رضا سیف پور

این «سیلی‌ها»‌ تا کی ادامه دارد؟

اکنون که سطح سواد عاطفی و دانش مدیریتی مردم در جامعه تا این حد پایین است در کنار آموزش رسمی از این ابزارها نیز در ارتقای سطح سواد جامعه بهره گیریم

همین چند وقت پیش بود که در خبرها خواندیم یک مامور شهرداری با سیلی، به صورت یک بانوی دستفروش زد. یکی دوروز قبل هم در تمام فضای مجازی تصاویری پخش شد که نشان از ضربات سنگین سیلی توسط یک مامور نیروی انتظامی بر صورت دو هم وطن زلزله زده کرمانشاهی، هنگام دریافت کمک های مردمی داشت. من هر دوبار دلم گرفت. یکبار بخاطر مظلومیت آن مادر و فروپاشیدن تمام عزت او در مقابل فرزندش و بار دیگر با دیدن چشمان ملتمس آن دو مرد با غیرت کرمانشاهی، که علی رغم خوردن سیلی نمی‌توانستند دست خالی به نزد خانواده خود برگردند اما این تمام حکایت سیلی‌ها نبود. هر روز در این شهر ده‌ها سیلی به صورت ده‌ها نفر نواخته می‌شود و ما صدایش را نمی‌شنویم. سیلی معلمی بر صورت دانش آموز، شوهری بر چهره همسر، استادکاری بر رخسار شاگرد و ضابطی بر صورت مجرم. واقعا حکایت این سیلی‌ها چیست؟

وقتی خوب به صدای این سیلی‌ها گوش می‌کنیم چهره دیگری از حقیقت آشکار می‌شود. بخصوص آنجا که می‌بینیم در اغلب موارد ضاربین در تلاش برای انجام وظیفه قانونی خود هستند و یا در مواردی حداقل گمان میکنند که به وظیفه قانونی خود عمل کرده اند. اینجاست که به نظر می‌رسد جای یک حلقه گم شده در روابط این آدم ها خالیست و آن حلقه چیزی نیست جز «مهارت‌های زندگی». مهارت‌های متعدد زندگی مفاهیمی است که باید آموخت و در این بحران ها اغلب، عدم آشنایی مردم با مفهوم مهارت «هوش هیجانی» و مدیران با مفهوم مهارت «مدیریت بحران» بیش از بقیه خودنمایی می‌کند.

