گفتگو با سرباز فداکاری که جان ۵ مسافر نوروزی را از مرگ حتمی در سیزدهبدر نجات داد
نجات یک خانواده از مرگ حتمی. ماموریتی فداکارانه آن هم نه به دستور مافوق. داوطلب و بیدرنگ وقتی دید که سرنشینهای یک خودرو در چند قدمی مرگ هستند، به کمکشان رفت تا زندگی آنها را نجات دهد. «حجت آزادبخت» سرباز وظیفهای که آن روز هیچ وظیفهای برای کمک به کسی نداشت.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا شهروند نوشت: نجات یک خانواده از مرگ حتمی. ماموریتی فداکارانه آن هم نه به دستور مافوق. داوطلب و بیدرنگ وقتی دید که سرنشینهای یک خودرو در چند قدمی مرگ هستند، به کمکشان رفت تا زندگی آنها را نجات دهد. «حجت آزادبخت» سرباز وظیفهای که آن روز هیچ وظیفهای برای کمک به کسی نداشت.
او هیچ دستوری نگرفته بود. این سرباز فقط موظف به گشتزنی و برای ایجاد امنیت و برخورد با مشکلات احتمالی بود، اما وقتی دید که یک خانواده در آخرین روز از تعطیلات عید با خودرو در رودخانه واژگون شدهاند، دیگر به هیچکدام از اینها فکر نکرد.
سرنشینان خودرو فقط چند ثانیه تا مرگ فاصله داشتند و این سرباز تنها کسی بود که میتوانست به آنها کمک کند. دیگر جایی برای فکرکردن نبود. آنها نمیتوانستند از خودرو خارج شوند و جریان آب هم داشت آنها را با خود میبرد.
حجت ۲۰ساله داخل رودخانه پرید. به هر زحمتی بود درِ خودرو را باز کرد و ۵ سرنشین این خودروی واژگونشده را نجات داد.
این حادثه حوالی ساعت ۴ بعدازظهر ۱۳ فروردین در جادههای فرعی گزنه رخ داد. یک دنای آبیرنگ داخل رودخانه سقوط کرد و همزمان نیروهای پاسگاه نران که در همان حوالی مشغول گشتزنی بودند، با مشاهده این صحنه به کمک آنها میروند. همه درهای این خودرو به دلیل واژگونی و شدت ضربه قفل شده بود. اما این سرباز شجاع در اقدامی سریع راننده و ۴ سرنشین دیگر را از خودرو خارج کرد. حالا چند روز از آن حادثه گذشته و حجت در همان پاسگاه نران مشغول ادامه خدمت سربازی است. او از سوی مقامات انتظامی استان تشویق شده و قرار است با موافقت فرماندهی ناجا ارتقای درجه پیدا کند. سهنفر از سرنشینان آن خودرو هم هنوز در بیمارستان بستری هستند، اما حال عمومی همه آنها مساعد است و همه آنها زندگیشان را مدیون فداکاری و شجاعت این سرباز میدانند.
چند سال داری؟
متولد ۷۶ هستم، ۲۰سال دارم.
چند وقت است که دوران خدمتت را میگذرانی؟
۱۳ماهی از دوران خدمتم میگذرد. بعد از دوماه آموزشی به این پاسگاه آمدم و ۱۱ماهی میشود که در این پاسگاه خدمت میکنم.
از روزی که این خانواده را نجات دادی، بگو؟
روز ۱۳ فروردین بود. ما آن روز از صبح زود تا شب شیفت بودیم و در خیابانها گشت میزدیم. ساعت حدود ۴:۳۰ بعدازظهر بود، من همراه با ستوان دوم، حسین منصوری، جانشین پاسگاه و گروهبان دوم احسان ربانی راننده خودروی پلیس درحال گشتزنی بودیم. درست روی پل گزنه، ناگهان خودروی دنای آبیرنگی را دیدیم که با سرعت زیادی از روستای گزنه به جاده اصلی که همان جاده کامیاران به سنندج است، میآمد. هنگام پیچیدن به جاده ناگهان این خودرو از روی پل به پایین پرت شد و داخل رودخانه افتاد. در همان لحظه دیدم که این خودرو چند سرنشین داشت. برای همین اصلا معطل نکردم. بلافاصله به رودخانه پریدم.
وقتی داخل رودخانه پریدی، چه اتفاقاتی افتاد؟
خیلی سخت بود. رودخانه پر از فاضلاب شهری بود و اصلا نمیشد داخل آن رفت. وقتی به عمق آب رفتم، در خودرو قفل شده بود. سرنشینان همه شوکه بودند. بلافاصله سعی کردم در را باز کنم، اما باز نمیشد. با هر سختی بود، در طرف راننده را باز کردم. ابتدا راننده و بعد از آن سرنشینان خودرو را بیرون آوردم. حسین منصوری و احسان ربانی هم کمکم کردند و همه سرنشینان را از آب خارج کردیم. بعد از آن هم خودم بیرون آمدم.
خودرو، چند سرنشین داشت؟
۵سرنشین. راننده، دو زن و دو پسر بودند. وقتی آنها را از آب خارج کردم به شدت شوکه شده بودند و اصلا حال خوبی نداشتند. حتی نمیتوانستند صحبت کنند. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و آنها را به بیمارستان منتقل کردیم.
حال همه سرنشینان خوب است؟
سرنشینان خودرو کمی از آب رودخانه که فاضلاب داشت خورده بودند و مسموم شدند اما انگار حالشان بد نیست و تحت درمان هستند.
عمق رودخانه چقدر بود؟
دو متر.
