تحلیل یک جانورشناس از سرگذشت آرزو، پلنگ معروف رودسر
سازمان حفاظت محیط زیست در تصمیمگیری برای آرزو بهتر از این نمیتوانست عمل کند و باید به این عملیات، از پروسه درمان در تهران گرفته تا بازپروری در قزوین، انتقال به گیلان، رهاسازی و پایش بعد از رهاسازی در این استان افتخار کند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از تسنیم، پرونده آرزو، پلنگ رودسر که روند زندهگیری، درمان، بازپروری و رهاسازیاش یکی از پرمخاطبترین اخبار حیات وحش کشور محسوب میشد، پس از کشف لاشه این حیوان در ۲۸ آذر با انتشار گزارش کالبدگشایی لاشه بسته شد. این گزارش حکایت از درگیری مرگبار آرزو با پلنگی دیگر داشت که مشاهده آثار دندان نیش روی جمجمه و وجود موی پلنگ در دهان آرزو موید آن بود و شایعه کشته شدن آرزو توسط تشی را که برخی رسانهها منتشر کرده بودند تکذیب میکرد.
مرگ پلنگی که ابتدا از تله سیمی گراز و سپس از نسخه یوتانایز دامپزشکان جان سالم به در برد، یک عمل جراحی موفقیتآمیز را پشت سرگذاشت، ماههای پایانی نقاهت را در باغ وحش قزوین گذراند و سپس با رای اکثریت اعضای یک کمیته تخصصی در چهاردهم آبان، به زیستگاهش در سجیدان رودسر بازگشت، پرسشهایی را در فضای مجازی به همراه داشته. پرسشهایی از این دست که آیا حیوان توانایی جسمانی لازم برای بقا در طبیعت را به دست آورده بود؟ آیا بهتر نبود این حیوان به جای رهاسازی به باغ وحش منتقل میشد؟ آیا قلاده ردیابی که به گردن حیوان نصب شده میتواند عامل شکست این پلنگ در درگیری با پلنگ حریف محسوب شود؟ آیا این تجربه، تصمیمگیری در موارد مشابه آتی را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟
به منظور بررسی این شبهات، پرسشهایی را با محمدصادق فرهادینیا، دانشجوی پسادکتری جانورشناسی دانشگاه آکسفورد که سال ۹۳، پروژه ردیابی پلنگهای ایرانی در پارک ملی تندوره را زیر نظر سازمان حفاظت محیط زیست و به عنوان پایان نامه دوره دکتری آغاز کرد و سال گذشته به پایان رسانده انجام شد. مشروح اینگفتوگو را در ادامه میخوانید:
از همه ظرفیتها برای رسیدن به بهترین نتیجه استفاده شد
به عنوان یک جانورشناس که تجربه زندهگیری، نصب قلاده ردیاب و رهاسازی پلنگهای ایرانی را در کارنامه خود دارد، روند زندهگیری، درمان و رهاسازی پلنگ رودسر را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا رهاسازی این پلنگ را تصمیم درستی میدانستید؟
فرهادینیا: فکر میکنم، پرونده پلنگ رودسر یکی از ارزشمندترین تجربیات کشور در حوزه حیات وحش است که مهمترین جنبه آن استفاده از خرد جمعی است. یکی از معدود مواردی که در آن از ظرفیتهای دامپزشکان، علاقهمندان حیوانات، متخصصان حیات وحش و مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست برای رسیدن به بهترین نتیجه استفاده شد. این همکاریها و همفکریهای سازنده سبب شد پلنگ رودسر کارایی ستون مهرههای خود را بازیابد. در بازپروری حیوان هم با توجه به ظرفیتهای موجود، اقدامات خوبی صورت گرفت. حیوان مرحله به مرحله به جایگاههای بزرگتری منتقل شد و به طور مرتب تحت نظارت و پایش قرار گرفت. سپس توان حیوان در شکار طعمه مورد ارزیابی قرار گرفت و نتیجه رضایتبخش این آزمایش سبب شد سازمان حفاظت محیط زیست با تشکیل کمیتهای متشکل از کارشناسان و متخصصان برای سرنوشت این حیوان تصمیم بگیرد و رهاسازی را انتخاب کند. پس از رهاسازی هم، یک تیم پایش در اداره محیط زیست رودسر با دقت و حساسیت بسیار این جانور را رصد میکردند.
پلنگ رودسر هر دو ریسکی را که برای رهاسازی پیش رو داشت با موفقیت پشت سر گذاشت
اما این پرونده در نهایت، پایانی ناگوار به همراه داشت. به نظر میرسد اعلام خبر مرگ این پلنگ مشهور، که از زمان زندهگیری تا کنون یکی از جذابترین و امیدوارکنندهترین خبرهای حیات وحش کشور را به خود اختصاص داده بود، علاوه بر دوستدران حیات وحش، مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست را هم تا حدی نسبت به رهاسازی جانواران وحشی در آینده دلسرد کرده. فکر میکنید پایان تلخ پلنگ رودسر، پایانی بر انتخاب گزینه رهاسازی در موارد مشابه خواهد بود؟
فرهادینیا: ناگوار بودن و نادرست بودن، دو مفهوم متفاوت است. مرگ این پلنگ ناگوار بود، اما کسانی که از آزادسازی این جانور در جلسات مختلف حمایت کردند، نباید در اینکه درستترین تصمیم را گرفتهاند به خود شکی راه دهند.من از گفتوگوهای آن زمان خاطرم هست که دو نگرانی بزرگ پیش روی تصمیمگیرندگان بود:اول، اینکه جانور قدرت فیزیکی خود را بدست نیاورده باشد. دوم، اینکه جانور با این وضعیت نتواند شکار کند. خصوصا که شکار گراز دشوار است و این پلنگ بنا بود در منقطهای رهاسازی شود که گراز از سایر طعمهها فراوانتر است.
تحلیل نوع جابجایی و حرکت جانور پس از رهاسازی، نشان داد که جانور از نخستین روز رهاسازی تا روز آخر، الگوی جابجایی منظمی داشته است. یعنی یک هفته جابهجایی زیاد و یک هفته جابهجایی کم، به صورت سینوسی. در صورتی که اگر مشکل فیزیکی وجود داشت، جابهجایی حیوان باید از ابتدا تا انتها به صورت خطی کاهش مییافت. پس، نگرانی نخست عملا جدی نبود. بررسی نقاط حضور جانور هم نشان داد که حیوان در این مدت حداقل یک گراز شکار کرده بود. در یکی از نقاط حضور جانور سرگین پلنگ حاوی موی گراز مشاهده شد. پس نگرانی دوم هم عملا رفع شده بود. من شخصا بسیار مشکوک بودم که این جانور بتواند گراز را با گردنی بسیار کلفت شکار کند و بعد هم سالم بماند و به زندگی ادامه دهد. اما این پلنگ موفق شد.
زمانی که سازمان حفاظت محیط زیست، تصمیمگیری برای سرنوشت این پلنگ را مورد بررسی قرار داد، طبیعتا این دو خطر را پذیرفت و به این ریسک تن داد. ریسکهایی که این پلنگ با موفقیت پشت سر گذاشت. اما قرار نیست پلنگها در زندگی طبیعی خود با هیچ خطری روبهرو نشوند و قرار هم نیست همه مخاطرات کنترل شوند. آنچه مهم است این است که این پلنگ هر دو ریسکی که همه نگران بودند را با موفقیت رد کرده است.
برخوردهای خشونتبار درونگونهای، راز تلفات ماده پلنگها
یعنی کشته شدن پلنگها در درگیری با یکدیگر بیش از آنچه تصور میکنیم رخ میدهد و ردی از آن باقی نمیماند؟
فرهادینیا: همینطور است، این واقعیتی است که پیشتر نمیدانستیم. برای روشن شدن موضوع، چهار نتیجهای که در حوزه خراسان به دست آمده را مثال میزنم. اول اینکه تعداد پلنگهای نری که توسط انسان از پا در می آیند، دو برابر مادهها است. دوم اینکه در منطقه ای مانند تندوره با بیشترین جمعیت پلنگ، سالانه دستکم ۶ تا ۷ توله با نسبت جنسی مساوی متولد میشوند. سوم اینکه بالغها هم نسبت جنسی یکسانی دارند. چهارم، در این مناطق، به سادگی میتوان نر پیر پیدا کرد، ولی ماده مسن و بیدندان خیلی به ندرت. براساس این چهار واقعیت، این سوال مطرح میشود که درحالیکه نرها و مادهها نسبت جنسیتی مساوی متولد میشوند و نرها بیشتر از مادهها تلفات دارند، چرا نسبت جنسیتی پلنگهای بالغ برابر است؟ چه عاملی جمعیت مادههای بالغ را کاهش میدهد که از آن بیخبریم؟ دلیلی که به نظر من میرسد برخوردهای خشونتبار درونگونهای است. یعنی درحالی که نرها بیشتر توسط عوامل انسانی از پا در میآیند، ماده ها توسط عوامل طبیعی از بین میروند که نتیجه میشود نسبت جنسی یکسان آنها در سن بلوغ که دادههای دوربینهای تلهای به وضوح این نسبتهای جنسی مساوی را نشان می دهد.
اتفاقا مقاله ای هم در این زمینه منتشر شده است. بررسیهایی که در سال ۲۰۱۵ در جنوب آفریقا انجام شد حکایت از آن دارد که از هر دو ماده پلنگ مجهز به ردیاب ماهوارهای، تقریبا یکی توسط سایر پلنگها کشته شده است. این یعنی پلنگها نیمی از مادههای جمعیت خودشان را حذف میکنند. به عبارتی، این را باید بدانیم که از هر دو ماده پلنگی که توسط دوربین یا قلاده پایش میشوند، یکی شانس بالایی برای از بین رفتن توسط سایر پلنگها دارد، درحالیکه نرها شانس بالاتری دارند که توسط عوامل انسانی ازپا در بیایند.
شایعه جوجه تیغیِ پلنگکُش
پیش از انتشار تصاویر کالبدگشایی که حفرههای جمجمه آرزو را به نمایش میگذاشت و کشته شدنش توسط حیوانی مانند پلنگ را تایید میکرد، شایعاتی مبنی بر احتمال کشته شدن آرزو توسط تشی یا به گفته برخی جوجهتیغی در فضای مجازی منتشر شد. آیا تیغهای تشی که در بدن پلنگ مشاهده میشود را میتوان عاملی ولو ثانویه در مرگ این حیوان دانست؟
فرهادینیا: تشی چطور با ایجاد آن زخمهای سطی روی اندام غیرحیاتی یعنی دستها می تواند این پلنگ را کشته باشد؟ تشی شکار رایجی برای پلنگ نیست.ولی این دلیلی نیست که پلنگی که سراغ تشی میرود از بین برود. در تندوره، دو تا از ۶ پلنگی که قلادهگذاری کردیم هر کدام یک بار تشی شکار کردند و هر دو حداقل ۲ سال بعد از شکار تشی زنده بودند.
با توجه به اینکه این پلنگ سال گذشته به دلیل نزدیک شدن به جوامع انسانی در تله سیمی گرفتار شده بود میتوان نتیجه گرفت که این منطقه به دلیل عواملی مانند کمبود طعمه، پلنگها را دچار مشکل میکند و پلنگها به ناچار یا به سوی جوامع انسانی روی میآورند و یا در جانشان را رقابتهایی مرگبار از دست میدهند؟ آیا بهتر نبود زیستگاهی دیگر برای رهاسازی پلنگ رودسر انتخاب میشد؟
فرهادینیا: فقدان طعمه لزوما دلیل نزدیک شدن جانوران به جوامع انسانی نیست. این جانوران در گستره خانگی خود جابهجا می شوند و در این مسیر ممکن است در تلههایی که معمولا برای گراز گذاشته میشود گرفتار شوند. نزدیک به یک پنجم پلنگهای قلادهدار در تندوره خارج از پارک هم عبور میکردند در حالی که داخل پارک شکار میکردند. چرا از پارک بیرون میرفتند؟ نمیدانیم. ولی میدانیم بیرون میرفتند. اتفاقات طبیعت سادهنیستند که بروز یک واقعه را فورا به رقابت و رانده شدن از سوی دیگران نسبت دهیم. پیچیدگیهای بسیاری وجود دارد، درحالیکه ما سعی می کنیم سادهترین دلایل را ارائه کنیم. درحال حاضر در کدام منطقه ایران است که در گستره پراکنش پلنگ باشد، از طعمه مناسب برخوردار باشد و پلنگ نداشته باشد که بتوان آرزو یا پلنگهای مشابه را در آن رهاسازی کرد؟! من جایی غیر از برخی مناطق کویری مانند یزد و اصفهان را نمیشناسم. در واقع هیچ مقصد ایدهآلی وجود ندارد. البته این یک حقیقت خوشحالکننده است که در هر منطقهای که پلنگ میتواند زندگی کند، جمعیتی از پلنگ وجود دارد و به جز بخشهایی از یزد و اصفهان احتمالا در مناطق دیگر با انقراض محلی پلنگ روبهرو نیستیم. حالا در این شرایط کدام گزینه برای رهاسازی بهتر است؟ زیستگاه خود پلنگ که کاملا به آن اشراف داشته یا بردن به منطقهای کویری که اصلا شرایط زیستگاهی آنرا تجربه نکرده است؟
قلاده ردیاب، عاملی موثر در مرگ پلنگها؟
تا کنون در کشور ۷ پلنگِ رشد یافته در طبیعت به گردنبند ردیاب ماهوارهای مجهز شدهاند که دو مورد از آنها ماده بودهاند و هر دو پس از مدتی، طی درگیری با یک پلنگ دیگر از پای درآمدهاند: ایران و آرزو. برخی، وجود ردیاب را عاملی ثانویه در مرگ این دو پلنگ میدانند: گروهی از آنها این شبهه را مطرح میکنند که وجود گردنبند به عنوان یک جسم غیرطبیعی ممکن است سبب تحریک سایر پلنگها و عاملی برای بروز درگیری باشد. گروهی دیگر هم معتقدند گردنبند ردیاب در هنگام درگیری، امکان حرکت پلنگ را محدود کرده و در مبارزه با پلنگ حریف، یک امتیاز منفی به حساب میآید. در این باره چه میگویید؟
فرهادینیا: ما در پروژه قلادهگذاری پلنگهای تندوره، روی شش پلنگ قلاده نصب کردیم که یکی از آنها ماده پلنگی به نام ایران بود و در درگیری با یک پلنگ دیگر کشته شد. آرزو هم هرچند، چند ماهی از طبیعت به دور بوده اما پلنگی بود که در طبیعت رشد یافته بود. درباره اینکه آیا قلاده عامل تحریک و حمله سایر پلنگها میشود، باید گفت در دنیا هزاران حیوان به ردیاب مجهز هستند و تا کنون به گردن حدود ۲۵۰ پلنگ قلاده ردیاب نصب شده اما اینکه قلاده سبب حمله سایر پلنگها میشود گزارش نشده است.
درباره دو احتمالی که مطرح کردید باید بگویم در صورتی که قلاده باعث بروز مشکل در رفتار و جابجایی جانور شود باید جانور نسبت به زمان زنده گیری بسیار لاغرتر شده باشد (که در هیچیک از این دو پلنگ کاهش وزنی مشاهده نشده)، نتوانسته باشد شکار کند (که هر دو شکار کرده بودند) یا حین جفتگیری با پلنگ نر، درگیری رخ داده باشد. ایران که اساسا توسط یک ماده بالغ کشته شده است و درمورد آرزو نمیدانیم پلنگ کشنده نر بوده یا ماده. به علاوه، بررسی های دامپزشکی نشان می داده که آنها در زمان مرگ فحل هم نبودهاند، یعنی اساسا آماده هم نبودهاند که نر بخواهد جفتگیری کند. به علاوه، اگر قلاده باعث تحریک همنوعان برای حمله شده باشد، پس نباید در پلنگ های بدون قلاده چنین اتفاقی رخ دهد، درحالی که پیشتر دو پلنگ دیگر در گیلان بیآنکه قلاده داشته باشند توسط پلنگهایی دیگر کشته شدهاند.
حالا بیایید از زاویه دیگر به سرنوشت این دو ماده پلنگ نگاه کنیم: وقتی تمام شواهد دال بر آن هستند که برخوردهای خشونتبار زیادی بین مادهها و سایر پلنگها در طبیعت وجود دارد، چرا نباید به این فکر کرد که این دو پلنگ ماده واقعیت طبیعت زندگی پلنگها در ایران را نشان می دهند؟ اینکه یکی از عوامل مهم تلفات پلنگها، کشته شدن توسط سایر پلنگها است.
خاطرم هست زمانی که ایران توسط ماده دیگری کشته شده بود، حتی خود ما هم متعجب شده بودیم، چون در کتابها خوانده بودیم که نرها یکدیگر را میکشند. اما حالا وقت آن رسیده که تصورات قدیمی درباره جانوران را با دانش مستند عوض کنیم. درباره یوز هم همینطور بود، اولین بار که دوربین های تلهای در منطقهای در یزد نشان دادند که یوزها میان دو زیستگاه رفت و آمد کردهاند، کسی باور نمی کرد. حتی به یاد دارم شیوه شناسایی خالها را یکی از استادان دانشگاههای تهران زیر سوال برد. ولی بعدا فهمیدیم که ۵۲% یوزهای شناسایی شده در ایران، از زیستگاه خود خارج شده و به مناطق حفاظت شده دیگر رفتهاند. حتی یکی از یوزها، ۵ منطقه حفاظت شده را طی کرده بود. همیشه برای قبول واقعیتهای جدید که با باورهای قدیمی در تناقض هستند، مخالفت وجود دارند، درحالی که دانش مسیر خود را طی میکند، چه ما باور کنیم چه نکنیم.
روشهای بهروزتری برای ردیابی حیات وحش ابداع نشده تا این احتمالات از میان برداشته شود؟ مثلا وسایلی مانند میکروچیپ نمیتوانند برای ردیابی حیات وحش مورد استفاده قرار بگیرند؟
فرهادینیا: در ردیابی جانور، باید دو عنصر را در نظر گرفت: وسیلهای که نقطه حضور را برداشت میکند و وسیلهای که این نقطه را ارسال میکند. هر دوی آنها نیازمند ماهها استفاده از باتری هستند. ترکیب اینها، عملا وسیلهای چند صدگرمی میشود که به ما اجازه دهد جانور را ردیابی کنیم. وسایل کوچکتر معمولا فقط یک GPS ساده هستند ولی امکان ارسال نقطه را ندارند. میکروچیپها که معمولا همان نقطه را هم برداشت نمیکنند. قلاده «ایران» از معتبرترین کمپانی کانادایی خریداری شده بود و ظاهرا قلاده« آرزو» هم ساخت آلمان بود و از یکی از بهترین شرکتهای اروپایی خریداری شده بود.
سه معیار برای انتخاب میان رهاسازی و اسارت
بهتر نیست در موارد مشابه، جانواران وحشی که از طبیعت جدا میشوند به جای بازگرداندهشدن به زیستگاهشان به منظور تکثیر در اسارت مورد استفاده قرار بگیرند؟
فرهادینیا: تصمیمگیری درمورد جانوری مانند پلنگ که از لحاظ حفاظتی حساس است، نیازمند تصمیم گیری مورد به مورد است و به سه نکته اصلی وابسته است:
نکته اول: جمعیتی که پلنگ از آن جدا شده. اگر جمعیت پلنگ در آن منطقه به شدت کم باشد، جدا کردن آن فرد می تواند در بلندمدت بسیار مخاطره آمیز باشد. مثلا در برخی از مناطق مرکزی ایران، به شدت با کمبود پلنگ نر مواجه هستیم. حالا اگر نری به دلیل جراحت از آن جمعیت جدا شود و برگردانده نشود، میتواند روند انقراض آن جمعیت را تسریع کند. آرزو هم ظاهرا متعلق به محدودهای با تراکم پلنگ کم بود و وجود این ماده بالغ میتوانست برای افزایش جمعیت آن منطقه مفید باشد.
نکته دوم: آیا این فرد، وحشی است یا در اسارت بزرگ شده؟ اگر در اسارت بزرگ شده باشد، طبیعتا شانس کمی برای بقا در طبیعت دارد. ولی اگر وحشی بوده و سالهای زیادی را طبیعت گذرانده باشد چرا نباید به طبیعت بازگردد؟ آرزو کاملا مصداق چنین فردی بود.
نکته سوم: رفتار خود فرد. اگر آن فرد یک معارض باشد که مثلا زندگی خود را با شکار گاو و گوسفند میگذراند، این فرد را در هر منطقهای رهاسازی کنیم احتمالا دوباره همین رفتار را درپیش میگیرد. معارضها را باید از طبیعت جدا کرد. ولی در مورد آرزو اطلاعاتی دال بر معارض بودن وجود نداشت.
این سه مورد، می تواند ما را برای تصمیمگیری درباره سرنوشت یک پلنگ و انتخاب میان رهاسازی یا تکثیر در اسارت راهنمایی کند. رهاسازی یک تصمیم ساده نیست. عملیاتی با ریسک بالاست که درنظر گرفتن همه شرایط را میطلبد. به نظر من سازمان حفاظت محیط زیست در تصمیمگیری برای آرزو بهتر از این نمیتوانست عمل کند و باید به این عملیات، از پروسه درمان در تهران گرفته تا بازپروری در قزوین، انتقال به گیلان، رهاسازی و پایش بعدی در این استان افتخار کند.
دیدگاه