پرستاری هر لحظه اش را با خدا سپری می کند.
من دلگیرم از کسانی که این فلسفه را به آب و نان گره می زنند. نیک می دانم که پرستار از تبعیض ها رنجور است، ولی او همیشه امیدوار است. اینهمه سیاهی را چه کسانی آفریده اند؟ امید که نباشد همه چیز ما از دست می رود. ایمان، عشق و امید سه ستون سلامت روح انسان و دغدغه همیشگی من بعنوان پرستار است.
و عالیان آخرین شیفت خود را با اهدای اعضایش به سه تن دیگر به پایان برد. چند شب پیش سعید عالیان از پرستاران جوان و پرتلاش بیمارستان امام رضا(ع) لار که تنها ۲۳ سال از عمر خود را پشت سر گذاشته بود، با مشکل خونریزی به اورژانس مراجعه کرد.
وی که چند سال با بیماری قلبی دست و پنجه نرم کرده و تجربه عمل قلب باز را هم داشت با تشخیص پارگی رگ آئورت به وسیله اورژانسهوایی به بیمارستانی در شیراز منتقل شد که اقدامات پزشکی لازم برای وی انجام شود. پس از گذشت چند روز این پرستار جوان دچار مرگ مغزی شده و دار فانی را وداع گفت. پیکر این پرستار امروز در بیمارستان پیوند اعضای شیراز به ۳ نفر اهدا شد تا آخرین شیفت پرستاری خود را به خوبی هرچه تمامتر به سرانجام برساند.
باری! هنر عشق ورزیدن، امید و ایمان را باید از پرستارانآموخت. اصولا من اینچنینام بسیار امیدوار. کمتر کسی را در اطرافیان خود، در اطرافیانم، خانواده ام و دوستانم می شناسم که مانند امیدوارم باشد، چرا اینچنینام، چون یک پرستارم!
نشانه امیدواری منچیست؟ این که هر کاری را شروع میکنم اگر به نتیجه نرسد ناامید نمیشوم و دست از کنشگری نمیکشم، بلکه می روم سراغ اقدام بعدی. اگر تعامل رودررو با مقامات و مدیران برای اصلاح امور، بیثمر بود می روم سراغ روشنگری در فضای عمومی؛ اگر از فضای عمومی نتیجهای نگرفتم، می روم سراغ گفتوگو با روشنفکران و نخبگان ؛ اگر این جا نتیجه ای نگرفتم می روم سراغ کار با نهادهای مدنی؛ اگر آنجا، نتیجه نداد، خودم دست بهکار تاسیس یک نهاد مدنی میشوم؛ اگر این نشد دوباره بازمیگردم به نوشتن یادداشت و مقاله ؛ شعر می گویم،عشق می ورزم .اگر دیدم بیثمر است می روم سراغ حوزه تربیت و تلاش برای اصلاح الگوهای تربیت کودکان در خانواده و مهدکودکها؛ اگر آن را هم ناممکن یافتم می روم سراغ این که خودم یک آموزشگاه بزنم و روشهای نوین تربیتی را بهکار بگیرم؛ و اگر در این مورد هم هیچ تغییری نتوانم بدهم می روم سراغ خودم، که چشمهایم را می شویم و دوباره کتاب می خوانم و دوباره می اندیشم تا دنیا را جور دیگری ببینم.اینچنین است که یکروزی دوستی به من می گفت :” علی ! در تعجب هستمتو همیشه هستی با اینکه اینهمه تو را مورد هجمه قرار می دهند”!
پرستار جوانی را می شناسم که از نمونه های پرستاری استان است.در همین بیمارستان شفا همکار می کند .یکروزی جمله ای به من گفت که تکانم داد :” به اندازه کافی نعمت برای همه ما هست ،کافیست که بخواهیم “! می دانید برای هر انسانی در زندگی اش یک کسی یا کسانی هستند که می ِآیند و مسیر زندگی اش را تغییر می دهند و او را به سوی ” چیزی که باید باشد ” و نیست هدایت می کنند.برای من هم این اواخر یک کسی بود. زن و مرد بودن دیگر اینجا مهم نیست ،من حتی از یک رابطه عاشقانه صحبت نمی کنم ،من از تاثیر روح یک انسان بر انسان دیگر صحبت می کنم.من به او ایمان ، اعتماد و گذشت را آموختم و او به من قدرت و امید را آموخت. او یک پرستار بود. روز پرستار نزدیک است دوست دارم از همه کسانی که به من کمک کرده اند و در حمایتم کوشیده اند نام ببرم.سه دوره رئیس سازمان نظام پرستاری کشور بود،معاونوزیر بهداشت و حالا هم دبیر کارگروه اشتغال وزارت بهداشت برایمنوشت :” سلام وارادت.
خیر است انشاالله ؛ کما کان پیگیرم وحامی “این تنها امیدواری و حمایت او از مننبود که همیشه منتقدش بوده ام.دکتر محمد میرزابیگی را می گویم. او کار کردن و مشارکت با مخالفین و قدبلندها را یاد من داد.آری ! از بزرگان باید بزرگی آنها را آموخت.و من روز پرستار را به ایشان ،پروفسور عابدی، دکتر محمدی، دکتر جاریانی ،دکتر یزدان نیک، آقای نجاتیان و دوست عزیزم سعید لک تبریک می گویم که همه افتخار پرستاری هستند در کنار هزاران نخبه دیگر که تک تک همکارانم می باشند.
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه