عباس سلیمی نمین:

مرتضوی از دانشگاه آزاد رشوه می گرفت | باید تندروها را کنترل کنیم

عباس سلیمی نمین گفت: من یک زمانی با فساد قوه ‏قضائیه مقابله کردم و جریان اصلاح‎طلب رویکرد خوبی نداشت. من با آقای مرتضوی در دوران دادستانی مقابله کردم و هزینه‏‌های زیادی دادم. از چندین دادگاه محکومیت‎های بالایی هم گرفتم چون می‎دانستم مرتضوی در دادستانی تهران حضور دارد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، روزنامه ایران نوشت: عباس سلیمی نمین اگر چه معتقد است که اعتماد عمومی در ایران به حد نگرانی نرسیده اما انکار نمی‌کند که فاصله مردم و مسئولان بعد از سال‌های اولیه انقلاب بتدریج بیشتر شده است. او البته دلایل خاصی برای این ادعا دارد و تأکید می‌کند که در شرایط فعلی جریان‌های سیاسی باید بیش از گذشته با یکدیگر گفت‌و‌گو کرده، تندروها را به حاشیه برانند و اختلافات را کنار بگذارند. این تحلیلگر و چهره برجسته اصول‌گرا نسبت به واکنش‌های توهین‌آمیز برخی چهره‌های تندرو نسبت به نامه سردار سلیمانی به رئیس‌جمهوری هم انتقاد کرده و معتقد است که دفاع از دولت روحانی در این شرایط به نفع جامعه است. مشروح گفت‌و‌گو با مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران را در ادامه می‌خوانید.

در چهلمین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی به نظر شما چه اتفاقاتی می‌تواند موجب نگرانی باشد؟

انقلاب اسلامی و بعد از آن استقرار نظام جمهوری اسلامی، به پشتوانه قدرت مردمی توانست شکل بگیرد. یعنی تنها نقطه اتکای آن، قدرت و توان ملی است و هر نوع تهدیدی هم از این جنبه متصور است. در واقع تنها راهی که می‎توان با قدرتی مقابله کرد، مسیری است که قدرت در آن شکل گرفته است. ما این امر را در تاریخ ایران به کرات شاهد بوده‌ایم. وقتی قدرت ملی را در زمان مشروطه شکل دادیم، انگلیسی‌‏ها توانستند با نفوذ به درون نهضت مشروطه و با ایجاد اختلاف بین بخش‎های متعدد، آن را از مسیر خود خارج کنند. علی‌رغم اینکه شاهد پیوند روحانیت و روشنفکران و اقشار مختلف اقتصادی جامعه یعنی بازار بودیم دشمن آنقدری توانست نفوذ کند که این جریاناتی که به هم پیوند خورده بودند و قدرت ملی را شکل داده بودند در برابر هم بایستند و درپی حذف یکدیگر بربیایند. طبیعتاً مشروطه از درون تهی شد و منجر به دیکتاتوری بسیار وحشتناک‎تر از قبل خود یعنی دوران پهلوی شد که مقابله با آن سخت‌تر از مبارزه با قاجار بود. ما همین مسأله را در تجربه نهضت ملی شدن نفت هم داشتیم و امروز هم به طریق اولی همین روش‎ها در سطح بسیار گسترده‎تری دنبال می‎شود تا قدرت ملی در داخل تضعیف شود. در نتیجه ممکن است یا از طریق کودتا یا شیوه‎های دیگری، حاکمیت ملی را در ایران تضعیف کرده و منجر به شکل‏‌گیری ابزارهای تسلط بیگانه باشیم.

احتمال این عوامل را می‎بینید؟ یعنی احتمال رخدادهای تلخی که منجر به تسلط بیگانه شود؟

بله؛ اما راه چاره برای آن وجود دارد. البته که مهم‌ترین نگرانی ما در این ۴ دهه، ایجاد فاصله بین ساختار حکومتی و پایگاه اصلی قدرت آن یعنی مردم است. این ایجاد فاصله به طرق‏ مختلف دنبال شده است. گاهی به لحاظ امنیتی، گاهی اجتماعی و آخرین شیوه‎ای هم که در حال حاضر پیگیری می‎شود اقتصادی است. یعنی قصد دارند جامعه را به این جمع‌‏بندی برسانند که این حاکمیت ملی قادر به حل مشکلات اقتصادی جامعه نیست و در مسیری خلاف منافع ملت در زمینه‎های اقتصادی حرکت می‌کند.
نسل جوان باید آن ایام را درک می‎کرد. الان وزنی که باید نسل جوان داشته باشد، ندارد لذا با یکسری موج‎سازی‎ها اذهان‌شان جابه‌جا می‎شود. وقتی شما با یک جمله در فضای مجازی ذهن‌تان به یک قضاوت می‎رسد و موجی ایجاد می‌‏شود؛ این فاجعه است.
امروز نسل جوان با بدترین نوع رسانه روبه‌روست. معلوم نیست که چه کسی آن را تولید کرده اما شما از آن استفاده می‎کنید و به یک قضاوت هم می‎رسید. بخصوص اگر چندتا از این مطالب بی‎هویت همزمان منتشر شود از درستی آن مطمئن‎تر می‌شوید.
عامل بعدی بی‎اعتقاد کردن جامعه به مصالح ملی است. یکی از شیوه‎هایی که امروز در قالب فرهنگ- نمی‎خواهم بگویم فرهنگ عمومی- ارائه می‏‌شود، این است که هر کسی باید به فکر خودش باشد. در این شرایط فردیت‎گرایی بشدت رشد می‎کند. این با فرهنگ ملی ما نه تنها سازگاری ندارد بلکه بسیار هم در نزد گذشتگان ما منفور است.
عامل دیگر ایجاد اختلافات اساسی بین ارکان مختلف کشور از طریق نفوذ است. وقتی کودتای ۲۸ مرداد پیروز می‎شود هم فداییان اسلام را به شهادت می‎رساند، هم مصدق را زندانی می‌کند و هم کاشانی را به انزوا می‎کشاند. تصور غلط این بود که اگر نهضت شکست بخورد یکی از آنها آلترناتیو دشمن می‎شود. نمی‎خواهم بگویم که اختلافات داخلی نباید وجود داشته باشد اما هرگز این اختلافات نباید بر تضادهای ما با دشمن برتری پیدا کند. عامل دیگر ایجاد نگرانی است. می‎خواهند هر بخشی را به گونه‎ای نگران کنند. منِ مذهبی را نگران می‎کنند که مذهب در حال تضعیف است و ما بیخود از انقلابی که ریشه مذهب را می‎زند، حمایت می‌کنیم. می‎گویند که در زمان شاه مذهب خیلی قویتر بود. در زمینه اقتصادی هم این گونه است. شما می‎توانید در جامعه التهاباتی را ایجاد کنید تا فردی که صاحب سرمایه است نگران شود و احساس عدم ثبات کند و سرمایه خود را به امارات و ترکیه ببرد. بعضی را در مورد مسائل اجتماعی نگران کرده و احساس ناامنی در جامعه ایجاد می‎کنند. جامعه ما امروز باید خوشحال باشد که اگر فسادی رخ داده نه تنها مخفی نمی‎ماند، بلکه بیشتر از حد معمول هم بزرگنمایی می‎شود.
اینکه بزرگنمایی می‌شود یا نه یک بحث است و بازخوردهای منفی فسادها برای جامعه یک بحث دیگر. به هر حال مردم نسبت به این پرونده‌های بزرگ فساد حساس هستند و این در اعتماد عمومی تأثیر سوء دارد.
چون ما در اینجا تبیین نداریم. چون کوله‌بار تجربیات تاریخ از ما جدا شده است. تفاوت فاحش اینجاست که در کشوری که فساد است کسی حتی جرأت نمی‎کند شبنامه منتشر کند. در دوران پهلوی ساواک حتی جرأت نمی‎کرد یک خط گزارش در مورد اقدامات خانواده پهلوی و فساد آنها حتی به صورت سری به شاه بدهد. این فساد با فساد امروز که در هر جامعه‎ای وجود دارد قابل مقایسه نیست. امروز فساد را از یک جایی به بعد هدایت بیرونی می‎بینم. در یکی از شهرها منکری را شاهد بودیم. آن را بلافاصله به صورت خبری به این شرح که تجاوزات فراوانی شکل گرفته، مخابره کردیم. در حالی که بعد تحقیق می‎شود و می‌‏بینند که خیر، خودفروشی‎هایی وجود داشته است. ابتدا گفته می‎شد که دختری از محل خود ربوده شده و مورد تجاوز قرار گرفت اما بعد مشخص شد که خود آن فرد با مرکز فساد در ارتباط بوده است.
مقابله با فساد بسیار کار خوبی است. اینکه حساس باشیم و هشدار بدهیم خوب است اما باید مراقبت هم کرد که بیخود جامعه را از وقوع یک امری ناامن نکنیم. کنترل کردن فساد در زمینه مسائل اقتصادی و سیاسی کار خوبی است که همه رسانه‌‏ها آن را انجام می‌دهند. اما باید توجه داشت که اگر منجر به نگرانی در جامعه شود نتیجه عکس می‎دهد.
فکر نمی‌کنید این احساس نگرانی مردم یکی از نشانه‌های همان فاصله مردم و حاکمیت است؟ در حالی که این همه در اظهارنظرهای مسئولان بر پیوند بین مردم و حاکمیت تأکید می‌شود اما در عمل ظاهراً چیز دیگری اتفاق می‌افتد؟
یکی از عوامل همین است. برگردیم به عقب. مسئولان ما پس از پیروزی انقلاب چگونه شهید شدند؟ شهید مطهری در عرض خیابان بدون محافظ راه می‎رفت که شهیدش کردند. سپهبد قرنی را دم در خانه‌اش زدند. کسی که قبل از این اتفاق، رئیس ستاد ارتش بود هیچ محافظی نداشت. اینها مردمی زندگی می‎کردند. چه کسی باعث شد که این ارتباطات کمرنگ شود و به صورت قهری بین مردم و مسئولان فاصله بیندازد؟ غیر از امریکایی‎ها؟ آنها گروه‎هایی را اجیر کردند تا کار تروریستی را دنبال کنند و با زدن مسئولان بین آنها با مردم فاصله بیفتد. هرچقدر آنها در حذف فیزیکی موفق می‎شدند مسئولان مجبور بودند که حفاظت از خود را بالا ببرند تا مأموریت گروه‌هایی را که مورد حمایت از امریکا است، بی‎اثر کنند. اولین گام جدایی مسئولان از توده مردم ترورهای دهه ۶۰ بود که مدت‌ها بعد مشخص شد کار امریکایی‌ها بود.
فکر می‌کنید اینکه همه مشکلات را به آن سوی مرزها حواله دهیم، افکار عمومی را قانع می‌کند؟ ترورهای دهه ۶۰، سی سال است که به پایان رسیده.
هم دشمن نقش داشت و هم زیاده‎خواهی‎های بعضی از مسئولان. زیادی‎خواهی برخی از مسئولان به عنوان تفکری در برابر تفکر انقلاب بتدریج جای خود را باز کرد. این در همه انقلاب‎ها هست. اما در سال‌های اول انقلاب، چون حضرت امام به عنوان شاخص حضور داشتند مسئولان کمتر جرأت می‎کردند که به زیاده‎خواهی‏‌های خود رسمیت ببخشند یا حتی آن را علنی کنند. خود امام سمبل ساده‎زیستی بودند و مقید بر اینکه مسئولان فاصله خود را با مردم زیاد نکنند. در سال ۶۱ به دلیل اینکه بخش اعظم نمایندگان قصد سفر به حج را داشتند، قرار بود مجلس به مدت یک ماه تعطیل شود. چند روز بعد نمایندگان ملاقاتی با امام داشتند. امام پرسیدند که «من شنیدم مجلس را تعطیل کرده‎اید. آقای رئیس مجلس این چه بحثی است؟ امروز بالاترین عبادت خدمت به مردم است و تعطیلی مجلس معنی ندارد.» گفتند این کار تبعیض است و اگر هم تبعیض نباشد و آقایان با پول خود بروند؛ تعطیل کردن مجلس معنی ندارد. اما پس از آن هیأت رئیسه مجلس در این مورد اعلام کردند که حج واجب است و هیچ کسی نمی‎تواند جلوی این کار را بگیرد. سال‎های بعد هم دیدیم که نصف بعثه، نمایندگان مجلس بودند که با پول مردم در مکه حضور داشتند. بنابراین اول از همه تبعیض با پوشش اعتقادات مذهبی ایجاد شد و کم کم به جاهای دیگر کشیده شد. یکی از آفت‌های جدی امروز همین است که مسئولان به طبقه خواص تبدیل شده‎اند.
در برابر این پدیده به هر حال مقاومت‌هایی باید می‌شد روحانیت که مدعی است و بخصوص ائمه جمعه نمی‌توانستند جلو این اتفاق را بگیرند یا اینکه برخی از آنها هم به همین مسیر رفتند؟
دوران جنگ مسئولان تمایلات خود را خیلی نشان نمی‎دادند. هر روز شهید می‎آوردند. هر روز خیابان‎ها یک تشییع را به خود می‌دید. آن موقع خیلی جرأت اینکه بگویند ما می‎خواهیم زندگی لوکس داشته باشیم وجود نداشت. یکبار مسئولان دولتی ملاقاتی با رهبر معظم انقلاب داشتند. آنجا گفتند که اگر وزیری خود اتومبیل داشته باشد، حرام است که از ماشین دولتی استفاده کند. اگر می‌‏توانید ماشین تولید داخلی استفاده کنید و اگر مسأله امنیتی ندارید، حرام است که ماشین خارجی بخرید. وزرا بعد از این ملاقات با رئیس جمهوری ملاقات داشتند و گفتند که با این نظرات فقهی که رهبری داده‌اند چه کنیم؟ می‎دانید که چه برخورد نامناسبی صورت گرفت؟ گفتند ببینیم خود آقا در مورد استفاده از ماشین خارجی چه خواهند کرد بعد ما تصمیم بگیریم. در حالی که حفاظت رهبری با یک وزیری که سیاسی نبوده و هیچ خطری او را تهدید نمی‎کند، اصلاً قابل قیاس نیست.
یک عده‎ای بحث‌شان از یک جایی به بعد این نبود که منافقین جان ما را تهدید می‎کنند. تا زمانی که اسرائیلی‎ها وارد کار ترور دانشمندان هسته‎ای نشده بودند، تهدیدی در مورد ترور نداشتیم. منافقین هم در مسیر کسب اطلاعات قرار گرفته بودند و تا مدت‌ها بحث ترور را کنار گذاشته بودند. در آن شرایط باید بلافاصله شرایط تغییر می‎کرد. باید به حالت عادی بازمی‌گشتیم. ستاد شورای عالی ائمه جمعه ملاقاتی با رهبری داشتند. آنجا هم این بحث مطرح شده بود. آقا گفتند دیگر تروری نیست و دلیلی ندارد که ائمه جمعه راننده داشته باشند. واکنش برخی از ائمه جمعه خیلی خارج از انتظار بود. برخی از آنان در برابر نظر رهبری مقاومت کرده بودند. طبیعی بود استاندارانی که با چند محافظ و ماشین به جایی می‎رفتند ائمه جمعه را هم آلوده می‎کردند. ماشینی را به امام جمعه می‎دادند و او هم احساس می‎کرد که اگر ماشین نداشته باشد، سطحش پایین‎تر از فرماندار و یا استاندار است. فرهنگی را به کشور آوردند که ما سال‌های اول انقلاب با آن مقابله کرده بودیم.
