رشت را مثل پاریس و استانبول و بارسلون بازآفرینی میکنیم/وظیفه ما ساختن بهشت برای خود و دیگر انسانهاست/«می رشت» همان «اصفهان دوباره نصف جهان» است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ،قانعی گفت: در جلسه ای که با آقای دکتر ثابت قدم داشتم به ایشان گفتم این طرح رویکرد جدید وزارت مسکن، وزارت راه و شهرسازی تحت عنوان طرح بازآفرینی است. چه خوب است که شهر رشت را پایلوت طرح بازآفرینی قرار دهیم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از گیلان امروز ،اگر بخواهیم حرفهای دکتر محمدرضا قانعی و اهداف پروژه بازآفرینی را در یک جمله خلاصه کنیم شاید بتوان اینگونه گفت که میتوان رشت را توسعه داد بی آنکه کالبد شهر را از نظر کمی بزرگ کنیم. چندی پیش کتابی درباره دکتر قانعی، معمار برجسته ایرانی که مدیریت پروژه بزرگ بازآفرینی رشت را برعهده دارد، در اتریش منتشر شد. در این کتاب چکیدهای از تلاشهای دکتر قانعی در زمینه معماری نوین ارائه شده است. این اتفاق بهانهای شد تا پای حرفهای او بنشینیم. دکتر محمدرضا قانعی، سالها تجربه تدریس در دانشگاههای کشور را دارد و جوایز متعددی را در زمینههای مختلف دریافت کرده که مهمترینشان جایزهی شایستگی یونسکو در مرمت و بهسازی بوده است. او معتقد است به جای اینکه رشت را با توسعه کمی از هویت خارج کنیم میتوانیم از تجربه شهرهایی مثل پاریس، استانبول و بارسلون استفاده کرده و رشت را با هویت خودش بازآفرینی کنیم تا شاهد درآمد پایدار برای شهروندان رشت باشیم.
اخیراً رفتید اتریش موفقیتی به دست آوردید، ابتدا درباره آن صحبت میکنید؟
بابت یک کتابی که از کارهای من تهیه شده بود این کتاب زیر نظر یک انستیتو مطالعات معماری غیراروپایی دانشگاه وین تهیه شده که خودم برای مراسم رونمایی از کتاب رفتم. خب شاید وجه تمایز من نسبت به بقیه همکارانم در ایران این بود که آنطور که رییس این دانشکده گفت من تنها کسی هستم که در کار خود اولاً به جای تقلید، بیشتر دنبال تالیف هستم و سعی میکنم یک ارتباطی را بین کارم و فرهنگ خودم برقرار بکنم. او گفت در معماری ایرانی کارهای دکتر قانعی مورد پسندشان بوده است و بقیه کارهایی که در ایران مشاهده کرده است کارهای تقلیدی بوده که در غرب انجام شده است.
آیا کتاب شما به زبان انگلیسی است و ناشر این کتاب انیستیتو بوده است؟
بله، همچنین این کتاب در سایت آمازون هم ارایه شده است.
این کتاب شامل چه چیزهایی است؟ تصاویری از کارهای شما و توضیحاتی درباره آن؟
بله، تعدادی از کارهای من از زمانی که شروع کردم و نزدیک به ۳۰ سال در ایران کار میکنم مثل هر شخص دیگری یک تحولاتی دارد و حداقل مسیر من یکسان بود. هر شخصی در کار خود تکامل پیدا میکند و این تجارب کمک میکند که به نتایج جدید در کار خود برسد. انتخاب کارهای من بر اساس یک چنین دیدگاهی بوده است.
شما پیش از این هم از سوی محافل خارجی و دانشگاههای خارجی دعوت شده بودید؟
دو سال قبل از انتشار این کتاب از سوی این دانشگاه دعوت شده بودم. پروژه انتشار این کتاب بعد از آن ارایه که من در آن دانشگاه داشتم کلید خورد.
دفتر محل کار من به دلیل قدمت و ویژگیهایی که دارد مکانی است که توریستهای فرهنگی از آن دیدن میکنند و سبب ارتباطاتی با آنها میشود که بیشترین این ارتباطات با کشورهای سوییس و سوئد بوده و این ارتباط دوطرفه است و سعی میکنیم این تبادلات فرهنگی را تقویت کنیم. در تابستان گذشته تعدادی از معماران جوان را که با خودم همکاری میکنند برای یک دوره یک ماهه به آنجا فرستادم.
شرکت شما در چه سالی تاسیس شد؟
شرکت ما قدمتی به اندازه انقلاب دارد. شرکت مهندسی پلیشر در سالهای انقلاب تشکیل شد و مجموعه ما بعد از انقلاب تحت عنوان سازمان طراحی و برنامهریزی شهری روستایی استان اصفهان تشکیل شد. در دولت موقت در دوره ی آقای بازرگان در روزهای بعد از انقلاب قسمتی از پول نفت را به تعدادی از استانها تخصیص داده بودند. این سازمان در چارت سازمان وزارت کشور نمیگنجید، ولی یک سازمان انقلابی بود؛ ایجاد شد و طرحهای عمرانی را تهیه میکرد.
در این مجموعه تعدادی از متخصصین اصفهانی از جمله خودم حضور داشتیم ولی من بهخاطر ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم. در این مدت سازمان به دلیل نداشتن موجودیت حقوقی به یک شرکت خصوصی تبدیل شد. در سال ۶۰ دوستان من که در این سازمان بودند شرکت مهندسی پلیشر را تاسیس کردند. در واقع فعالیت سازمان ما در سال ۵۷ به شکل شروع شد و در سال ۶۰ با تبدیل به یک مجموعه خصوصی، شرکت مهندسی پلیشر به وجود آمد. در سال ۶۶ بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشتم. در آن سالها به دلیل جنگ و مسایل متعدد اقتصادی شرکت در وضع خوبی به سر نمیبرد. من با هدفی دیگر به ایران بازگشتم در ایران در رشته معماری فارغالتحصیل شده بودم و به یک سردرگمی در معماری ایران پی بردم و بعد از رفتن به خارج به تفاوت تعریف ما از معماری با آنچه آنها تعریف میکنند، پی بردم. به این نتیجه رسیدم که معماری در ایران با وجود آن پشتوانه تاریخی و فرهنگی که دارد، از کل دنیا عقب مانده است. در واقع از زمانی که نگاه ما به سمت غرب رفته، صرفاً در حال تقلید از آنها هستیم. مثل ترجمه کردن که همچنان نیز در حال ترجمه کردن هستیم، البته ترجمهای ناقص که با مفهوم اصلی خیلی فاصله دارد.
من به عنوان یک ایرانی خواستم که این نقص را پیدا کنم و انگیزه یا شعارم این بود که ایرانی باشم ولی به روز باشم؛ اینجایی باشم ولی این زمانی. دلیل نمیشود که تعریف ما از معماری ایرانی کاشیکاری یا فرم باشد. در واقع در معماری صحبت از فضا میکنیم، بنابراین میتوان با آن جوهره خودی ولی فضای امروزی طراحی کرد. به نتایجی هم رسیدم که ممکن است الفبای آنها یکی باشد، اما این وجه تمایز در کنار هم گذاشتن آنها تجلی مییابد. حیات معماری شرقی با حیات معماری غربی متفاوت است. به دلیل اینکه مقیاس آنها فرق میکند. در واقع معمار غربی به زمین از بالا به پایین نگاه میکند و معمار ایرانی از پایین به بالا نگاه میکند. ایران، زمین تختی است و با اینکه اطراف آن کوه هست، در بلندی قرار نگرفته، و آسمان بر آن حاکم است. اما در غرب و در کشورهایی مثل یونان وضعیت جغرافیایی از پایین به بالاست. در معماری ایران، در، خیلی کوتاه طراحی میشود اما در معماری غربی در، بلند طراحی میشود، به این دلیل که مقیاسها متفاوت است. تفاوت در مقیاس تفاوت در تفکر ایران و غرب است.
من با این شناخت و استنباط حسی که از این تفاوت به دست آوردم وارد ایران شدم و در سالهای اول همچنان آن معماری تقلیدی ایران با موج پست مدرنیسمی که در غرب در سالهای ۸۰ انجام شده بود در ایران با ۱۰ یا ۱۵ سال تاخیر انجام میشد. مثلاً ساختمان اداری مجلس تبدیل به ساختمان قاجار شد.
