سفر ایرانی به روایتی دیگر
رونق چند روزه اقتصاد در سایه نابودی ساختاری به نام نظم و قانون تحمل میشود تا چرخ اقتصاد رونق بگیرد و حاصل آن برای جمعیت بومی جدای از پول، رنجش از مفهوم سفر و مسافرت است.
عیدی دیگر میآید و باز باد بهاری میوزد ولی در طول چندین سال گذشته این باد با خود بوی بهار نمیآورد بلکه میلیونها خودرو و انسان سوار بر آنها را به سوی شهرهای کشور میآیند و جادههای نه چندان مناسب شهرها و محورهای بین شهری پرتراکم جایگاه انبوهی از مسافران میشود. باز هم آمارها بالا میرود و برخی سرخوش از ورود این تعداد انسان خوشحال میشوند که در زمان مدیریت ما N میلیون نفر وارد شدهاند. اما همین افراد از خود نمیپرسند که تفاوت میان عابر، بازدید کننده و گردشگر در چیست و این آمار کذایی به چه کار میآید.
ترافیک، گرانی، سانحه و مهمتر از همه زباله هم به سفره هفت سین خانواده در ایام نوروز افزوده میشود و بجای دلخوش بودن باید غمگین باشیم که عید و تعطیلات برای ما چیزی زیادی ندارد. نگاهی به زیرساختهای موجود موجب تأسف است. کشوری که اکثر مسافرانش سفر ارزان قیمت را ترجیح میدهند و بیشتر شهرهایش کمپ ندارند و آنهایی هم که دارند در داخل شهرها مستقر هستند. هجوم مسافران به داخل شهرها و دغدغه تأمین اقلام ضروری یک نکته اساسی را در ذهن بیننده متصور میکند که چرا قانون سفر در ایران چنین است؟ چرا هر خانواده باید سوار بر اسب آهنی به سوی مقصد بتازد و ارمغان این سفر تحمیل هزینه به جامعه باشد؟
هر فیلمی که دیدیم صحبت از قطار، هواپیما و کشتی برای مسافرت است ولی اینجا حدیث غریبی میخوانند. الگوی غلط هر خانواده ایرانی یک خودرو که از سالهای دهه ۷۰ خورشیدی به این سو در کشور اجرا شده است چنان جنونی را ایجاد کرده که زیرساختهای یک کشور دیگر تاب و توانی برای تحمل آن ندارند. ماشینهای رنگارنگ و انسانهای رنگیتر از ماشینها به پیش میروند تا جایی که قفل میشوند و لذت یک روز در دل ترافیک میگذرد.
این تجربه سرنشینان بزرگترین جشنواره سفر است که هر سال تکرار میشود و پایانی ندارد. گویی ما باید اسیر روال غلط گذشته باشیم و تعطیلات برای بیشتر جمعیت کشور که در نیمه شمالی کشور زندگی میکنند فقط به شمال ختم میشود تا جادههایش پر از شمیم زباله مسفران نوروزی شوند و زیر سایه درختانش آتشی فراهم شود. شاید هجومی که مسافران نوروزی به شهری مانند آستارا میآورند برای این گفتار مناسب باشد. شهری با ۵۰ هزار نفر جمعیت و ۱ میلیون مسافر که فقط در قبرستان شهر وارد نشدهاند. کاری که مغول نکرده در یک تعطیلات اتفاق می افتد. فروپاشی نظم در شهرهای مهمانپذیر کشور معلول همین عدم تناسب ذکر شده است.
رونق چند روزه اقتصاد در سایه نابودی ساختاری به نام نظم و قانون تحمل میشود تا چرخ اقتصاد رونق بگیرد و حاصل آن برای جمعیت بومی جدای از پول، رنجش از مفهوم سفر و مسافرت است.
تحول الگوی سفر و نعطیلات خانواده ایرانی امروز یکی از ضروریات جامعه است. نمیتوان بدین شکل پیش رفت و شاهد آسیب بر پیکره اجتماع نبود.
سفر یک نیاز برای هر انسان است و زندگی ماشینی و یکنواخت و از خودبیگانگی انسان این مفهوم را ضروریتر میکند چرا که بدون آن بازیابی برای شروع فعالیتهای گذشته ممکن نخواهد بود.
مردم همیشه مخاطب تمام صحبتها هستند اما تصمیم گیران فراموش میکنند که چه مسوولیتی دارند. حقیقت این است که چاره اندیشی برای سفر از سوی تصمیم گیران و تصمیم سازان، یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است.
اینکه مؤسسات خدمات سفر میتوانند با کمک دولتها به رفع این مشکل کمک کنند یک مورد انکار ناپذیر است تا سفر داخلی و به عبارت بهتر ایرانگردی رونق بگیرد. رونقی که هم میتواند قیمهتا را بشکند و کیفیت در سفر را نیز به طرز چشمگیری افزایش دهد.
طاها عبدالهی
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه