مدیریت قبیلگی، تداوم توسعه نیافتگی
در نگاه غیر علمی حاکم به موضوع مدیریت، فارغ از کاربست نظریهها و روشهای علمی و بدون توجه به نظام شایسته سالاری، مدیر براساس میزان و نوع ارتباط یا وابستگی به جریانهای «قدرت» برگزیده میشود. کما اینکه به یاد داریم در سالهای نه چندان دور، پستها و منصبها عملا در بین فامیلهایی خاص تقسیم و یا حتی در قبال پرداخت مبلغی فروخته میشد

مدیریت قبیلگی، تداوم توسعه نیافتگی
همه ما بارها این جملات را شنیدهایم؛ «مشکل توسعه در کشور ما از مدیریت است !»، «همه این مشکلات به خاطر سوء مدیریت است !»، «بایداول مشکل مدیریت حل شود» و ….. اما این جملات یعنی چه؟ مشکل «مدیریت» درکجاست؟ «مدیریت» چه ارتباطی با «توسعه» دارد؟ و این مشکلات چگونه باید حل شود؟! واقعیت این است که وقتی وارد این جزئیات میشویم، میبینیم تعداد کسانی که به این پرسشها به درستی فکر کردهاند بسیار اندک هستند و به نظر میرسد آنها هم که به دنبال پاسخی بودهاند ره یافت های مختلفی را ارائه دادهاند! که حاصل برداشت خودشان از فضای موجود بوده که بعضا درست و علمی هم هست، اما واقعا مشکل مدیریت در جامعه ما از کجا آغاز میشود؟
پیشینه «مدیریت» به سادهترین شکل آن و به عنوان «هنر انجام کار توسط دیگران»، شاید به تاریخ پیدایش بشر و آغاز زندگی اجتماعی او برگردد اما، سیر تحول اساسی در مدیریت به عنوان یک «علم» را عملا باید از آغاز انقلاب صنعتی در اروپا جستجو کرد. در این سالها بود که با ورود «ماشین» به صحنه، امکان تقسیم کار به اجزاى کوچکتر فراهم شد و هرکس موظف به انجام دادن بخش کوچکى از کل کار در کارخانه یا سیستم تولیدى گردید. دیگر کارگران مجبور به انجام کارهای پراکنده نبودند، بلکه مأمور بودند تا با ماشینی مشخص کار کنند و در نتیجه یافتن مهارت لازم در آن کار و کسب آموزش لازم برایشان مهم بود. اینچنین بود که تحولی عظیم در تاریخ بشر آغاز شد و پایههای بسیاری از علوم از نو بنا نهاده شد، از جمله «علم مدیریت» که قرار بود رابطه «انسان» با «ماشین» و انسانهای دیگر را مطابق اهداف از پیش طراحی شده ساماندهی کند. در پی این نیاز بود که به تدریج مکاتب مختلف مدیریتی شکل گرفتند و از این منظر اندیشمندانی نظیر «تیلور» و نظریه پردازان «مکتب کلاسیک» را میتوان آغاز گر نگرش نوین جامعه انسانی به مدیریت به عنوان یک نیاز در فرآیند تحول جامعه بشری به سوی «توسعه یافتگی» و بنیانگذار «عصر مدیریت علمی» محسوب کرد. از آن پس با گذر زمان «علم مدیریت» در پی پاسخ به نیازها و پرسشهای جدید زمان خود تکامل یافت تا به امروز رسید. اکنون اگرچه در سازمانهای مختلف، برحسب نیاز و فرهنگ جاری هر جامعه، مکاتب و دیدگاههای مختلف مدیریتی مورد توجه قرار میگیرد، لیکن در اصل موضوع، یعنی لزوم «نگرش علمی» به موضوع مدیریت و پرهیز از نگاههای سنتی و غیر علمی، اختلاف نظری در میان مدیران و اندیشمندان کشورهای توسعه یافته وجود ندارد حال آنکه هنوز در بسیاری از جوامع در حال توسعه از جمله کشور خودمان ایران، در بسیاری از موارد، این نگاه غیر علمی و ناکارآمد است که جریان مدیریتی را فارغ از اصول «شایسته سالاری»، رهبری میکند.
در نگاه غیر علمی حاکم به موضوع مدیریت، فارغ از کاربست نظریهها و روشهای علمی و بدون توجه به نظام شایسته سالاری، مدیر براساس میزان و نوع ارتباط یا وابستگی به جریانهای «قدرت» برگزیده میشود. کما اینکه به یاد داریم در سالهای نه چندان دور، پستها و منصبها عملا در بین فامیلهایی خاص تقسیم و یا حتی در قبال پرداخت مبلغی فروخته میشد. اکنون هم اگر چه نه به آشکاری قدیم، اما همچنان به عنوان یک اصل، موضوع مدیریت در جامعه ما به شدت سیاسی و وابسته به جریانهای «قدرت» است. از اینرو بدیهی است که شخص مدیر، فارغ از وظائف پنجگانه و اصلی یک مدیر و نیز اهداف طراحی شده از سوی سازمان، در مرحله نخست، همانند یک فرد از افراد «قبیله»، خود را در قبال اهداف و برنامههای جریان قدرتی که منتسب به آن است پاسخگو میداند! در این ساختار که نمود آن را در بخش قابل ملاحظه ای از مدیریت لایه میانی به پایین مشاهده میکنیم، معمولا مدیران منتخب از کمترین دانش مدیریتی و یا حتی تخصص مرتبط برخوردارند و در نهایت سنجش دقیقی هم از نوع عملکرد و میزان کارآیی ایشان در دوران تصدی صورت نمیپذیرد. مدیران در این ساختار مدیریت غیر علمی، عملا خود را پاسخگو نمیدانند و دراغلب موارد، با هدف پوشش نهادن بر کاستیها و ناتوانیهای خود، به اشتباه سعی میکنند تا افراد زیرمجموعه را نیز از افرادی به مراتب ناتوان تر از خود انتخاب کند تا احتمالا فرآیند مدیریت برای ایشان سهل تر شده و فرصتهای مقایسه احتمالی نیز برطرف گردد. اینجا بدون درنگ دو اشکال اساسی و خطر ناک دیگر خود نمایی میکند. یکی حذف کارشناسان و نخبگان از بدنه تصمیم گیری و اجرایی جامعه و دیگری پرورش «مدیران کوتوله» که صرفا مدیر هستند! و براساس نگاه قبیله ای جریانهای متعدد «قدرت» و میزان همراهیشان برگزیده میشوند. جالب اینکه اغلب این افراد در گذر زمان، هربار تنها پست سازمانیشان تغییر مییابد و در اصل موضوع یعنی مدیریت ایشان تغییری حاصل نمیشود. متاسفانه طی دهههای متمادی این نگرش سست و غیر علمی برجامعه ما حاکم بوده و با نهادینه تر شدن آن بیم خطرهایی جدی برای آینده وجود دارد، از جمله عقب ماندن و یا حتی جاماندن از مسیر «توسعه»!. زیرا این نگرش به شدت «توسعه گریز» بوده و شدیدا تمایل به حفظ وضع موجود دارد. این درحالی است که اکنون سالهاست دنیا مسیر «توسعه» را انتخاب کرده و سایر کشورهای جهان نیز برای بقا لاجرم، مجبور به پیمودن این مسیر البته با پارادایم های بومی خود هستند.
در عصری که «مدیریت استراتژیک» و «اجرای استراتژیک» برنامهها، سرلوحه کار مدیران در لایههای مختلف تصمیم سازی تا اجرا است، نمیتوان تصور کرد که افرادی صرفا به جهت پاره ای وابستگیها، مدام از پشت یک میز به پشت میز دیگری بروند و به هیچ نهاد نظارتی علمی که کارآیی و اثربخشی حضور ایشان را ارزیابی کند پاسخگو نباشند. اکنون دیگر صحبت از برخورد دو قطار یا واژگونی چند اتوبوس و یا حتی ورشکستگی چند بنگاه اقتصادی کوچک نیست. اکنون صحبت بر سر آینده یک نسل است. نگاه غیر علمی به پدیده مدیریت در حوزههای آموزشی، علمی، رسانه، اقتصاد و سیاست و نیز سایر حوزههای زندگی، بدون شک میتواند آینده یک نسل را باخطری جدی مواجه میسازد و این همان چیزی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
از این منظر در بسیاری از حوزهها که بر شمردیم، پاسخ پرسشهای ابتدایی ما در استراتژی ها و یا اجرای درست استراتژی های ترسیم شده نیست بلکه اشکال اصلی در خود «ساختار مدیریتی» است که باید اصلاح شود. ما ثمره این نگرش را در علوم و صنایع دفاعی و نیز تکنولوژی های پیشرفته ای همچون نانو دیدیم. از اینرو جادارد این روند شامل دیگر حوزهها از جمله «اقتصاد»، «فرهنگ» و «آموزش» نیز بشود. البته واضح است که اصلاح این ساختار فرسوده و سوق یافتن به نگرش علمی در مدیریت وتمرکز بر اصول «شایسته سالاری» به این راحتی میسر نیست اما میتوان با بهره گیری از دانش و تجربه موجود در بدنه علمی و پژوهشی کشور از جمله دانشگاهها، کار را به سرعت آغاز کرد و به نظر میرسد ضروریترین بخش برای آغاز هم در گام نخست دو حوزه مهم و اساسی «اقتصاد» و «فرهنگ» باشد. امروز باید بپذیریم که روند «توسعه» با اصلاح وضعیت «اقتصادی» آغاز میشود که آن هم بدون پشتوانه «فرهنگ» بی ثمر است و اصلاح این دو نیز بدون «نگرش علمی» واتکاء به شیوههای نوین «علم مدیریت» عملا میسر نمیباشد.
رضا سیف پور – مدرس دانشگاه و دانشجوی دکترای مدیریت
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه