جادوی اتحاد آذریزبانها در رشت/ پوراحمد جکتاجی:گیلانیها آگاهی سیاسیشان، غیرخودی است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا حضور آذریزبانها در گیلان قدمتی پنجاه ساله دارد. از نیم قرن پیش، مردانی از خلخال، اردبیل، مشکینشهر، هشترود برای اشتغال راهی گیلان شدند و به مرور در این رفت و آمدها اینجا ماندگار شدند و زندگی کردند و از اهالی اینجا و جزئی از جمعیت گیلان شدند
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا , مجتبا پورمحسن در روزنامه اعتماد ویژه گیلان نوشت:در انتخابات مجلس سوم، در گرماگرم پایان جنگ، الیاس حضرتی که زمانی فرماندهی سپاه قدس گیلان را برعهده داشت، از رشت، کاندیدای مجلس شد. او و دو روحانی معتبر و مستقل این شهر ائتلاف کردند. از همان روزهای اول تبلیغات، اختلافات جای ائتلاف را گرفت. خیلی زود، جدایی اتفاق افتاد، حضرتی از آنها جدا شد، و آنها از حضرتی. رقیبانِ تازه بنرها و عکسهای تبلیغاتی و اسامی الیاس حضرتی را از پردههای خودشان درآوردند و در مساجد و منابر نماز جمعه علیه او صحبتهایی شد که شاهبیتاش این بود: حضرتی ترک است!
داستان آذریزبانهای رشت از اینجا شروع شد. شبنامهها پخش کردند و هشدار دادند که: مردم آگاه باشند که در بین کاندیداها به کاندیدای ترک رای ندهند!
قرار بود این موضوع پاشنه آشیل حضرتی باشد. اما خود این شبنامهها و خطابهها و اعلامیهها توجه اهالی و جمعیت آذریزبان رشت را جلب کرد. آنها به صورت منسجم و یکپارچه احساس کردند که یک کاندیدا دارند. حضرتی ضمن اینکه بین اقشار مختلف فرهنگیان، کارگران در بین جبهه رفتهها و جوانان دبیرستانی و دانشگاهی محبوب بود، در بخشهای مختلف مثل لشتنشاء، سنگر، خشکبیجار، کوچصفهان، بخش مرکزی نیز طرفداران قوی داشت.
او در خود شهر رشت هم در محلات مختلف به خاطر سوابق و خدماتاش، طرفداران بسیاری داشت؛ اما با فعالیت رقبا علیه حضرتی، آذریها هم انسجام ویژهای پیدا کردند. آنها با خواندن آن اعلامیهها احساس میکردند که هدف توهین قرار گرفتهاند. همین شد که یکدست پشت کاندیدای همزبانشان درآمدند. الیاس حضرتی از آن زمان هویتی دوگانه یافت. از یک سو خود را اهل رشت میدانست و به خاطر خدماتش و فرماندهی لشکر گیلان و فتوحاتی که به دست آورده بود، محبوب اهالی رشت شده بود. از دیگر سو، آذریزبانها نیز علاقه زیادی به او داشتند. بر این اساس، آذریها به یک باور رسیدند که میتوانند در سایه اتحاد و انسجام حضوری جدیتر داشته باشند.
ادامه جریان آذریزبانها در شورای شهر
حضرتی البته خیلی زود به چهرهای شناخته شده در عرصه سیاست تبدیل شد و در جناح «چپِ» آن سالها قرار گرفت، جناحی که پس از دوم خرداد، «اصلاحطلبان» نام گرفت. وفاداری آذریها به کاندیدای همزبانشان چنان شد که در زمان انتخابات مجالس چهارم و پنجم، تقریباً همه معتقد بودند حضرتی یکی از سه کرسی مردم رشت در مجلس را خواهد داشت و بقیه رقبا باید برای دو کرسی دیگر پیکار کنند.
سالها بعد در انتخابات سومین دوره شورای اسلامی شهر، آذریزبانها محمد محمودیان را که رییس دفتر حضرتی بود به شورا فرستادند. انتخاب محمودیان انسجام آذریزبانها را تجمیع کرد. به مرور انسجام بین آذریها قدرت بیشتری یافتند و الان تبدیل به جمعیتی تعیینکننده و تاثیرگذار در انتخابات شورای شهر و مجلس شدهاند؛ هر جا که بحث انتخابات است، آذریزبانها روی حدود ۳۰ درصد آرا تاثیرگذارند.
آذریهای رشت، آذریهای ایران
تعیین جغرافیای آذریهای رشت همانقدر دشوار است که ترسیم نقشه آذریهای ایران سخت است. بازیگر، ورزشکار، سیاستمدار، کمدین و… در بسیاری از موارد که یکی از این افراد مقابل میکروفون صداوسیما از گذشته خود میگویند، یا خودشان اهل آذربایجان، اردبیل، زنجان، همدان و دیگر مناطق ترکنشین هستند یا پدر و مادرشان. در رشت و دیگر شهرهای گیلان نیز همینطور است. حالا کمتر شهر و کمتر خیابان و حتا کمتر کوچه بنبستی را میتوان یافت که خانوادهای آذریزبان در آنجا زندگی نکند.
حضور آذریزبانها در گیلان قدمتی پنجاه ساله دارد. از نیم قرن پیش، مردانی از خلخال، اردبیل، مشکینشهر، هشترود برای اشتغال راهی گیلان شدند و به مرور در این رفت و آمدها اینجا ماندگار شدند و زندگی کردند و از اهالی اینجا و جزئی از جمعیت گیلان شدند. با این حال اکثریتشان به کارگری مشغول بودند و حاشیهنشینی میکردند و هیچگونه حضور سیاسی نداشتند.
اما در نیمه اول دهه ۱۳۷۰، آذریها بیشتر در حاشیه غربی رشت ساکن بودند؛ شهروندانی از شهرها و روستاهای مختلف استانهای آذریزبان. مشاهده عینی رفتار این بخش از جامعه در آستانه انتخابات مجلس سوم و چهارم نشان میداد که برعکس بسیاری از موارد دیگر که بسیج عمومی برای حمایت از یک کاندیدا با مهندسی سیاسی کاملاً حسابشده اتفاق میافتاد، آذریهای رشت از الگوی سطح هرم به سوی راس آن پیروی میکردند. آنها از کولونهای کوچکی تشکیل میشدند که هر کدامشان یک لیدر داشتند. قطاری راه میافتاد و لیدرها نیروهایشان را سوار میکردند، مسافرانِ قطار یک هدفِ بزرگ داشتند: حمایت از کاندیدای آذریزبان.
با شکلگیری شوراهای اسلامی شهر و روستا، حمایت از کاندیداهای همزبان در هر حوزه انتخابیه، هدفِ آذریزبانها شد. با وجود این شهروندان عزیز، در هر حوزه انتخابیه، یک کاندیدای غیرآذریزبان میبایست دو برابر رقیب آذریزباناش کار میکرد، چون او تعداد قابلتوجهی رای داشت، چه اصولگرا میبود، چه اصلاحطلب.
در دو دهه اخیر با وجود اینکه کشتی سیاست در ایران، جزر و مدهای زیادی را تجربه کرد. مفاهیم مدرن سیاست نظیر تحزب ابعاد تازهای به خود گرفت، اما این همه از پیوند ناگسستنی آذریزبانهای رشت نکاست. آنها به سرعت از حاشیه به متن آمدند. حالا در تمام رشت جای گرفتهاند و با گیلکها و دیگر اقوام ساکن این شهر درآمیختند، بدون حاشیه.
ناسیونالیسم و همگرایی
تحلیل جادوی اتحاد آذریزبانها در رشت، میتواند دلمشغولی یک پژوهش جدی باشد. چرا گیلانیها نمیتوانند در زمین مادریشان چنین اتحادی را شکل دهند؟ چرا اتحادهای کوتاهمدت مردم و سیاسیون در رشت به مویی بند است؟ چرا آذریزبانها میتوانند اما بقیه نه؟!
محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محقق و مدیرمسوول و سردبیر ماهنامه گیلهوا به اعتماد میگوید این اتحاد منحصر به آذریها نیست، بلکه در مورد بلوچها و کردها و بسیاری از اقوام دیگر هم صادق است اما متاسفانه در بین ما گیلانیها نیست. جکتاجی درباره عدم شکلگیری اینچنین اتحادهایی میگوید: «واقعیت این است ما آگاهی سیاسی خودی نداریم، چون هیچ وقت تشکیلات نداشتهایم بیشتر یله و رها شدهایم. خودمان را باور نکردهایم و تلاشی در جهت ایجاد یک تشکیلات نداشتهایم و به همین دلیل کلاً از این قضیه غافل ماندهایم.»
او تاکید میکند: «گیلانیها هم آگاهی سیاسی زیادی دارند، اما آگاهی سیاسیشان، غیرخودی است، آگاهی جهانی و بینالمللی است. من از آن زاویه نمیگویم که یعنی ما عقبماندگی داریم برعکس ما در برخی جهات خیلی هم پیشرفت داریم منتهی در حوزه خودی عدم آگاهی داریم، یعنی خودمان را بهعنوان یک تشکل باور نکردیم و هنوز نمیدانیم که این مساله چقدر به نفع ما تمام میشود یعنی الان آذریها در گیلان خیلی خیلی از ما سرتر هستند ما باید از اینها یاد بگیریم. ما باید آنقدر تجربه کنیم تا بالاخره متوجه حسن همبستگی بشویم.»
مدیرمسوول گیلهوا همچنین میگوید: «همگرایی در آنها زیاد است. ولی ما واگرایی داریم، الان ممکن است دوتا گیلک در زاهدان به هم برخورد کنند ولی انگار نه انگار. اما وقتی این همگرایی بین آنها وجود دارد، مدیریت و مسایل اقتصادی را در دست میگیرند. در تکههای جغرافیایی ساکن میشوند، زبانشان را حاکم میکنند و امتیازاتی بهدست میآورند. منتهی یک حسن هم دارد و آن هم اینکه ما یاد میگیریم که باید دست همدیگر را بگیریم.»
همبستگی قومی و دوری از زادگاه
هوشنگ عباسی، محقق گیلانی اما مسایل را ریشهایتر میداند. او میگوید: «در برخی از اقوام همبستگی نسبت به سایرین بیشتر است چون نسبت به هویتشان تعصب دارند، به ویژه وقتیکه از زادگاهشان دور میشوند. این هویت باعث میشود که اینها در امور مختلف از جمله سیاست و حتی امور فرهنگی یا مذهبی مثل برگزاری عاشورا بسیار به هم نزدیک شوند.»
او تاکید میکند: «همبستگی قومی در تعصب به هویت و زبان در آذریها بیشتر از سایر اقوام است و ثانیا چون از زادگاه خودشان دورترند بیشتر به هم نزدیکند. مثلاً اگر در یک محله یک آذری مغازه داشته باشد سایر آذریها فقط از آنجا خرید میکنند، بهویژه اینکه اینها در جامعه، هم با یکدیگر و هم در خانواده و هم با بچههایشان، پیوسته به زبان خودشان حرف میزنند؛ بخصوص وقتی که از زادگاهشان دور میشوند به دنبال هویتشان هستند و به این خاطر بیش از پیش به هم نزدیک میشوند.»
انتخابات، عیانترین صحنه همبستگی آذریهاست. برخلاف بسیاری از شهروندان، که در هر تصمیمگیری عیار خود را با یکدیگر میسنجند و به دنبال جایگاه منحصربفردی برای خود هستند، آذریها در صفحه شطرنج انتخابات، سربازهای خوبی هستند که برای پیروزی وزیرشان، بهترین کاری را که از آنها انتظار میرود، انجام میدهند: به کاندیدایشان رای میدهند.
البته همبستگی آذریزبانهای رشت تنها منحصر به انتخابات نیست، عروسی و عزا و عزاداریها بسترهای دیگری است که این اتحاد در آن تجلی پیدا میکند. آنها در جای جای گیلان نیز با همند، همیشه با همند، از شرقیترین نقطه گیلان تا چابکسر گرفته تا آستارا و البته لوشان در جنوب گیلان؛ کسی آنها را متحد نمیکند، آنها خودبهخود متحد میشوند.
در سالهای اخیر بعضی از اقلیتهای قومی در گیلان نیز خواستهاند از الگوی اتحاد آذریزبانها استفاده کنند. اما نتوانستهاند. چون آذریزبانها به کاندیدای خودشان رای میدهند، نه اینکه از اختلافات قومیتی استفاده کنند. در حالی که مثلاً در شهر فومن، کاندیداها اغلب روی محرومیت تالشزبانها نسبت به گیلگها تمرکز میکنند.
رابطه احترامآمیز آذریزبانها و گیلکها
اکثریت قریب به اتفاق آذریزبانها خود را رشتی میدانند. درست است که مهاجر بودند، ولی الان دیگر ساکن رشت هستند؛ اینجا خانه و زندگی دارند، ملک و مغازه دارند با رشتیها قوم و خویش شدهاند دختر دادهاند و پسر گرفتهاند، درهم آمیخته شدهاند. اما ترکها و نه فقط ترکها، اقلیتها هر جایی که باشند هویت، زبان و مناسبات فرهنگی و سنتی خودشان را حفظ میکنند و این در آذریها خیلی پررنگ و به وضوح است.
اگرچه گاهی تنوع قومیتی در بعضی از نقاط کشور کدورتهایی به وجود آورده، اما خوشبختانه این دوگانگی در گیلان هرگز به دشمنی تبدیل نشده. آذریها چه زمانی که پراکنده بودند و چه بعدها که منسجم بودند به گیلکها به دیدهی احترام نگاه کردهاند و متقابلاً گیلکها نیز چنین رابطهای با آذریزبانها داشتهاند. رای بالای حضرتی در جامعه گیلکزبان خود گویای این مدعاست.
دوری از شایستهسالاری و دیگر آسیبها
این گزارش به هیچ وجه قرار نبوده آسیبها و فرصتهای اتحاد قومیتی را بررسی کند. اما تعصب قومیتی یقیناً آسیبهای خودش را دارد. شاید یکی از مهمترین آسیبها، فاصله گرفتن از اصل مهم شایستهسالاری باشد. در حالی که عقل حکم میکند افراد، کاندیدای مورد نظر خود را براساس شایستگیهای حرفهای انتخاب کند، همبستگی قومیتی شدید که میتوان آن را تعصب نژادی خواند، ممکن است دامنه گزینههای موجود را تا حد اشتراک قومیتی محدود کند و به جای اینکه شایستهترینها هدف قرار گیرند، به قومیت به طور ویژه توجه شود و شایستگی در اولویت دوم قرار گیرد.
دیگر آسیب همبستگی شدید قومیتی، مخصوصاً وقتی به تعصب میانجامد، تقلیل اهداف و برنامهها به قومیت است. یعنی بیش از اینکه برنامهها و امکان تحقق آنها بررسی شود و اهمیت داشته باشد، اردوگاه قومیتی فردی که در معرض انتخاب قرار گرفته، به معیار تبدیل شود. این مساله ممکن است یکی از موانع بزرگ بر سر تحزب به شکل مدرنش باشد.
***
در انتخابات مجلس ششم، زمانی که اصلاحطلبان بر اسب مراد سوار بودند، حزب مشارکت در کمال ناباوری، نام حضرتی را در فهرست ۳۰ نفره خود قرار نداد. نتیجه اما عجیب بود. در تهران که معمولاً لیستها رای میآورند تا افراد. ۲۸ کاندیدای لیست مشارکت توانستند جواز ورود به مجلس را کسب کنند. سند رتبه بیست و نهم اما به نام الیاس حضرتی خورد و حتا اکبر هاشمی که آن روزها سهمش از اصلاحطلبان بیمهری بود، در جایگاه سیام قرار گرفت. مشارکتیها حساب یک چیز را نکرده بودند: اتحاد آذریها!
دیدگاه