چرا جنبه نداریم؟
چرا عدهای با این دلیل که خط فکری این بزرگان را نمیپسندند، به شکل غیرقانونی پردههای منقش به تصویر آنها را پاره میکنند؟ آیا انجام کار غیرقانونی با دلیل، منجر به آن نمیشود که عدهای اوباش بیدلیل خلاف قانون عمل کنند و تصویر بسیاری از نامآوران شهر را پاره کنند؟

مدیر مسوول روزنامه ما همیشه به راه راست هدایتمان میکند و دعوتمان میکند تا جنبههای مثبت هر اتفاقی را ببینیم. مثلا دیروز میگفت یکی از نزدیکانش که به تازگی از آمریکا آمده پس از رسیدن به رشت به او گفته واقعا در شهرتان اتفاقهای خیلی خوبی دارد میافتد؛ اشاره میکرد به پردههایی که دور محوطه پروژه پیادهراهسازی شهر را گرفته بودند؛ میگفت خیلی کار قشنگی است که چهرهی نخبگانتان را اینچنین در معرض دید گذاشتهاید؛ تازه دارید قدر داشتههایتان را میدانید.
منتظر نماندم ادامه دهد؛ برایش تعریف کردم که چه بر سر پردهها آمده و یک عده از خدا بیخبر پردهها را دریدهاند؛ و از آن بدتر، مردم رشت که شهرهاند به داشتن فرهنگ بالا، بیتفاوت به این اتفاق از کنار پردهها عبور میکنند.
ما واقعا قدر داشتههایمان را داریم؟ آیا هوشنگ ابتهاج و محمد شمس لنگرودی از مفاخر سرزمین ما نیستند؟ چه کسی میتواند پدر غزل مدرن را نادیده بگیرد؟ ابتهاج نیز مثل خیلی از چهرههای برجسته دیگر قبل و بعد از انقلاب فعالیتهایی داشته که همسو با انقلاب نبوده؛ اما واقعا آیا مستوجب نادیده گرفتن است؟ غزلهای ابتهاج دو سه دههی اخیر در تمام رسانههای ایران منتشر شده است. بسیاری از خوانندگان بزرگ ایران، شعرهای او را خواندهاند. شعرهای او هم همیشه بدون مشکل مجوز گرفته است. خاطرات ابتهاج در چند سال پیش در دو جلد به چاپ رسیده و بارها تجدید چاپ شده. در آن کتاب ابتهاج گفته که به لطف چه کسی اوایل دههی شصت از زندان آزاد شده. در تمام سالهای پس از آن هم فعالیت سیاسی نداشته. شخصا با سمت و سوی فکری ابتهاج موافق نیستم، نقد تندی هم بر خاطراتش نوشتم. اما شان ابتهاج اجل از آن است که من و امثال من بخواهیم انکارش کنیم. انکار بزرگی مردی که در سپهر شعر و موسیقی سنتی ایران چهره برجستهای است جز زیر سوال بردن خود چه نتیجهی دیگری دارد؟
محمد شمس لنگرودی، شاعر و نویسنده و پژوهشگر گیلانی یکی از مفاخر گیلان است. کسانی که با او نزدیکند میدانند که چقدر برحذر از بحثهای سیاسی روزمره است. او نویسندهی کتاب چهارجلدی تاریخ تحلیلی شعر نو است که هنوز مهمترین مرجع دربارهی تاریخ شعر معاصر است. از شمس لنگرودی در چهار سال اخیر حداقل پنج شش مجموعه شعر منتشر شده. حالا در مقطعی یک موضعگیری غیرمستقیم سیاسی داشته مثل خیلیهای دیگر. پس از آن هم ادامه نیافته. شعرش را نوشته، در حوزه هنری تهران کلاس شعر برپا کرده، کتابهای متعددی از او مجوز میگیرند. از محمد شمس لنگرودی هماکنون فیلمی بر پرده سینماست که شمس لنگرودی در آن بازی میکند. کار او در سینما، برجسته نیست و شاید بهتر بود وارد این وادی نمیشد. اما اگر او شخص مشکلداری بود، اجازهی اکران فیلماش داده نمیشد. از صدا و سیما سختگیرتر که سراغ نداریم.
در یک ماه گذشته روزانه حداقل بیست بار آنونس فیلم او پخش شده که اتفاقا شمس لنگرودی و صدایش نقش اصلیاش هستند. همین جمعه پیش در برنامه هفت که از شبکهی سه پخش میشود، مصاحبهای از او پخش شد. با این توضیحات چرا عدهای نباید تحمل کنند که تصویر این بزرگان در شهر باشد؟ از آن مهمتر حتی اگر مراجع قانونی چنین تصمیمی بگیرند – که واجبالاجراست – چرا عدهای با این دلیل که خط فکری این بزرگان را نمیپسندند، به شکل غیرقانونی پردههای منقش به تصویر آنها را پاره میکنند؟ آیا انجام کار غیرقانونی با دلیل، منجر به آن نمیشود که عدهای اوباش بیدلیل خلاف قانون عمل کنند و تصویر بسیاری از نامآوران شهر را پاره کنند؟ شهدایی که جانشان را فدای دفاع از جان و مال و ناموس مردم کردند، مفاخری چون پروفسور سمیعی و پروفسور رضا و بسیاری دیگر که تصویرشان در حصار پروژههای میدان شهرداری نقش بسته، سرمایههای این مرز و بومند. آنچه عدهای اراذل و اوباش بر سر پردهها آوردهاند آیا توهینی به جنبهی فرهنگی ما نیست؟ چرا اجازه میدهیم که دیگران فکر کنند مردم فرهنگیترین شهر ایران، جنبهی کار فرهنگی را ندارند؟
مجتبا پورمحسن – گیلان امروز
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه