یک «سیلی» و چند پرسش!
به عنوان یک شهروند احساس می کنم خطری جدی جامعه ما را تهدید می کند و آن کم رنگ شدن «اخلاق و مدارا» و پر رنگ شدن «خشونت و تعصب» است
چند روز پیش به ناگهان تصاویری کوتاه در فضای مجازی توسط مردم گسترش یافت که در آن با کمال تعجب شاهد برخورد فیزیکی و تاسف بار یک مامور ساده شهرداری با لباسی نارنجی رنگ (که خود حکایت از سختکوشی و بی منتی دارد) با مادر و فرزندی زحمتکش (دستفروش)، آن هم در جلوی چشمان مردمی دوربین به دست بودیم، حکایت تلخی که این روزها مشابه آن را زیاد می بینیم و می شنویم. همانطور که انتظار می رفت این فیلم کوتاه بازتاب بسیار گسترده ای در رسانه های مجازی پیدا کرد و متاسفانه به همان نسبت در سایت ها و رسانه های رسمی استان بازتابی نداشت. با اینحال همینقدر هم باعث شد تا به تبع آن شاهد عکس العمل های بسیاری از سوی مردم و البته عکس العمل های محدودتری از سوی برخی از مسئولین! باشیم.
آنچه اتفاق افتاد اگرچه یک حادثه دلخراش، اما کاملا تکراری بود که در لایه های مختلف همه شهرهای ما با انکی قوت یا ضعف شاهدش هستیم با این تفاوت که اینبار دوربین های موبایل به موقع روشن بودند! مگر همین چندی پیش شاهد درگیری فیزیکی چند سرباز به عنوان مامور پلیس با یک متهم نبودیم که در نهایت منجر به عذرخواهی پلیس هم شد؟ و یا چندی پیش تر مربیم هد کودکی که کودکان را به باد کتک می گرفت؟! از اینرو اصل ماجرا یعنی یک سیلی بر صورت یک زن (که به خودی خود ماجرای بزرگی است) شاید از منظر خیلی ها موضوع چندان مهمی نباشد و با یک عذرخواهی و اندکی ندامت و سالها عذاب وجدان حل شود، لیکن آنچه مهمتر و بزرگتر است واکاوی جریانی است که به این سرانجام در جامعه ما ختم می شود و ممکن است بارها و بارها تکرار شود. از اینرو به نظر می رسد در این حادثه و حوادثی اینچنین به شدت جای جامعه شناسان خالی است و حضور یا عکس العملشان کمرنگ. اساسا مگر کار یک جامعه شناس غیر از این است که مسائل و علل پیدایی حوادثی اجتماعی از این دست را واکاوی و چاره جویی کند؟. بدتر از آن اینکه در نبود جامعه شناسان جای معلمان اخلاق هم در جریاناتی اینچنین خالیست. جالب است که تابحال ندیدیم و نشنیدیم که یک معلم اخلاق به کم رنگ شدن اخلاق و پررنگ شدن خشونت و تعصب خشن در جامعه خرده ای بگیرد و از آن به عنوان یک آسیب یا تهدید اجتماعی یاد کند. اینها را که کنار هم بگذاریم می بینیم عمق فاجعه بسیار وخیم تر از یک «سیلی» است و نا خودآگاه از خود می پرسیم:
– یک پیرزن روستایی به همراه یک پسر جوان که ذاتا فعال اجتماعی محسوب می شود، در یک روز بارانی در گوشه ای از خیابان با بساطی از سبزی محلی چه می کردند؟ آیا غیر از ایناست که آن پیرزن اکنون باید دوران بازنشستگی را سپری کند و آن جوان باید چرخی از چرخ های تولید را بچرخاند؟
– با وجود آنکه پدیده «دستفروشی» در کشورهای توسعه یافته به عنوان بخش قابل توجهی از اقتصاد خرد محسوب شده و با هدف رونق بخشیدن به بخشی از چرخه عرضه محصولات و حتی جذب گردشگر مورد حمایت قرار می گیرد، چرا در جامعه ما ساماندهی و سازماندهی نمی شود و به شکلی توهین آمیز مورد تحقیر قرار می گیرد؟! جالب اینکه در کشور ما با این آمار وخیم بیکاری سازماندهی این نوع از کسب و کار می تواند مرهمی برای بسیاری از دردهای دیگر هم محسوب شود.