با اینکه وظیفهای نداشتی، اما جان خودت را برای نجات یک خانواده به خطر انداختی، چرا اینکار را انجام دادی؟
آنها احتیاج به کمک داشتند. اگر به سراغشان نمیرفتم، حتما جان خود را از دست میدادند. ۵ نفر بودند. هیچکس هم آن اطراف نبود. چطور میتوانستم بیتفاوت باشم. در آن لحظه حتی یک ثانیه هم به خودم و خطر این کار فکر نکردم. فقط میخواستم آنها را نجات بدهم. خیلی وقت است که شنا بلدم. برای همین آن لحظه احساس وظیفه کردم. چون شنا بلد بودم به داخل آب پریدم تا تلاشم را برای نجات آنها انجام دهم.
وقتی نجاتشان دادی چه احساسی داشتی؟
خودم هم باورم نمیشد که هر ۵سرنشین را سالم از آب بیرون بیاورم. البته حسین منصوری و احسان ربانی هم به من کمک کردند. ولی وقتی در داخل آب دیدم در خودرو قفل شده و باز نمیشود، امیدم را از دست دادم. خودم هم نفس کم آورده بودم. در هم باز نمیشد. اما بالاخره با لگد در را باز کردم و تکتک آنها را از خودرو خارج کردم. وقتی دیدم همه آنها زندهاند، خیلی احساس خوبی داشتم.
نخستینبار بود که دست به چنین کاری میزدی؟
بله. تابهحال جان انسانی را نجات نداده بودم. یعنی هیچوقت در این شرایط قرار نگرفته بودم، این نخستین بار بود که جان انسانی را نجات میدادم و مطمئنا اگر باز هم در چنین موقعیتهایی قرار بگیرم بدون اینکه به خودم فکر کنم، دوباره همین کار را تکرار میکنم.
تشویق هم شدی؟
به من پاداش دادند و مرخصی تشویقی هم گرفتم. حتی درخواست ارتقای درجه هم به من دادند. ولی من اصلا به اینها فکر نکرده بودم. اگر هم تشویق نمیشدم باز هم فرقی نمیکرد. همچنان از نجات این افراد خوشحال بودم.
درس خواندی؟
سیکل دارم.
خانوادهات کجا زندگی میکنند؟
من ۶خواهر و دو برادر دارم که همگی در کوهدشت زندگی میکنند. خودم هم از روز ۲۷ اسفند تا چهارم فروردینماه در مرخصی و پیش آنها بودم. از چهارم فروردین خدمتم آغاز شد و سرکار برگشتم. محل خدمتم هم در پاسگاهی نزدیک محل حادثه است.
پاسگاهی به نام نران؛ روایت نجاتیافته
هنوز هم باور ندارد که نفس میکشد. در آن دقایق سخت و زجرآور، مرگ تنها چیزی بود که به آنها نزدیک شده بود، اما درست در یک لحظه سربازی فداکار زندگی آنها را عوض کرد و سرنوشتشان جور دیگری رقم خورد. در خودرو زیر آب محبوس شده بودند و هر لحظه قطرات آب در داخل خودرو آنها را به مرگ نزدیکتر میکرد، اما تلاشهای سربازی فداکار جان آنها را نجات داد و ساسان مریوانی به همراه سرنشینان خودرواش همگی صحیح و سالم از مهلکه مرگ بیرون آمدند. ساسان ۳۰ساله که راننده خودرو است در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» درباره جزییات آن بعدازظهر تلخ گفت: «بعدازظهر بود. همراه دختردایی ۱۸ساله، پسرخاله ۲۵ساله، پسردایی و همسر ۲۱سالهاش برای تفریح به باغمان در روستای گزنه رفته بودیم. داشتیم از آنجا به محل زندگیمان یعنی سنندج برمیگشتیم. هنگام پیچیدن به جاده اصلی روی پل، ناگهان با یک خودرو پراید مواجه شدم و تعادلم را از دست دادم و به داخل رودخانه سقوط کردیم. از روی سقف سقوط کردیم و ۴ چرخ خودرو روی هوا بود. از آنجایی هم که درِ خودرو ضربه خورده بود، باز نمیشد. هرچه سعی میکردم در را باز کنم، نمیشد. همهمان شوکه شده بودیم. آب هم داخل خودرو آمده بود. از طرفی جریان آب زیاد بود و خطر ما را تهدید میکرد. چند نفر دیگر هم آنجا بودند، اما همه فقط نگاه میکردند. کسی جرأت نمیکرد ما را نجات دهد. مرگ را جلوی چشمانمان دیدیم تا اینکه این سرباز را در مقابل درِ ماشین دیدم. او تلاش کرد و در را باز کرد. در عرض یک دقیقه من از خودرو خارج شدم. بعد از آن، سرباز بقیه را بیرون کشید. ۴دقیقه طول کشید تا همه از خودرو خارج شدند. منصوری یکی از همکاران آن سرباز هم کنار رودخانه ایستاده بود و کمک زیادی کرد تا همه ما از رودخانه خارج شدیم. بعد از آن با اورژانس و هلالاحمر تماس گرفتند. خودرو هلالاحمر زودتر رسید و ما را به بیمارستان بردند. خودرو مرا هم که دنا آبی رنگ صفر بود با جرثقیل بیرون کشیدند، اما به دلیل شدت و سرعت جریان آب با کلی سختی از آب خارج شد. من هم خودم دیشب از بیمارستان مرخص شدم، اما پسردایی و همسرش و پسرخالهام به دلیل اینکه آب فاضلاب خورده بودند در بیمارستان تحت درمان هستند.»
او در ادامه صحبتهایش گفت: «از سرباز وظیفه حجت آزدبخش تشکر زیادی میکنم. او واقعا جانمان را نجات داد. البته حسین منصوری هم کمکمان کرد. هیچکس کمک نکرد، همه فقط تماشا کردند. اگر این سرباز نبود، مرگ ما حتمی بود.»
دیدگاه