این فرصتی برای من بود که بتوانم هم کار کنم و هم آن شناختی را که از معماری ایرانی میخواستم بیشتر به دست بیاورم. در پروژههای اولی که انجام دادم مثلاً در پروژهای که در یزد داشتم، از استعاراتی که از معماری ایران گرفته بودم، از تاثیری که از مجموعه بازار خان و مدرسه خان گرفته بودم، الگوی فضایی دانشکده داروسازی را طراحی کردم. یا در قسمت سلفسرویس دانشکده تصورم این بود که قرار است کاخی برای دانشجویان درست کنم و با تاثیرپذیری از چهل ستون و اینکه این سقف چه معنایی در معماری ما میدهد و چون عنصر وحدتبخش است و همه چیز را در دل خود جای میدهد و سلف را بر اساس آن طراحی کردم. این که سایه و نور چه تفاوتی دارد و در یک دورهای با چنین مطالعه و اتودهایی که زدم سعی کردم اشل یکیکم معماری خودمان را با ایدههایی نو کار کنم. از آنجا بود که فهمیدم معماری ایران بیواسطه و مقیاس آن چگونه است و انعکاس و نور چه نقشی دارد.
در چه سالی فعالیت پلیشر عملیاتی شد؟
همانطور که گفتم در سال ۶۰ ولی من در سال ۶۶ به ایران بازگشتم. ساختمان پلی اکریل که در اصفهان طراحی کردم در سال ۷۱ در اولین مسابقهای که بعد از پیروزی انقلاب وزارت مسکن و شهرسازی (راه و شهرسازی فعلی) توسط موسسه مطالعات معماری شهرسازی مجله آبادی برگزار کرد اول شد. این مسابقه شاخههای مختلفی از جمله ساختمان عمومی، مسکونی و مرمتی داشت من در شاخه ساختمانهای عمومی ساختمان پلیاکریل اول شد و اینگونه بود که در جامعه حرفهای من شناخته شدم. ساختمان پلی اکریل نزدیک پل خواجو بود. باز در همان دوره با تاثیرپذیری از چگونگی معماری پل خواجو ساختمان پلیاکریل را طراحی کردم و موجب این شد که طراحی این ساختمان رتبه اول را کسب کند. این پروژه بعد از بازگشت من در سال ۶۶ در سال ۶۷ انجام شد و در سال ۷۱ جایزه اول را گرفت.
کسانی که اصفهان زندگی نمیکنند اینگونه تصور میکنند که در اصفهان مطالبه معماری همان چیزی که در تاریخ هست در مقابل ایده و طرحهای نو مقاومت نشان میدهد ولی آنطور که از صحبتهای شما متوجه شدم اینطور نیست و کارهای نو نیز در ایران انجام شد.
بله، صددرصد. البته ما همیشه سعی میکنیم هویت تاریخی اصفهان را حفظ کنیم. ولی خودم نیز از اصفهانی که با آن واژه معماری و شهرسازی میشناختیم چیزی باقی نمانده است ناراحت هستم.
در سال ۷۴ کتابخانه مرکزی اصفهان را کار کردم که این بنا در بافت تاریخی اصفهان ساخته شده است. شهردار وقت گفت ساخت این کتابخانه موجب شد تا دیگر نگویند اصفهان فقط یک عالی قاپو دارد. بعد از ۲۰ سال از ساخت این بنا اصفهانیها حالا معتقدند که کار نو و تازهای در بافت اصفهان رخ داد، نه تنها اعتراض نکردند بلکه از این ساختمان استقبال هم کردند.
من هم مثل کسانی که معتقد هستند اصفهان یک میراث جهانی هست ولی دلیل نمیشود که تاریخی بودن مانع از خلق طرحهای نو و اتفاقهای تازه در بافت شهر شود در حالیکه میتواند با حفظ هویت شهر، اصفهان به روز شود. من زمانی که در اردن کار میکردم حسرت میخوردم که چرا کشوری ۵ میلیونی که در ابتدا بادیهنشین بودند تا این اندازه معمار مطرح در سطح جهان دارد و کشور ایران با جمعیت ۷۰ میلیون و چنین پشتوانه تاریخی و فرهنگی اینگونه است. البته معتقدم که میشود معماری ایرانی و امروزی داشته باشیم.
پروژه های بزرگ و موفقی که در اصفهان انجام دادید چه بوده است؟
من پروژه های خیلی کمی در اصفهان کار کرده ام. شاید در بیشتر کارهایی که در اصفهان انجام میشود از من مشاوره میگیرند ولی من در شهرهای دیگری مثل خراسان و یزد کار کرده ام.
آیا دلیل اینکه بیشتر در خارج از اصفهان کار کرده اید همان است که اصفهانی ها تمایل دارند در بافت تاریخی شهر تغییری ایجاد نشود؟
شاید. لذت خلق کردن لذت بالایی است و همچنین لذت خدمت کردن. اما هرجا فرصتی بود که بتوانم موثر باشم من همیشه حاضر بودم. من معتقدم معماری هنر است، تجارت نیست. زمانیکه درباره معماری صحبت میکنم پشت این صحبت همان هنر و خلق کردن تاثیر گذاشتن است و این که بتوانی به فرهنگ در این مسیر کمک مثبتی کرده باشی. من فکر میکنم که خداوند ما را از بهشت بیرون کرد تا خودمان بهشت را بسازیم.
پس وظیفه ما ساختن بهشت برای خود و دیگر انسانها و دنیاست و هر زمان برای هر جایی- خانه، دانشگاه- طراحی انجام بدهیم هدفم طراحی یک بهشت برای آنجا باشد. ساختن یک وضعیت بهتر از وضعیت موجود است. این وظیفه هر شخصی است، چون فکر میکنم بشر به این دنیا آمده تا این مسیر را طی کند. معماران جزو طبقهای هستند که میروند جلو و باید بقیه را دنبال خود بکشند.
در مساله بازآفرینی ما از کالبد شروع میکنیم و به اقتصاد میرسیم، به اجتماع میرسیم و حرکت ایجاد میکنیم. چرچیل میگوید «ما ساختمان را میسازیم و ساختمان ما را میسازد». پس ما می سازیم تا جامعه ما را بسازد و این انگیزه هاست که باعث میشود من جاهایی بروم که برایم زمینه ایجاد میشود. من از جنوب از شرق، بهبهان و زابل تا شمال کار کردم…
در خارج از ایران هم کار کردید؟
در کشورهایی مثل عراق، نیجریه، لیبی، اردن و حتی فرانسه زمانی که دوره دکترا را میگ ذراندم در دفتری مشغول به کار بودم، کارهایی مثل مرمت و بازآفرینی آن زمان در فرانسه انجام میشد که تازه بعد از ۳۰ سال کارهایی از این دست در ایران دارد انجام میشود. در دهه ۹۰ شروع اوج گرفتن تفکر بازآفرینی بود که در فرانسه که من در آنجا بودم، این کارها انجام میشد. در پاریس در فرانسه در محله های قدیمی و عقب افتاده پر از فحشا و از نظر اجتماعی وضعیت نامطلوبی داشتند، به محله فرهنگی تبدیل شدند. من در منطقه ۱ پاریس دو تا پروژه در خیابانی که ریوولی را به پلاس واندم وصل میکند کار کردم و در آن محله تعدادی پروژه را با همکاری یک مهندس ایرانی که در فرانسه دفتر داشت انجام دادم، حس میکردم که این کار چه تغییر و تحولی در اقتصاد و قیمتهای مکان داشته و محله پر از انرژی شده است.
آیا در خارج نیز این کار با عنوان سند بازآفرینی که مجموعه همه تغییرات هست، تعریف شده؟
بله، بازخلق که در انگلیسی به معنای reinvention این مجموعه نتایجی که در حدود ۳۰ سال در کارهای مرمت شهری گرفتند. قبل از اینکه پروژه بازآفرینی رشت شروع شود، این موضوعی بود که آدم وقتی میدید حسرتش را میخورد. حالا با تاخیری چهل پنجاه ساله میخواهیم در ایران اجرایش کنیم.
آیا این عجیب نیست که با وجود اینکه هر چه در کشورهای دیگر تولید میشود زود وارد ایران میشود در طی این مدت کسی پیگیر سند بازآفرینی برای شهرهای ایران نبود؟
بعد از انقلاب با مسایلی مثل جنگ، ویرانی و رشد جمعیت مواجه شدیم. بحث مدیریتی هم بود. ما یک مدیریت جوان و بیتجربه را با تغییرات متوالی شاهد باشیم که در چنین شرایطی فرصت فکر عمیق و بلندمدت و جامع وجود نداشت. در حال حاضر هم با مشکلات زیادی بحث سند بازآفرینی دنبال میشود.
ولی در تاریخ که نگاه میکنیم آنها انگلیس از زمان چرچیل یعنی جنگ جهانی این کار را شروع کردند. در آن مقطع مجموعهای به نام بریتیش کانسیل تشکیل میشود که تغییرات لندن را رصد کنند و به آن جهت بدهند. بیشتر هم جهت تصمیمگیری از پایین به بالاست. در واقع این انجیاوها هستند که روی مسایل تحقیق و پژوهش میکنند و بر اساس ایدههایی که از این مجموعهها دریافت میکنند اجرا میکنند. در فرانسه این اقدامات شهری بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد.
آیا در طی این سالها سند معماری شهرسازی در ایران داشتیم؟
به چه تعبیری؟
آیا قبل از این در ایران سندی برای الگوی شهرسازی وجود داشته؟ مثلاً در سند بازآفرینی که هر شخصی تعاریفی وجود دارد که با طرح جامع شهرسازی منافات دارد.
شاید رویکردشان متفاوت باشد. ما سندهای زیادی تولید کردیم که پایه و اساس آن برنامه و مسایل کمی است. در حقیقت این سندها ممکن است که بر اساس اطلاعاتی تهیه شده ولی از جنس اعداد و رقم و کمی است و در قالب یک طرح گزارش باقی میماند. در حالی که در شهر در حال رشد است. ویژگیهای چنین طرحهایی این است که چند مساله را با هم مرتبط میسازد و اساسش بر پایه مشارکت مردمی و انسانیتر و سبزتر است.
ما در طرح جامع قبلیمان الگوی خاصی برای تحقق کیفیت که شامل محیط زیست یا خدمات شهری باشد، ارایه نمیدادیم.
بیشتر هدف توسعه کالبدی بوده است؟
توسعه کمی کالبدی. ما در ضوابط ۴۰ یا ۶۰ درصد تراکم را میدهیم، ولی به شکل و شمایل و چگونگی ارتباط با بدنه شهری توجهی نمیشود.
در کشوری که درآمد شهرداری هایش تخلف از تمام الگوهاست انتظار چنین جایگزینی به نظر شما خیلی به رویا شبیه نیست؟
از نظر من رویا نیست، خیلی هم قابل دسترسی است. فقط به شرط اینکه کوتاه فکر نکنیم.
چون در پایان سال شهرداریها باید سطح درآمد خود را ارایه دهند، در نتیجه تخلف میکنند. ولی اگر شهرداری با این بینش که میتواند با جذب گردشگر درآمد شهروند را افزایش دهد میتواند ثروتمند شود و کارهای زیاد دیگری انجام دهد.در واقع ما در حال حاضر شهر را میفروشیم، در حالی که میتوان درآمد پایدار در شهر ایجاد کرد و این تفکری است که در غرب عملی شده است.
در کشورهایی که این طرح در آنجا انجام میشود، تخلفی صورت نمیگیرد. اصلاً کسی اجازه تخلف ندارد. ولی با جذب گردشگر و دریافت عوارض بسیار ثروتمند هستند، حتا در شهرهایی که به بزرگی پاریس نیستند، شهرهایی مثل بارسلون موقعیت خوبی برای خود ایجاد کردند. یا همین استانبول را ببینید.
من در سفر اخیر خود که به شش کشور و ۱۲ شهر داشتم. در همه این شهرها از زمانی که مسافر وارد میشود از هزینه هتل گرفته تا خرید یادگاری و هزینه هایی که میشود، درآمد زیادی کسب میشود.
آیا سند بازآفرینی شهر رشت پیشنهاد شما به شهردار بود یا برعکس؟
تلاشهایی در این زمینه در سالهای قبل توسط شهردار یا شهرداری رشت صورت پذیرفته بود، ولی دقیقاً نمیدانستند چه میخواهند.
مثل پیاده راهی که ساخته شد؟
بله، در طرح جامع قبلی میدان مرکزی شهرداری که امروزه به سرعت در حال انجام است قرار بود به پیاده راه تبدیل شود و مصوباتی در این زمینه به تصویب رسید. ولی دکتر ثابت قدم
من در دو سه سال پیش به عنوان یک کارشناس ایدهای را در شهر اصفهان تحت عنوان «اصفهان دوباره نصف جهان«مطرح کردم که در واقع همین طرح بازآفرینی بود. در طرح بازآفرینی عنوانی را انتخاب میکنند که پیامی را منتقل میکند.
مثلا در پاریس طرح ۵ ساله بازآفرینی را پاریس من مینامند. در آمستردام یک آی میگذارند جلوی آمستردام یعنی آمستردام من I am Amesterdam یک نوع اسلوگان است که در واقع مردم به واسطه آن، شهر را از آن خود بدانند. با این طرح خواستم دیگران را ترغیب کنم تا دوباره به اصفهان بیندیشند. دوباره نصف جهان به نوعی کارهایی است که قرار بود برای شهر اصفهان انجام شود، ولی به هر دلیل نشده و با این عنوان آن آرزوها و طرحها را به مرحله عمل برسانیم. من از همان ۳۰ سال پیش هم سرک میکشیدم و افسوس میخوردم. من دکتری خود را رشته شهرسازی گرفتم، ولی بعد از مدتی به جای انجام پروژههای شهرسازی، کار طراحی شهری انجام دادم. چون جنسش به معماری نزدیکتر بود. در شهرسازی بیشتر بحث عدد و رقم و جلسههای متعدد و بیفایده و صرف انرژی زیاد و اسنادی است که بعد از مدتی بایگانی میشود. لذتی در این کار احساس نمیکردم. طرح «اصفهان دوباره نصف جهان» را که ارائه کردم، با دوستانی در خارج از کشور تماس داشتم تا بیایند اینجت و توضیح بدهند که چگونه این برنامه را میتوان در اینجا اجرا کرد.
من به میراث طبیعی و فرهنگی وطنم علاقه زیادی دارم و جایزه یونسکو را برای دفتر مهندسی خود دریافت کردم. یکبار آقای دکتر ثابت قدم از من برای ترمیم ساختمان شهرداری دعوت کرد و طی نشستها و صحبتهایی که داشتیم متوجه شدم که طرحهایی در زمینه پیاده راهسازی در حال اجراست و من با توجه به برداشتی که از این جلسه ها داشتم به این نتیجه رسیدم این همان طرح بازآفرینی هست و در تمام کارهایی که انجام دادند این هدف نمایان است، ولی از مکانیزم اجرایی آن به درستی آگاه نیستند. با کنار هم گذاشتن این افکار و بینش اسم این طرح را «طرح کالبدی گردشگری رشت» گذاشتیم. بعد از یک هفته در جلسه ای که با آقای دکتر ثابت قدم داشتم به ایشان گفتم این طرح رویکرد جدید وزارت مسکن، وزارت راه و شهرسازی تحت عنوان طرح بازآفرینی است. چه خوب است که شهر رشت را پایلوت طرح بازآفرینی قرار دهیم.
در وزارت مسکن ۱۵ شهر در نظر گرفته شده بود که حتی شهر رشت در این لیست قرار نداشت. ولی رشت در صف اول قرار گرفته است و قرار است که برای بازدید این طرح بیایند.
در واقع هدفهایی که شهرداری رشت دارد در قالب این طرح بازآفرینی به ثمر میرسد.
دقیقاً. اصلاً «می رشت» همان «اصفهان دوباره نصف جهان» است.
اکثر شهروندان به دلیل عدم آشنایی با چنین طرحهایی، نگاهشان به توسعه هنوز توسعه کالبدی کمی هست. خیلی روشنفکرانه اگر نگاه کنند میگویند اول توسعه کالبدی کمی باشد بعد به بقیه برسیم. شاید سخت باشد که قبول کنند با بازآفرینی در شرایطی که شهر از نظر کمی زیاد تفاوت نمیکند، ولی میتوان شهر را به رونق اقتصادی رساند.
من فکر میکنم بدون مشارکت مردم به چنین طرحهایی نمیتوان جامه عمل پوشاند. اما ما مجموعهای از کارهای ترویجی را انجام میدهیم تا به مردم بقبولانیم که ما هم چیزی از بقیه جاهای دنیا کم نداریم. ما در حال انجام کارهایی هستیم که آنها انجام دادند بنابراین دلیلی ندارد واهمهای داشته باشیم. آن طرحهای کمی هم ما تجربهای بود که از غربیها گرفته شده بود.
در سال ۱۳۳۵ در شهرهای ما که طرحهای جامع اجرا میشد مشاوران این طرحها کسانی مثل کلوئن و کوکس بودند. اما آنهایی که این الگوها را برای ما ساختند میگویند ۴۰ سال پیش طرحهای جامع را کنار گذاشتند. ما در تلاش هستیم که این طرحها را به صورت مرحله به مرحله به مردم ثابت کنیم. اگر این الگوها را لمس کنند شاید نظرشان تغییر کند و این همدلی را به وجود آوریم و این عقیده به نظر من طبیعی است برای اینکه شاید در حال حاضر غیر از این نمیتوانند فکر کنند.
دیدگاه