به هر حال الان تذکرها و ابراز نگرانی‌هایی مبنی بر کاهش اعتماد عمومی وجود دارد بخصوص که در شرایط جدید برخی القای یأس و ناامیدی هم به آن اضافه شده است. راهکار شما در این باره چیست؟
اعتماد عمومی هنوز پابرجاست. هم در زمان حیات امام و هم در زمان کنونی نظام از بالاترین سطح اعتماد عمومی برخوردار بوده است. چون تا زمانی که جایگاه بالای نظام دچار آلودگی نیست امیدواری برای جامعه زنده است. اگر عدم امیدواری به نقطه صفر رسیده بود دشمن وارد تهاجم می‌شد. به نظر شما چرا دشمن نمی‎تواند به ایران حمله نظامی کند؟ چون قدرت ملی هنوز براساس اعتماد به رأس نظام وجود دارد. آدم‌‏های با اعتقاد و ایمان به سلامت در رأس نظام کم نیستند که محکم هم ایستادند و حاضر هستند در کنار چنین مدیرانی فداکاری کنند. اگر رأس نظام آلوده بود دیگر کسی انگیزه‌ای برای دفاع نداشت. چرا من باید در کشوری که صدر تا ذیل آن آلوده است ایثارگری کنم؟ معنایی ندارد.
نه فقط رهبری بلکه در سطح رؤسای جمهوری تاکنون فسادی نداشته‌‏ایم. البته در سطح معاونان رئیس جمهوری لغزش داشته‎ایم اما نه خود رؤسای جمهوری. شخصیت‎هایی داریم که مورد اعتماد مردم هستند. آیت‎الله مهدوی‎کنی برای قشر وسیعی از جامعه مورد اعتماد بود چون سرمایه‎های کلانی در اختیار داشت اما هیچ استفاده شخصی از آن نکرده بود. کافی است نیروهای سالم چه در جریان اصلاح‎طلب و چه اصولگرا، دست به دست هم بدهند و آدم‏‌های دنیاطلبی که در درون هر دو جریان حضور دارند را به حاشیه برانند و از طریق وحدتی که بین خود ایجاد می‎کنند حرکت‌ها و گام‌های اساسی در مسیر تعالی جامعه بردارند. وظیفه نظام اسلامی این بوده که مشکلات اقتصادی را حل کند و زمینه رشد فکری را فراهم آورد. ما در این موضوع مشکلاتی را داریم که برخی به خودمان و بخشی هم به دشمنی‎های غیرانسانی زیاده‎خواهان جهانی بازمی‌گردد. اما آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در برابر همه مشکلاتی که بر سر راه ما وجود دارد نیاز به وحدت بیش از همیشه احساس می‎شود. با این وضع آیا جا ندارد که به اختلافات خودمان پایان دهیم؟
با این همه تأکیدی که بر وحدت می‌کنید چرا در بین گروه‌های سیاسی کسی پا پیش نمی‌گذارد؟
چون نفوذی‎هایی هستند که اجازه این کار را نمی‎دهند؛ چه در درون اصولگرایان و چه در میان اصلاح‎طلبان. هم نفوذی‌ و هم آدم‎های بی‎منطق وجود دارند. کنار گذاشتن اینها سخت است و هزینه دارد. شما این کار را در روزنامه ایران انجام نمی‎دهید. چرا؟ چون آن آدم توپخانه‎ای دارد که شما از آن می‎ترسید. سردار سلیمانی با درک شرایط کشور، نامه‎ای را خطاب به دکتر روحانی نوشت. بلافاصله یکسری اصولگرایانی که شخصیت فکری‎شان بسیار نازل‌تر از شخصیت جنجالی‎شان است می‎آیند و به او هجمه می‎کنند. فکر می‎کنید این اتفاق چرا رخ می‎دهد؟ مگر دیروز او را قهرمان ملی نمی‌دانستند. چه شد این قهرمان ملی؟

منظورتان همان توئیت آقای …

(…) چطور شد وقتی که قهرمان ملی موضعی را گرفته‎ که به مذاق آنها خوش نمی‎آید مورد هجمه قرار می‎گیرد؟ دفاع از منافع ملی در شرایط مختلف هزینه دارد. سردار سلیمانی حاضر است این هزینه را پرداخت کند. همین سرداری که دو ماه قبل در جلسه‎ای بر سر موضوعی با رئیس جمهوری اختلاف پیدا می‌کند و نظر مخالف خود را نیز صریح می‌گوید اما در شرایط خاصی هم می‏‌گوید که حاضرم دست شما را ببوسم تا از عزت خودمان دفاع کنیم. این آدم نشان می‎دهد که دنبال منافع خود نیست وگرنه باید هوای آدم‏‌های اصولگرای تندرو را داشته باشد. ما باید هزینه کنیم. من نویسنده، شمای روزنامه‌نگار از خودمان هزینه کنیم. شما باید جلوی جریان افراطی اصلاح‌طلب را بگیرید. اگر آن فردی که امروز به آقای ترامپ نامه می‌‏نویسد که ما در خدمت شما هستیم می‎خواهد وحدت را بشکند. وحدت باید در جبهه داخل شکل بگیرد نه با یکسری ایرانیان خارج از کشور. فلان تندرویی که وقتی بحث وحدت مطرح می‌‏شود احساس وظیفه می‏‌کند که آن را بشکند باید از سوی نیروهای دلسوز اصولگرا کنترل شود. واقعاً آیا در این شرایط جایش است که بگوییم بهترین فرصت این است که آقای روحانی را از دولت ساقط کنیم؟ این جهالت است و نشان می‎دهد که من نمی‏‌فهمم و اینقدر در ذهنیت‎سازی‏‌های خود اسیر شده‎ام که نمی‌‏فهمم چه چیزی به نفع جامعه است. تقویت دولت آقای روحانی به نفع جامعه است. هرچند که ما انتقادات اساسی به او داریم. تغییر دولت حداقل یک سال بی‎ثباتی ایجاد می‎کند. تا انتخابات برگزار کنیم، وزیران پیشنهادی از مجلس رأی بگیرند و تا مسائل را درک کنند نیاز به زمان داریم. کدام آدم اهل فهمی است که بگوید حالا فرصتی است تا آقای روحانی را کنار بگذاریم. این نشان می‏‌دهد که اصلاً اهل اندیشه نیستیم. من می‎توانم در جریان اصولگرا او را حذف کنم اما هزینه دارد. حتماً به من فحش خواهند داد. به سردار سلیمانی بی‎احترامی می‎کنند به آدمی که به هیچ جریان سیاسی وابسته نیست. وقتی او را مورد هجمه قرار می‎دهند من را هم مورد هجمه قرار دهند چه ایرادی دارد.

حذف این نیروهای تندرو و بی منطق به نظرتان عملی هست؟

من این توان را نمی‎بینم. ما مدعی هستیم «چو ایران نباشد تن من مباد» اما برای ایران حاضر نیستیم هزینه کنیم. اینجا صحنه محک زدن ماست. من اعتقاد دارم که اگر در این شرایط در برابر زورگویی امریکایی‎ها بتوانیم مقاومت کنیم وضعیت مثبت خواهد شد. باید از این وضعیت با فهم درست شرایط عبور کنیم.
بحث گفت‌وگوی ملی هم شاید کار خوبی بود که اگر شکل می‎گرفت پرداخت هزینه با تلفات کمتری روبه‌رو می‎شد…
در بحث گفت‌وگوی ملی، یک سری اغراض سیاسی وجود داشت. در حالی که برای صیانت از منافع ملی باید گام برداریم برخی دنبال کار دیگری بودند. گفت‌وگوی ملی ضرورت امروز جامعه است. باید وحدت را تقویت کنیم. زمینه آن فراهم است منوط به اینکه هرکسی به سهم خود هزینه بدهد. هر کسی باید عناصر تندرو را به حاشیه براند.

بحث‌هایی درباره اعتماد عمومی کردید. مخاطب این باید‌ها آیا فقط گروه‌های سیاسی هستند یا نهادهای مهم کشور هم باید در این مسیر گام بردارند؟

ما بطور گسترده‏‌ای غفلت کردیم. چون انتقادات خود را بیشتر در قالب رقابت‌‏های سیاسی متمرکز مطرح کردیم. قوه‎ قضائیه یکی از این نهادها است که خیلی محل رقابت جریانات سیاسی نبوده تا این جریانات تلاش کنند در رقابت با هم قوه‎ قضائیه را در دست بگیرند. اما قوه‎ مقننه و مجریه این گونه بوده و می‌‏شد بر سر آن با هم به رقابت بپردازند. طبیعی است که در آن دو قوه ذره‎بین‎گذاری برای اینکه ایرادات را بیرون بیاورند و از آن برای زمین زدن رقیب استفاده کنند بیشتر شد. اینکه ما در جریان اصولگرایی از رقابت‎های سیاسی تأثیر گرفته‌‏ایم و به قوه ‎قضائیه نپرداختیم یک واقعیت است. ما نباید متأثر از رقابت‎های سیاسی می‎شدیم و باید به میزان تأثیرگذاری قوه‎ قضائیه توجه می‎کردیم؛ نه به دلیل ضدیت. برای دفاع از سلامت قضات باشرفی که از میلیاردها تومان پول گذشته‎اند. بعضی حاضرند میلیاردها تومان به قاضی بدهند تا زمینی را از منافع عمومی بزنند و به خواص اضافه کنند. بعضی از قضات انصافاً این انسانیت را در خود حفظ کرده‌اند. بعضی هم ممکن است در برابر متاع‌هایی که به آنها عرضه شده خودشان را بفروشند. ما برای دفاع از قوه‎قضائیه باید توجه جدی به آن می‌کردیم اما دو رویکرد داریم. یک رویکرد همچون محمود احمدی‌نژاد است که می‎خواهد قوه قضائیه را تضعیف کند تا جرأت نکند وارد حریم او شود. متأسفانه برخی از اصلاح‌طلبان هم همین رویکرد را دارند. چرا در برابر برخورد با مهدی‌هاشمی مقاومت می‎کردند؟ یک رویکرد هم این است که قوه قضائیه سالم می‎خواهیم و با فساد احتمالی در آن هم برخورد می‎کنیم.
همین جا به دغدغه شما می‌رسیم که رسانه‌ها در برابر برخی نهادها ضعیف هستند.
من یک زمانی با فساد قوه ‏قضائیه مقابله کردم و جریان اصلاح‎طلب رویکرد خوبی نداشت. من با آقای مرتضوی در دوران دادستانی مقابله کردم و هزینه‏‌های زیادی دادم. از چندین دادگاه محکومیت‎های بالایی هم گرفتم چون می‎دانستم مرتضوی در دادستانی تهران حضور دارد و فسادی را دنبال می‎کند که برای کشور خطرناک است. هیچ کدام از روزنامه‎های اصولگرا و اصلاح‎طلب با من همراهی نکردند. سال ۸۴ نامه‎ای را به آقای‌هاشمی شاهرودی رئیس وقت قوه‎قضائیه نوشتم و گفتم که سعید مرتضوی از دانشگاه آزاد رشوه می‎گیرد و در برابر این رشوه خدمات ویژه‎ای به آنها می‌دهد. آقای شاهرودی جواب داد که بله ما تذکر داده‎ایم. یعنی چی؟ یعنی ما این را پذیرفته‌ایم.

رشوه او چه بود؟

بدون اینکه به دانشگاه آزاد شهریه بدهد، ثبت نام کرد. در کلاس‎های دانشگاه هم شرکت نمی‎کرد. در دانشگاه آزاد هم استخدام شد که محل تأمل بود. فسادهای زیادی به نفع دانشگاه آزاد می‎کرد. چون دانشگاه آزاد با آقای‌هاشمی ارتباط داشت یک اصلاح‎طلب هم به میدان نیامد. من نامه خودم و جواب آقای شاهرودی را برای روزنامه‎های مختلف فکس کردم اما چاپ نکردند. مرتضوی از طریق دانشگاه آزاد رشد کرد دکترای خود را از آن گرفت و همسر او هم در همان جا استخدام شد.
به هر روی رهبری گفتند اسامی قضات ناسالم را اعلام کنید اما متأسفانه این کار را نمی‌کنند. این بحث که برای سومین بار از سوی رهبری تأکید شده، به دلیل این است که می‎خواهند از سلامت قوه قضائیه دفاع کنند. ما امروز نسبت به قوه قضائیه باید حساسیت بیشتری داشته باشیم. نه قوه‌ای که ملعبه دست ما باشد. بلکه قوه مقتدر مستقل.
وقتی مستقل می‌گوییم تالی فاسدی دارد. هر قاضی‌ای بنا بر همین امر، هرگونه خواست عمل می‌کند. این به معنی سوءاستفاده از استقلال است. باید یک نظارت جدی بر احکام قضایی وجود داشته باشد. اینطور نباشد که هر قاضی بنا بر استدلال خود حکم صادر کند. این استقلال نیست. خیلی‌ها توان این را ندارند که اعتراض کنند و وکیل بگیرند. البته قوه قضائیه یک روند مثبت دارد که خوب است تقویت شود.

Share