پرستو صالحی در «ماه عسل»، از اعتیاد پدر و روزهای سخت زندگی اش گفت
وقتی پدرم از دنیا رفت ، چمدانی پیدا کردم که تمام مصاحبه ها و عکس های من را جمع کرده بود. فقط از خدا میخواهم کاش میشد یک بار دیگر او را ببینم. کاش میشد تمام تلاشم را میکردم تا او ترک کند. تا آخرین نفس کاش همه کاری میکردم تا او نمیرد و پدرم بماند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از کافه سینما, پرستو صالحی که امشب برای روایت قصه پرفراز و نشیب زندگی اش به ماه عسل آمده، اعترافات شجاعانه ای درباره پدرش روی آنتن انجام داد و روبروی احسان علیخانی از روزهای سخت زندگی اش و مرگ پدرش گفت. بخش هایی از صحبت های او را در ادامه میخوانید:
– در کودکی بسیار بازیگوش بودم، یادم می آید که نفت را به جای آب خوردم و قرص های مادرم را به جای اسمارتیز! یک بار از پله ها پایین افتادم و همین شد که در شش سالگی عمل تومور مغزی روی من انجام شد. یادم می آید که خانواده ام نذرهای زیادی کردند و مراسم های متفاوت در خانه ما برگزار شد تا برای سلامتی من دعا شود.
– همه چیز وقتی تغییر کرد که صدای جیز جیز منقل و وافور را در خانه شنیدم. اوایل در سفرها این صحنه را دیدیم و بعد تقریبا این اتفاق میان زندگی ما آمد و نرفت!
– همیشه از سختی نیست که آدمها سراغ اعتیاد میروند، گاهی آدمها از اینکه در معرض توجه هستند و در خوشی و رفاه هستند به سمت مصرف میروند…. پدر من بیش فعال بود و همه بیش از اندازه به او توجه میکردند و من فکر میکردم دیگر این توجه ها او را ارضا نمیکرد ، این شد که به سمت مواد مخدر رفت.
– صدای شکستن ها و دعواها در خانه ما شروع شد…. اعتیاد در خانه ما همه چیز را داشت به هم میریخت. مواد چنان تأثیری روی پدر من گذاشته بود که متوجه نمیشد که دارد با خانواده ما چه کار میکند. صدای دعواها علنی شد و جوری شد که همه اقوام و خانواده فهمیدند پدر ما اعتیاد دارد.
– چند وقت پیش به من اصرار کردند که حتما فیلم “أبد و یک روز” را ببین. وقتی دیدم واقعا حالم بد شد. دقیقا یکی از صحنه های فیلم که نوید محمدزاده را با هوار کشیدن و دست و پا زدن میبردند ما از نزدیک دیدیم. پدر من عین نوید محمدزاده فریاد میزد و میخواست که نرود و ما با گریه او را تماشا میکردیم.
– من پدر را بابا صدا نمیکردم ، پدر صدا میکردم و او همیشه برای من قهرمان بود. خیلی خوش قد و بالا و زیبا بود. اما اعتیاد چهره او را عوض کرد. بعد از آن هم فشار مالی آنقدر زیاد شد که یک تاکسی نارنجی درب و داغان به زحمت خرید و مسافرکشی کرد.
– یک روز با آن تاکسی آمد مدرسه دنبال من، آن زمان در مقطع دبیرستان درس میخواندم. دلم نمیخواست دوستانم ، پدرم را با آن چهره ببینند، به او اشاره دادم برود و وقتی رسیدم خانه دیدم دارد گریه میکند! دلش شکسته بود!
– زندگی خیلی سخت شده بود، در آن دوران اعتیاد بیماری نبود، جرم بود. همه ما را طرد میکردند و هرجا که میرفتیم تا میفهمیدند پدرمان اعتیاد دارد عذرمان را میخواستند.
– یک روز به خانه آمدم و دیدم که مادر عین کسانی که زیر ضربه های بوکسور له شده باشد صورتش پر از خون بود. این شد که پدر را از خانه بیرون کردیم و تا سیزده سال بعد او را ندیدیم.
– وقتی پدرم از دنیا رفت ، چمدانی پیدا کردم که تمام مصاحبه ها و عکس های من را جمع کرده بود. فقط از خدا میخواهم کاش میشد یک بار دیگر او را ببینم. کاش میشد تمام تلاشم را میکردم تا او ترک کند. تا آخرین نفس کاش همه کاری میکردم تا او نمیرد و پدرم بماند.
* انتقاد تلخ احسان علیخانی از شبکه سوم
احسان علیخانی در پایان برنامه امشب ضمن عذرخواهی از مردم کنایه ای خطاب به مدیران شبکه عنوان کرد: به خاطر بازی تیم ملی والیبال، قرار بود امروز برنامه نداشته باشیم اما دوستان در سازمان اصرار کردند که برنامه روی آنتن برود. اما از مردم به خاطر اینکه در اوج صحبت های خانم صالحی، صحنه هایی از بازی والیبال در کنار تصاویر برنامه پخش شد، عذرخواهی میکنم!
دیدگاه