 کسانی که از هوش هیجانی «Emotional Intelligent»  بالایی برخوردار هستند، توانایی کنترل احساسات خود را دارند. هوش هیجانی(هوش عاطفی) به معنی قدرت تشخیص احساسات خود و یا دیگران و احساس همدلی با آنهاست .چیزی که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد و جای آن در نظام آموزشی ما خالیست. در کنار این، مدیریت بحران (Crisis management) یعنی فرآیند پیش‌بینی و پیشگیری از وقوع بحران، برخورد و مداخله در بحران و سالم سازی بعد از وقوع بحران. مدیریت بحران علمی کاربردی است که به وسیله مشاهده سیستماتیک بحران‌ها و تجزیه و تحلیل آنها در جستجوی یافتن ابزاری است تا بوسیله آنها بتوان از بروز بحران‌ها، پیشگیری نمود و یا در صورت بروز، در خصوص کاهش اثرات آن، امداد رسانی سریع و بهبودی اوضاع اقدام نمود. امروزه عمده‌ترین نقاط ضعف مدیریت بحران، عدم هماهنگی بین مجریان با آسیب دیدگان یا مردم عادی جامعه است. پدیده‌ای که نمونه بارز آن را در حادثه پلاسکو دیدیم و در همان موقع نیز کارشناسان بر لزوم آموزش صحیح مدیران و مردم تاکید داشتند زیرا به باور کارشناسان و اهل فن، همه این موارد آموختنی هستند و کشورهای توسعه یافته دنیا، تجارب مفیدی در امر آموزش این مولفه‌ها به شهروندان خود دارند که می‌تواند برای سایر کشورها بسیار مفید باشد. از این رو بی گمان اگر می‌بینیم کوچکترین نزاعی در خیابان یا منزل به سیلی و نهایتا جرح و شاید قتل ختم می‌شود، باید به دنبال اندازه گیری سطح آموزش همگانی در جامعه بباشیم نه فرافکنی‌های مرسوم. متاسفانه حوادثی نظیر پلاسکو یا هین زلزله اخیر کرمانشاه و یا حتی حوادث عادی پیرامون ما نشان می‌دهد که مدیر ما، پلیس ما، دانش آموز و معلم ما و مهمتر از همه خانواده‌های ما در اغلب موارد هیچگاه فرصت آموزش صحیح مهارت‌های مهم زندگی از جمله «هوش هیجانی» (عاطفی) و مدیریت بر خود یا دیگران در مواقع بحران را نداشته‌اند. همانطور که فرصت آموزش «هوش رسانه‌ای» یا «هوش مالی» را نداشته اند. لذا به نظر می‌رسد اگر وضع به همین روال ادامه یابد و به امر آموزش، آنگونه که باید بها ندهیم، باید صدای این سیلی‌ها و چه بسا صداهایی مهیب تر از این سیلی ها را بارها در جامعه بشنویم. «آموزش» جریانی است که افراد طی آن مهارت‌ها، نگرش و گرایش مناسب برای ایفای نقشی خاص را می‌آموزند؛ نقش یک مدیر، نقش یک پدر، نقش یک مامور، نقش یک شهروند و صدها نقش مهم دیگر که هر کدام در جامعه اثربخشی خود را دارند. متاسفانه وقتی صحبت از آموزش به میان  می آید همه به فکر آموزش و پرورش و سیستم رسمی آموزش می‌افتند. شکی نیست که مدرسه به عنوان نماد آموزش رسمی در کشور، اصلی ترین نهادی است که می‌تواند در امر آموزش جامعه از سنین طفولیت تا بزرگسالی کمک کند اما این هه آنچیزی نیست که لازم داریم. جالب است بدانیم اکنون در دنیا بیش از این، به سیستم آموزش غیر رسمی بهاء داده می‌شود. امروزه بخش مهمی از آموزش جامعه بر عهده رسانه هاست و رسانه‌ها پرکاربرد ترین ابزارهای آموزش غیر رسمی محسوب می‌شوند. در میان رسانه‌های جمعی نیز، رادیو و تلویزیون از لحاظ اثر بخشی، جایگاه ویژه‌ای دارند. این وسایل در کنار شبکه‌های اجتماعی مجازی به دلیل گستردگی پوشش جغرافیایی و دامنه وسیع مخاطبین، می‌توانند یکی از مهمترین ابزارهای فرهنگ‌سازی محسوب شوند. البته نباید فراموش کنیم کاربرد این ابزارهای رسانه‌ای در آموزش غیر رسمی کشورهای مختلف، شدیدا تابع هدف‌های توسعه و رشد آن کشورها و قابلیت های رسانه آنهاست. از این رو، تفاوت‌های چشمگیری که در کاربرد و محتوای آموزشی رسانه‌ها در جوامع گوناگون یافت می‌شود، کاملآ منطقی به نظر می‌آید. جا دارد اکنون که سطح سواد عاطفی و دانش مدیریتی مردم در جامعه تا این حد پایین است در کنار آموزش رسمی از این ابزارها نیز در ارتقای سطح سواد جامعه بهره گیریم و تنها در این صورت است که می توانیم امیدوار باشیم در بحران‌ها و مواقع حساس صدای خشن یک سیلی به صدای آرامش بخش نوازش تبدیل شود.

رضا سیف پور – مدرس دانشگاه

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

Share