زشت تر از لباس تیم ملی
تصویر کفاشیان و لباسِ جدید تیم ملی- که انگار از دیوار مهربانی برداشته شده- ناخودآگاه یادآور مناظره دوشنبه شب نود خواهد شد. در لحظه آجورلو، تاج و عزیزمحمدی. وقتِ روخوانی آنها از برنامههای رویاییشان. سردارهایی که میخواستند در تهران سانتیاگو و نیوکمپ بسازند اما مهمترین تجربهشان ساخت کمپهای نظامی بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا محمدحسین عباسی در آی اسپرت نوشت:لباس های تیم ملی زیبا نبودند مثل خنده های رئیس فدراسیون.
چقدر به هم میآیند. یک طرف، علی کفاشیان، مرد دستاوردهای معمولی و لبخندهای لاینقطع. متصل به از رو نرفتن. مردی که در دوران ریاستاش کاری کرد تا مخاطبان فوتبال ایران به سطحیترین حد از حداقلها راضی شوند و بعد از پس همان حداقلها نیز برنیامد. طرف دیگر، لباس جدید تیم ملی. لباس خالی تیم ملی. لباسِ زشت تیم ملی. سفید. بدون رنگ. شبیه نقاشیهایی که هشت سال برایمان کشیدند. بدون نشانی از ذرهای خلاقیت. انتظارش را داشتیم. درست از روزی که نام جواد خیابانی به عنوان پیونددهنده فدراسیون و برند ایتالیایی به گوش رسید، انتظار این طراحی را داشتیم. نسبت این طراحی با فوتبال روز دنیا، درست مثل نسبت خود خیابانی با بهترین گزارشگرهای جهان است. دور. بعید.
حالا دیگر نشانی از یوزهای کپی-پیست شده ایرانی روی لباسِ تیم ملی نیست. یوزپلنگهای روی پیراهن منقرض شده است و هیچکس پاسخ نمیدهد که اساسا این نقش و نگار روی پیراهن تیم اول ممکلت، چه گلی به سرِ یوزپلنگها زد؟ چه بهتر که نیستند. چرا که در همه ماههای جلوسشان روی پیراهن تیم، نه هیچکس جلوی شکارشان ایستاد و نه وضعیتشان حتی ذرهای بهتر شد. چه بهتر که نیستند. چرا که در همه این ماهها هیچکس صدای مظلومیتشان را نشنید. هیچکس نگران محیطبانان کمِ وطنی نشد. هفت هزار نفر را استخدام کردیم برای مراقبتِ نامحسوس از روسریها. سه برابر محیطبانان مراقبِ یوزهای در حال انقراض. چه بهتر که نیستند. ما کارهای مهمتری داریم. ما باید مراقبِ پلنگهای در حال ازدیاد توی خیابانها باشیم. پلنگهای جلوی آینه. پلنگهای توی سلفی. ما را چکار با پلنگهای روی پیراهن تیم ملی؟ آنها منقرض شدهاند. خلاقیت ما هم.
تصویر کفاشیان و لباسِ جدید تیم ملی- که انگار از دیوار مهربانی برداشته شده- ناخودآگاه یادآور مناظره دوشنبه شب نود خواهد شد. در لحظه آجورلو، تاج و عزیزمحمدی. وقتِ روخوانی آنها از برنامههای رویاییشان. سردارهایی که میخواستند در تهران سانتیاگو و نیوکمپ بسازند اما مهمترین تجربهشان ساخت کمپهای نظامی بود. چند سال دیگر، یکی از آنها را پای همین قاب تماشا خواهیم کرد. کنار یک لباسِ زشت دیگر. با یک لبخند زشت دیگر. در سیستمی که کفاشیان میپروراند. در سیستمی که نایکی و آدیداس نزدیکاش نمیشوند. ما اما هنوز آرزوهای بزرگی داریم، آرزوی تیمِ زیبا، حتی در روزهای زشتپوشی. آرزوی فوتبال مدرن، در لباسی که رفقای جواد خیابانی تهیه کردهاند. لباسی که یادمان میآورد چقدر وقتِ ساختن، کوتاه آمدهایم. ما همکارهای هم، در شغل شریف ماستمالیدن!
دیدگاه