یک لحظه گرفتار جنون شدم

اشک های نانوایی که فرزند ۳ ماهه‌اش را کشت

ساعت ۱۱ صبح روز ۲۷ خرداد امسال زن و مرد جوانی پیکر نوزاد ۳ ماهه‌شان را به بیمارستان آیت الله کاشانی رساندند اما فرزند شیرخواره پس از چند روز جان سپرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا  مرد جوان که از گله خانواده و اعتراض‌های همسرش به‌ خشم آمده بود وقتی پسر ۳ ماهه‌اش به‌ گریه افتاد با ضربات مشت جان نوزاد را گرفت. اما خیلی زود پشیمان شد وفرزندش را به بیمارستان رساند.ولی افسوس که خیلی دیرشده بود.

«ایران» نوشت: ساعت ۱۱ صبح روز ۲۷ خرداد امسال زن و مرد جوانی پیکر نوزاد ۳ ماهه‌شان را به بیمارستان آیت الله کاشانی رساندند اما فرزند شیرخواره پس از چند روز جان سپرد.

با اعلام مرگ مرموز نوزاد به بازپرس کشیک قتل و تیم جنایی، تحقیق دراین باره آغازشد. با توجه به حساسیت موضوع، بازپرس سجادمنافی آذر دستور بررسی درباره علت مرگ کودک را صادر کرد. تا اینکه چندی بعد پزشکی قانونی علت مرگ نوزاد را ضربه مغزی دانست. بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی نیز با توجه به تحقیقات پلیسی صورت گرفته دستور بازداشت پدرنوزاد را صادر کرد.
بدین ترتیب مرد ۳۰ ساله بازداشت شد و روز دوشنبه با انتقال به دادسرا به‌ قتل پسرش اعتراف کرد و با چشمان اشکبار گفت: دو سال قبل از طریق مادرم با همسرم آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. خانواده‌ام ابتدا با این ازدواج موافق بودند اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که مخالفت هایشان شروع شد. من ۱۳ سال در یک نانوایی کارگری کرده‌ام و مشکلی هم نداشتم. اما خانواده‌ام دائم از همسرم گلایه می‌کردند. از طرف دیگر همسرم هم از آنها دلخور بود و دائم گلایه‌ شان را نزد من می‌آورد. من از ساعت ۳ بعد از ظهر تا یک نصف شب کار می‌کردم. وقتی هم به خانه می‌آمدم غرزدن‌های اعضای خانواده‌ام و زنم اذیتم می‌کرد. شب حادثه با همسرم بحثم شده بود. صبح روز بعد هم با حالتی عصبی برای پرداخت قسط، خانه را ترک کرد و بچه را به من سپرد. من عاشق زن و بچه‌ام بودم و برای راحتی آنها تلاش می‌کردم. همسرم که رفت امیرعلی شروع به گریه کرد. من که عصبانی بودم در یک لحظه گرفتار جنون شدم و با دستم چند ضربه به صورت پسرم زدم. ناگهان او ساکت شد. به پسرم آب دادم اما هیچ واکنشی نشان نداد. همسرم که آمد بچه را به بیمارستان بردیم، اما معالجات اثری نکرد و بچه مرد.حالا هم بشدت پشیمانم و عذاب وجدان لحظه‌ای رهایم نمی‌کند.»

همسر متهم نیز در دادگاه گفت: «من هم بچه‌ام را از دست دادم و هم شوهرم را. اما به غیر از همسرم پناهی دراین دنیا ندارم و نمی‌دانم چگونه زندگی‌ام را بگذرانم. به همین خاطرهیچ شکایتی ندارم و به‌ عنوان مادر بچه رضایت می‌دهم. شوهرم مرد مهربانی است و می‌دانم ناخواسته چنین کاری انجام داده است.»

پس ازپایان بازجویی، متهم روانه زندان شد تا دراین باره تصمیم گرفته شود.

Share