– کجای فرآیند «قانون»، «قانونگذاری» و یا «قانون مداری» در جامعه ما اشکال دارد که باعث می شود «قانون» به جای حمایت از شهروندان به مشتی بر سر و یا سیلی بر صورت آنها تبدیل شود؟
-کجای سیستم «مدیریت» ما در جامعه با مشکل مواجه است که نهایتا یک مجری ساده قانون به خود این «حق» را می دهد که به جای «کلاه»، برای رئیس خود «سر مردم» را ببرد؟!
– جایگاه واقعی «اخلاق» در زندگی اجتماعی ما کجاست؟ وقتی دین ما یک دین اخلاق مدار و حکومت ما یک حکومت اسلامی است، چرا مکارم اخلاقی در جامعه ما باید کم رنگ شود؟ آیا «رسانه» ها و «نظام آموزشی» ما در این سالها کوتاهی کرده اند؟! و یا این بازتاب اجتماع به رفتار خودمان است که «بیشتر گفتیم و کمتر عمل کردیم»؟!
-در یک جامعه اسلامی که بر اساس شرع و قانون همه افراد نسبت به سرنوشت جامعه و نیز مسبت به یکدیگر «مسئول» هستند، چرا قبل از اینکه دستی از جیب برای حل مشکل یا کمک به مظلوم درآید، دوربین ها روشن می شوند؟ بارها در همین فضای مجازی شاهد تصاویری بودیم که افراد بزهکار در حال زورگیری و یا آسیب رساندن به شهروندی دیگر هستند و مردم ما به روشن کردن دوربین های مبایل خود اکتفا کرده اند. وظیفه یک شهروند آگاه و مسئول در جامعه چیست؟
– و مهمتر از همه نظام «مدیریت بخش دولتی» طی اینهمه سال چگونه عمل کرده که بر خلاف قوانین جامعه شناختی موجود، افراد از یک نوع و هم طبقه، به جای تمایل به هم نشینی با هم و یا حمایت از یکدیگر، در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و حذف طرف مقابل را عامل بقای خود می دانند. سربازی که با لگد به جان متهم می افتد، ماموری که با لباس رفتگران، با سیلی به جان دستفروشی می افتد و کارمندی که هر روز در سیستم اداری به تخریب جایگاه همکار خود می اندیشد، آیا دریافته است که اینها رمز پیشرفت او در شغلش هستند؟! اگر اینطور باشد این یک خطر جدی تری است.
همانطور که گفتم اینجا عرصه حضور جامعه شناسان و معلمین اخلاق است با اینحال به عنوان یک شهروند احساس می کنم خطری جدی جامعه ما را تهدید می کند و آن کم رنگ شدن «اخلاق و مدارا» و پر رنگ شدن «خشونت و تعصب» است. به گمانم باید از نو شروع کنیم و دوباره در مدارس به فرزندان مان درس مهربانی، قانون مداری، احترام به انسان و اخلاق محوری را یاد آوری کنیم تا شاید نسل بعد نسل منزه تری شود و فراموش نکنیم پیامبر مهربان ما (ص) فرمود: «من براى کامل نمودن اخلاق زیبا مبعوث شده ام.» و امام علی (ع) به عنوان نماد بارز حکومت عدل فرمودند: «بالاترین درجه دانایى، تشخیص اخلاق از یکدیگر و آشکار کردن اخلاق پسندیده وسرکوب کردن اخلاق ناپسند است». لذا همه ما و بخصوص نخبگان جامعه وظیفه دارند که اخلاق پسندیده را در جامعه گسترش داده و به فرموده امام معصوم (ع) اخلاق ناپسند را ریشه یابی و سرکوب کنند چرا که گسترش این بداخلاقی ها تباهی جامعه را در پی دارد.
رضا سیف پور – مدرس دانشگاه
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه