فرایند ورود به شورا در کشور مبتنی بر عقلانیت مدرن نیست
پنجمین دوره انتخابات شورای شهر به یک هفته ی پایانی خود رسیده است؛ با مختار جباری در خصوص تجربه حضور در انتخابات و ارزیابیاش از فضای انتخاباتی گفتگو کردیم که در ادامه می خوانید.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از گیلان امروز، پنجمین دوره انتخابات شورای شهر به یک هفته ی پایانی خود رسیده است؛ هفته ای حساس که آغاز فعالیت تبلیغاتی کاندیداها آغاز شده و شهروندان باید از این میان افراد مورد نظر خود را انتخاب کنند. بدیهی است که هر انتخابی به خصوص در میان تعدد افراد با تفکرات مختلف کار آسانی نیست اما از آنجایی که چهار دوره از فعالیت شوراها میگذرد با مرور جریانها و تجربیات گذشته میتوان حداقل فهمید چه تفکراتی شتابدهندهی توسعه و چه تفکراتی نقش سرعتگیر توسعه بودهاند. مختار جباری یکی از کاندیدای پنجمین دوره انتخابات شورای شهر رشت است که او را به عنوان مشاور عالی شهردار می شناسیم؛ شخصی که در دو سال گذشته به واسطه حضور در کنار مجموعه ی مدیریت شهری از یک سو نسبت به ریز و بمهای شهر و چالشهای پیش روی آن شناخت دقیق دارد و از سوی دیگر تمام برنامه های شهرداری را میشناسد و نه تنها به یک اشراف خوبی دست پیدا کرده بلکه خود نیز نقش زیادی در حرکت شهر در مسیر توسعه داشته است. او دارای دکترای اندیشه سیاسی غرب است و به مدت ۱۶ سال در سمت مدیر موسسه مطالعات و پژوهشهای اجتماعی عرفان سابقهی فعالیت دارد. همچنین در سوابق او رئیس شورای پژوهشی معاونت اجتماعی دادگستری گیلان، مشاور فرهنگی استاندار گیلان در سال ۷۶، مدرس دانشگاه آزاد و عضو هیئت منصفه مطبوعات گیلان دیده میشود. با مختار جباری در خصوص تجربه حضور در انتخابات و ارزیابیاش از فضای انتخاباتی گفتگو کردیم که در ادامه می خوانید.
آقای دکتر جباری، فردی که سابقه طولانی در زمینه مطالعات اجتماعی دارید، ارزیابی تان از فضای انتخاباتی چیست؟
انتخاباتی که در پیش است، اولین تجربهی عملی انتخاباتی بنده است. به لحاظ نظری از آنجایی که رشتهی تحصیلیام علوم سیاسی بوده، سالها در این حوزه مطالعات مختصری دارم اما تجربه ورود عملی به انتخابات اولین تجربه من است. به همین خاطر وقتی آدم وارد این فضای عملی میشود، فارغ از آن مباحث نظری و مطالعاتی و تئوریک و غیره، با بعضی از چیزها درگیر میشود و اتفاقاتی برایش میافتد که جالب است. در این تجربهی اخیر که درگیر عملی با موضوع انتخابات پیدا کردم، مفهومی که مکتب فرانکفورتیها که در مورد نقد نظام سرمایهداری به کار میبرند تحت عنوان کالایی شدن فرهنگ و این دست مسائل، در این چند وقت اخیر که وارد فضا شدم، کاملاً برایم روشن شد که این اتفاق هم در بازار انتخابات ایران هم شکل گرفته است؛ یعنی کالایی شدن رای.
