چراغعلی پهلوان بود /نمی توانم به خوبی از دو فرزند معلولم نگهداری کنم/روح چراغعلی از سختی هایی که می کشم در عذاب است/ بزرگترین مشکلم مسکن است
اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ننه گلچین در حالی که اشک از چشمانش جاری شده می گفت: بنیاد وام ۳۵ میلیونی به من داده و ما در حال ساخت یک خانه هستیم و الان هم در منزل فامیل زندگی می کنیم و من می دانم که روح چراغعلی عزیزم از گرفتاری و سختی هایی که من تحمل می کنم در عذاب است. او چند شب پیش به خوابم آمد و گفته چرا در خانه همسایه هستی و مگر ما خانه نداریم.
اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا روستای میشکه(مشکه) در دهستان آلیان شهرستان فومن در گذشته نه چندان دور یکی از بزرگترین مناطق پرورش زنبور عسل بوده و به همین علت ،میشکه(میش به معنای زنبور عسل و که یعنی خانه ) نام گرفته است.
این روستا یکی از محرومترین روستاها در گذشته و در حال حاضر است. اگرچه امروزه با ورود جوانان این روستا در شهرهای مختلف و کسب درامد و کمک به خانواده این روستا رو به ترقی است ولی حضورمان در این روستا ما را متوجه محرومیتهای زیادی کرد .
روستای میشکه فاقد دهیار بوده و مردم این روستا کمتر در محافل عمومی حاضر شده و در مشارکتهای اجتماعی حضور داشته اند. تعداد ۳۰ خانوار در این روستا زندگی می کنند. اعضای شورای روستای میشکه با کمک جوانان و افراد با نفوذ روستاهای پایین دست همچون مسجد پیش,جیرده و کلتان در تلاش هستند تا اندکی سهم این روستا را در برنامه های اجرایی دولت افزایش دهند.هم اکنون نان مردم این روستا با موتوسیکلت حمل شده و به دست روستائیان می رسد.
در ورودمان به دهستان آلیان با هماهنگیهای لازم با اقای نقی حسن خانی رئیس شورای مسجد پیش آلیان و علی جوادی از فرهنگیان منطقه و معتمد محل برای حضور در منزل مادر شهید چراغعلی نوروزی راهی روستای میشکه شدیم .
در مسیر راهمان زیبایی هایی را به چشم دیدیم که نشان از عظمت و جلال خداوند بزرگ بود زیبایی که دل هر بیننده را به سمت و سوی خالق هستی این زیباییها می کشاند.
تپه های رنگی در آلیان که درختان رنگ به رنگ این فضا را ایجاد کرده و رودخانه های زلال و مردمان زحمت کش و از همه مهمتر کودکان در مسیر این جاده زیبا و کوهستانی که تند تند مسیر راه را برای رسیدن به خانه می دویدند و گونه های سرخشان که از شدت سرما سرختر جلوه می کرد.
به زادگاه شهید چراغعلی نوروزی خوش آمدید
در انتهای مسیر به پل ورودی روستا تابلویی نصب شده بود که نوید رسیدن به روستای شهید چراغعلی نوروزی را به ما داد.
روستایی در جلوی چشمانمان ظاهر شد با خانه هایی که با توجه به تغییر فرهنگ و توقعات مردمان شهر و کشورم همچنان بی توقع قد علم کرده بودند و شاید برای این روستا این سبک خانه ها برای مردان و زنان پیری بود که همچنان از ناملایمات و فشارهای زندگی و سختی روزگار خسته نشده و با کمترین امکانات زندگی می کردند.
لباسهای رنگ به رنگ و دست شسته زنان که به روی ستونهای خانه های روستا تاب می خورد توجه ما را بیشتر به خود جلب می کرد و زنان و مردانی که در درهای چوبی و کنار دیوارهای خانه های گلی آمدن ما را به عنوان غریبه تماشاگر بودند
به نزدیک منزل مادر شهید نوروزی رفتیم همراهانمان با زبان زیبای تالشی که آهنگش در کوهستان می پیچید و شنیدنی بود مادر را با لهجه صدا زدند ننه ، ننه و این صدا …
در اتاق باز شد و پیر زنی به استقبالم آمد .از آنجایی که بدون هماهنگی قبلی و سرزده رفته بودیم .مادر در حال خودن ناهار بود اما به من تعارف کرد و مرا به داخل خانه برد و در اولین نگاه چشمم به به خانه و سفره بی ادعای مادر افتاد.
مادر را در آغوش گرفتم و نمی توانستم و نمی دانستم که چه کار کنم بنابراین دوبار او را در آغوش گرفتم.
در این زمان همراهانم خیلی کمک و همراهی کردند و به مادر گفتند که این خانم فقط برای تهیه گزارش امده است.