اما پیش از اینکه این موضوع را توضیح دهم، اجازه بدهید مقدمهی کوتاهی از تجربهی اخیر خود عرض کنم. همانطور که استحضار دارید انتخابات یک پدیدهی مدرن است؛ یعنی جامعه در یک کنشگری آگاهانه در یک فرآیندی شرکت میکند که به آن انتخابات گفته میشود و گزینههایی که در مقابلش قرار دارد را آگاهانه انتخاب میکند. این پدیدهی مدرن خواسته یا ناخواسته یک سری الزامات و ضرورتهایی دارد. از جمله ضرورتهای این اتفاق در کنار همهی بحثها، موضوع تبلیغات و پروپاگاندایی است که معمولاً افرادی که وارد انتخابات میشوند سعی میکنند با ایجاد یک فضای پروپاگاندایی به اصطلاح جامعه را مجاب کنند که میتوانند بهترین انتخاب جامعه باشند برای موضوعی که وارد شدهاند. تا اینجا موضوع خیلی پیچیدهای نیست؛ به هرحال گستردگی جمعیت و بزرگی شهرها و بزرگی فضای اجتماعی به نحوی است که افراد لازم است که از طریق مکانیزم تبلیغات با کسانی که میخواهند انتخاب کنند آشنا شوند.
این فضا در جامعه ما هم وجود دارد؟
اما موضوع از اینجا پیچیده میشود که جامعه ما، به نحوی است که سازمانیافتگی مدرن اجتماعی را نداریم. در جوامع توسعهیافته چون اساساً جامعه در وضعیتی است که افراد در سازمانیافتگی اجتماعی مدرن تعریف میشوند. یعنی انفرادی یا بهتر است بگوییم فرد خودش نیست. به عبارت دیگر افراد به نحوی با یک هویت در جامعه قرار دارند که در این کانتکست یا به اصطلاح در این زمینه، کنشگری خود را نشان میدهند. حال این زمینه یا سازمانیافتگی اجتماعی میتواند حزب باشد یا گروههای مدنی و صنفی باشد که افراد در دل این گروههای صنفی، گروههای مدنی و احزاب سیاسی، کنشگریهای سیاسی خودشان را شکل میدهند. منطق این جامعهی مدرن با این شکلی که عرض کردم، یعنی با یک نوع سازمانیافتگی مدرن اجتماعی، باعث میشود که آدمها صرفاً تکیه بر یافتههای شخصی خودشان نداشته باشند بلکه آن سازمانیافتگی اجتماعی مدرن به آنها کمک میکند در یک کنشگری سیاسی، درست و عقلانی رفتار کنند. جامعهی ایرانی یک نوعی از سازمانیافتگی سنتی اجتماعی داشت در قالب هیئتهای مذهبی یا مساجد که یک نوعی سازمان یافتگی اجتماعی محسوب میشوند ولی به دلیل اینکه جامعهی ایرانی به لحاظ ساختارهای عینی، جمعیت و خیلی از مولفههای دیگر تبدیل به جامعهی مدرنی شده است، درحالیکه میبایست آن سازمانیافتگی سنتی را حفظ میکردیم ولی باید به سمت یک نوعی سازمان یافتگی مدرن اجتماعی عبور میکردیم. یعنی اینکه افراد بتوانند در جامعه در قالبهایی مثل احزاب، مثل گروههای مدنی یا گروههای اجتماعی خودشان را تعریف کنند و کنشگری اجتماعی خود را شکل دهند. چون اگر این اتفاق نیفتد، با یک پدیدهای مواجه خواهیم شد که اصطلاحاً به آن پوپولیسم یا عوامفریبی گفته میشود. پوپولیسم اساساً فرد را میتواند مورد خطاب قرار دهد و نمیتواند تشکلها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی مدرن و مدنی را تحت تاثیر خودش قرار دهد. تمام جریانهایی که با منطق پوپولیستی سعی میکنند از بازار انتخابات رای بیاورند و موفق باشند، زمانی موفق میشوند که جامعه در وضعیت مدرن سازمانیافتگی اجتماعی نباشد، تک فرد باشد بنابراین این جریان پوپولیستی میتواند این فرد را تحت تاثیر خودش قرار دهد و به سمت خودش بکشاند. همواره این خطر وجود دارد و یک جریان پوپولیستی همواره از این وضعیت نهایت بهرهبرداری میکند. البته به معنای این نیست که در جوامع که احزاب هستند، جریان پوپولیستی نمی تواند شکل بگیرد بلکه باید گفت در این جوامع هم هست اما شدت آسیبی که میزنند کمتر است.
ولی در جامعه ما بیشتر است؟
در ایران نه اینکه ما احزاب را نداریم ولی احزاب در کشور ما نه آن گستردگی اجتماعی یا دربرگیرندگی زیاد جمعیت را دارند نه از عمق برخوردارند. با این شرایط انتخاباتی در جامعه اتفاق میافتد و جامعه هم باید در این فضای انتخاباتی، کنشگری از خود نشان دهد. کسانی که میآیند وارد انتخابات میشوند و باید خودشان را ارائه دهند و در معرض انتخاب مردم قرار گیرند، با چه مکانیزمی باید این رای را جذب بکنند؟ خب، وقتی ما احزاب را به آن شکل نداریم یا گروههای مدنی فعال که ان عمق و گستردگی را داشته باشند، قاعدتاً در غیاب این عناصر مدنی، عنصری که میتواند نقش مهمی را ایفا کند که اتفاقاً عنصر فاسدی هم هست، پول است. یعنی تجربه چند دوره انتخابات چه در مجلس چه در شورا، به خصوص در شورا نشان میدهد که افرادی که وارد انتخابات میشوند و سعی میکنند خلاء سازمانیافتگی اجتماعی را با پول جبران کنند و با پول این سازمانیافتگی را شکل دهند. و این در ذات خودش ایجاد فساد میکند و به اصطلاح یک نوع رفتار غلطی را شکل میدهد و رقابت را از رقابت سالم در میآورد و به نوعی به سمتی سوق میدهد که عنصر پول تعیین کنندهی نهایی رقابت خواهد بود. وقتی پول تعیین کنندهی نهایی باشد، از دل این نتیجه ممکن است هر چیزی در بیاید و قطعاً درصد اینکه از دل آن شایستگی در بیاید پایین است. به همین دلیل همانطور که میبینید، ما ساختارهای مدنی داریم مثل شورا یا مجلس که از دل انتخابات در میآیند اما ناکارآمد هستند. شوراهای ما چرا ناکارآمد هستند؟ چون فرآیندی که طی میشود تا یک فرد برود عضو شورا شود، اساساً فرایند مبتنی بر عقلانیت مدرن و مدنی نیست؛ یعنی مبتنی بر کنشگری مدرن افراد جامعه نیست. حزب، گروههای صنفی یا گروههای مدنی باید این موضوع را شکل دهند اما وقتی پول میآید و این سازمانیافتگی مدرن را شکل میدهد، چون مبتنی بر فرآیند عقلانی نیست، در نتیجه خروجی آن در کارکرد خودش که باید یک کارکرد عقلانی داشته باشد، یعنی باید شورایی باشد مبتنی بر رفتار عقلانی و مبتنی بر رفتار منافع عمومی باشد، این اتفاق نمیافتد.
در انتخابات شورای شهر به نظر این جریان سو بیشتر خودش را نشان داده، نه؟
تجربه گذشته حداقل در شهر ما نشان میدهد که عنصر منافع عمومی یک عنصر جدی غایب در شوراهای ما بوده است. چرا که شهر ما از اولین دورهی شورا تا پایان چهارمین دوره، ۱۸ شهردار را به خود دیده است. قاعدتاً در طول این ۱۸ سال، آمدن این ۱۸ شهردار، بدون هیچ تحلیلی نشان میدهد که تنها چیزی که در این تغییرات غایب بوده، منافع عمومی بوده است و عنصر تعیین کننده در این جابهجاییها منافع خصوصی بوده است. چون که افرادی که آمدند، مبتنی بر منافع خصوصی و مبتنی بر پول آمدند نه مبتنی بر یک سازو کار مدنی نه مبتنی بر رفتار حزبی درست یا رفتار گروههای مدنی. من این اتفاق را به اصطلاح «کالایی شدن رای» مینامم. یعنی عملاً اتفاقی که دارد میافتد؛ اتفاقی که غیرفرهنگی و آسیبزننده است، این است که رای دارد تبدیل میشود به کالایی که خرید و فروش میشود و طبیعتاً هرکس در اینجا پول بیشتری را بدهد، بیشتر از این کالا میتواند بهرهبرداری کند و بیتردید اگر این اتفاق بخواهد همچنان ادامه داشته باشد و به سنت انتخاباتی ما تبدیل شود، همچنان منافع عومی را در این فضا غائب خواهیم دید.
در این خصوص مثالی عرض کنم تا مباحث خیلی انتزاعی نباشد. در همین ایام ما جلساتی داشتیم و دوستانی به ستاد میآمدند و با ما صحبت میکردند. یک روز صبح جوانی به ستاد بنده آمد که شخصی او را معرفی کرده بود. جوانی بود که در یکی از مناطق حاشیه نشین ساکن بود و آدم پرنفوذی بود و به قول دوستان انتخاباتی برای خودش لیدری بود. به هرحال ما با هم دیدار کردیم و من از او پرسیدم: شما چه ظرفیتهایی دارید و برای من چه کاری میتوانید انجام دهید؟ ایشان گفت: پیش از اینکه من بگویم چه ظرفیتهایی دارم باید یک نکتهای را عرض کنم. گفت: فلان نامزد که الان هم عضو شورا است و نامزد پنجمین دور انتخابات هم هست با من صحبت کرده تا ۸ میلیون تومان بدهد، ۴ میلیون تومان پیش پرداخت و ۴ تومان در پایان، شما چقدر میتوانید پرداخت کنید؟ همین که این حرف را زد، من بلند شدم و گفتم اولاً من ازین پولها ندارم دوماً اگر هم داشتم پرداخت نمیکردم. میدانی چرا؟ چون وقتی من به شهروند پول میدهم و میگویم این پول را بگیرید و به من رای بدهید، من در اصل آن فرد را از شان و مقام انسانیاش خارج کردهام. انسان تفاوتش با حیوان در فکر کردن است. اگر فکر کردن را از انسان بگیرند، هیچ تفاوتی با حیوان نخواهد داشت. وقتی من به شهروند پول میدهم تا به فرد مشخصی رای دهد، به این معنی است که حق فکر کردن را از او گرفتهایم. یعنی میگوییم این پول را بگیرید و فکر نکنید و بدون فکر به فلان فرد رای دهید. وقتی حق فکر کردن را از فرد سلب میکنیم، یعنی حق انسانیت را از او گرفتهایم. شما وقتی در مقابل ۳۰۰ نفر قرار دارید، طبیعتاً این حق را دارید که به این ۳۰۰ نفر فکر کنید، به آدمها، به شعارهایی که میدهند و به برنامههایی که دارند فکر کنید و در میان آنها تعدادی را انتخاب کنید. اما من وقتی به شما پول میدهم یعنی شما دیگر حق ندارید فکر کنید. و وقتی شما حق ندارید فکر کنید، یعنی من با پول شما را از یک مقام انسانی به مقام غیرانسانی تنزل دادهام. به او گفتم من هرگز این کار را نمیکنم، ضمن اینکه این کار توهین به شما است توهین به خود من هم هست. ایشان رفت و جالب اینجاست که بعدازظهر همان روز با چهار نفر دیگر آمد. او را دیدم تعجب کردم و به او گفتم باز که شما آمدید، گفتم که من اصلاً پولی ندارم به شما بدهم و این کار را نخواهم کرد. گفت نه من وقتی از اینجا رفتم به حرفهای شما خیلی فکر کردم و دیدم حرفهای شما خیلی درست است و تصمیم گرفتم با شما کار کنم. باز هم به او تاکید کردم که یک وقت نیای اینجا چند روز کار کنی و بگویی فلان قدر میخواهم. من صادقانه دارم میگویم پولی ندارم. گفت نه آقای جباری، من حرفهای شما را تا آخر و با دقت گوش دادم و فهمیدم که شما چه گفتید و حالا هم تصمیم دارم صادقانه برایتان کار کنم که حالا هم دارد برای ما تلاش میکنند.
دیدگاه