مادر ما را به طرف اتاقی بر د و دختری معلول در گوشه اتاق سر به روی بالشی از جنس بی آلایشی سر نهاده و در کنارش نشستیم.
از ننه «گلچین» خواستیم تا از چراغعلی برایمان بگوید؛ با گفتن این کلمه اشک از چشمش جاری شد و شروع به گفتن کرد.
چراغعلی پهلوان بود /نمی توانم به خوبی از دو فرزند معلولم نگهداری کنم
گف:«چراغعلی »اگر امروز زنده بود حال و روزم اینگونه نبود.اگر چه پسرم نتوانست درس بخواند چون باید از این کوهستان تا چند روستا آن طرفتر می رفت و سرمای زمستان اینجا وحشتناک است بچه ام درس نخواند ولی خیلی عاقل و پهلوان بود.
ننه «گلچین »گفت : شهادت گلچین می کند خوبان روزگار را … من دو فرزند معلول دارم و چراغعلی من در بین این بچه ها تک بود. او در همان زمان کودکی درس را رها کرد چون ما هیچ امکاناتی نداشتیم شما امروز ما را ببینید و بعد بیش از سی سال پیش را با امروز مقایسه کنید.
مادر شهید ادامه داد: پسرم به سختی کار می کرد و به شهرهای مختلف می رفت . شهرهایی که من امروز هم اسمشان را نمی دانم ولی او هم در روستا و هم در شهر کار می کرد اگر امروز کنارم بود من هیچ مشکلی نداشتم.
مادر از فرزندان معلولش و سخت بودن نگهداری از آنها گفت: در این سرما و نبود امکانات با مبلغی که بنیاد شهید و بهزیستی می دهد نمی توانم این دختران را تر و خشک می کنم .این دخترم که کنارم افتاده بیش از چهل سال دارد و دیگری ۲۲ سال و بخاطر نبود امکانات بچه ها او را به تهران بردند تا زمستان را بگذرانم .
مادر ادامه داد:یکی دیگر از پسرانم به خاطر کار در تهران زندگی می کند و از من دور است. اگر در این شهر بود من حداقل یاوری داشتم ولی بیکاری او را به تهران کشاند.
روح چراغعلی از سختی هایی که می کشم در عذاب است
ننه گلچین در حالی که اشک از چشمانش جاری شده , دستهای پینه بسته خود را به خاطر نبود امکانات و شاید خجالت از ما روی هم می گذاشت و می گفت: بنیاد وام ۳۵ میلیونی به من داده و ما در حال ساخت یک خانه هستیم و الان هم در منزل فامیل زندگی می کنیم و من می دانم که روح چراغعلی عزیزم از گرفتاری و سختی هایی که من تحمل می کنم در عذاب است . مادر می گفت او چند شب پیش به خوابم آمد و گفته چرا در خانه همسایه هستی و مگر ما خانه نداریم اما من هیچ نگفتم در حالیکه اصرار داشت که به خانه بر گردم.
صبح به فرزند پهلوانم فکر کردم و گفتم خدایا مرا هر چه زودتر ببر پیش پسرم ماندن من چه فایده ای دارد.
برای مادر آرزوی سلامتی کردم و گفتم :ننه گلچین خداوند شما را برای دخترانت که سخت نیازمند تو هستند نگه دارد و به شما صبر عنایت کند زیرا شما بزرگترین خدمت را به فرزندانتان می کنید .
مادر از نگهداری دو فرزند معلول و تر و خشک کردن سخت خسته بود و فضای خانه نیز درآن سرمای کوهستان آنچنان گرم نبود و به همین علت چندین پتو را به روی دخترش انداخته بود تا سرمای کوهستان بر تنش ننشیند .
اما این مادرشهید باز راضی بود و مدام تکرار می کرد که شما نمی دانید که چراغعلی من چه سختی هایی کشید.اینکه با تمام قدرت در این کمبودها پول به دست می آورد و در این زمان شورای محل نیز گفته مادر را تائید کردند و گفتند: او خیلی زرنگ بود و ما مثل او کمتر در این روستا داشتیم.
مادر می گفت: ما آن زمان دامداری می کردیم. من از این روستا تا روستاهای دور می رفتم و چراغعلی نیز همه جا همراه ما بود.من خیلی اصرار کردم که به سربازی نرود ولی او رفت و بعد از مدتی خبر شهادتش را شنیدم و اینجا بود که همه ی آرزوهای زندگی ام بر باد رفت.
در این زمان که سرمای خانه به عمق استخوانهایم نشسته بود و قلم در دستم به سختی حرکت می کرد رو به مادر گفتم :با همین چراغ و در این سرما تو چگونه پرستاری دو معلول را انجام می دهی؟! شاید گفتن این کلمات و خواندنش هزاران برابر اسان تر از آنچه باشد که من دیدم.
ننه گلچین که نزدیک به ۷۰ سال پر از سختی و مشقت را پشت سر می گذارد با گریه گفت: امروز مردان نمی توانند از عهده مخارج خانواده خود بر آیند ولی من چکار کنم که حتی آسمان نیز از من دور است.نوه هایم خیلی غصه می خورند وقتی از تهران به این روستا می آیند و مرا با این همه سختی می بینند.
مادر همچنان که عکس فرزند شهیدش در دستانش بود رو به شورای منطقه و معتمد محل گفت: شما شنیدید که برای چراغعلی من در محل تابلو با عکسش نصب شده ؟مادر این کلمه را با ذوق و شوق فراوان می گفت، رو به او کرده و گفتیم: بله دیده ایم و عکسی از تابلو نیز گرفتیم. ننه گلچین در این لحظه گفت: این کار دهیار جیرده است خدا حفظش کند.
سرمای خانه زیبایی آلیان را از یاد ما برد
نمی دانم چگونه بگویم امروز سرمای این خانه و نبود امکانات و غذای مناسب و آنچه که ما دیدیم تمام زیبایی های «آلیان» را در ذهن ما به فراموشی سپرد و از زیبایی ها به دردها رسیدیم .دردهای ناگفته و نادیده. از مادر خواستیم که انتظاراتی که دارد برایمان بازگو کند.
ننه گلچین گفت: من امروز بزرگترین مشکلم مسکن است و اینکه من با پولی که از بنیاد و بهزیستی و یارانه ای که دریافت می کنم نمی توانم بدون دغدغه زندگی کنم وامی که بنیاد داده باید باز پرداخت شود و یارانه پاسخ گوی دوا و دکتر و هزینه هایم نیست.
حال دخترم زیاد خوب نیست و شب گذشته با ماشین او را به نزد دکتر بردم. باید هزینه راه و درمان را پرداخت کنم و خیلی برام سخت است.در گذشته گاو و گوسفند داشتیم و من کار می کردم ولی امروز چیزی نداریم .
مادر دوبار عکس چراغعلی را در بغل گرفت و بوسید و گفت: من چرا زنده هستم وقتی پهلوانم زیر خاک است و اگر بود من غمی نداشتم.
دست مادر را در دستانم فشردم و از او خواستم که صبوری کند و شاید خداوند او را برای چنین امتحانات سخت برگزیده و در این زمان از مادر خداحافظی کرده و امیدوار بودیم که بار دیگر او را در خانه جدیدش زیارت کنی.
تاکید مسئولان بر کمک به ننه گلچین
اما پس از تهیه این گزارش با رئیس بنیاد شهید شهرستان فومن تماس گرفته و جویای حال این خانواده شدیم .محمدی رئیس بنیاد شهید شهرستان فومن در گفتگو با ما گفت:همواره سعی کرده ایم به این خانواده کمک کنیم .خانواده این شهید بزرگوار همیشه مورد توجه ما هستند زیرا مادر این شهید بزرگوار دو فرزند معلول دارد وسختی های زیادی را برای نگهداریفرزندانش در آن منطقه محروم متحمل می شود .
محمدی تاکید کرد ؛من امیدوارم به زودی خانه این مادر اماده شده تا اندکی از مشکلاتش کاسته شود.
ر ئیس بهزیستی شهرستان نیز در پاسخ تلفنی گفت: نتوانسته ایم آنگونه که لایق و در خور شان این خانواده بوده کمک کنیم ولی هر چه در توان دارم انجام می دهم.
فتاحی گفت: به زودی با دریافت اعتبارات سعی می کنم با در اولویت قرار دادن این خانواده مبلغی برای ساخت مسکن به انها اهداء کنم.
رئیس بهزیستی شهرستان فومن گفت: در شهرستان مشکلات زیادی داریم و خانواده های زیادی هستند که نیاز به حمایت بهزیستی دارند و رسیدن به همه آنها در توان مالی ما نیست . اما قول می دهیم بیشتر به مادر شهید و فرزندان معلولش رسیدگی کنیم.
بخشدار سردار جنگل شهرستان فومن نیزگفت: مبلغی برای ساخت منزل مادر شهید پرداخت کرده ایم و در در نظر داریم تا کمک بیشتری داشته باشیم. چون این مادر در منطقه کوهستانی البته شوراها و دهیاران روستاهای همجوار به روستای مشکه در بخش سردار جنگل سعی کرده اند به مادر کمک کنند.
از یاد نبریم…
در پایان باید گفت: شهادت عزیزانی چون شهید سرافراز چراغعلی نوروزی و خون سرخشان حیات بخش شجره مبارکه نظام مقدس جمهوری اسلامی و هدایت گر جان های مشتاق به سوی فضیلت و حقیقت بوده و برماست که همیشه به یاد آنها باشیم.
گزارش:زلیخا صفری راسته کناری
دیدگاه