امام گفتند به «آقا محسن» بگویید که یا سپاه یا خرمشهر!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا امروز سالگرد عملیات پیروزمندانه مرصاد در منطقه غرب کشور، علیه منافقین کوردل است که در روزهای پایانی جنگ انجام گرفت و برگ زرین دیگری بود برای پایان مقتدرانه هشت سال دفاع مقدس که در تاریخ این مرز و بوم برای همیشه نگاشته شد.
«تابناک» نوشت: در دومین روز مرداد ماه سال ۱۳۶۷، منافقین کوردل با همکاری و پشتیبانی حزب بعث و نیروی هوایی ارتش عراق، عملیات سه روزهای را علیه ملت ایران و برای فتح تهران با نام «فروغ جاویدان» را آغاز کردند. آنان سپس حرکت سریع به سمت کرمانشاه را آغاز کرده تا به گردنه چهارزبر یا همان تنگه مرصاد رسیدند.
پس از آن، فرمان عملیات مرصاد با رمز «یا علی ابن ابیطالب» صادر شد. ستونی به طول چهار کیلومتر مسلح به توپ، تانک، نفربر، تفنگ ۱۰۶، خودروهای سنگین حامل مهمات و سایر ادوات نظامی و لجستیکی، جاده دشت حسن آباد را پوشانده بودند که ناگهان صدای غرورآفرین بالگردهای هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در فضا طنینانداز شد. بمباران هوایی خلبانان نیروی هوایی چنان دقیق انجام گرفت که تمام سازمان نظامی منافقین از هم فروپاشید و چند لحظه بعد، بالگردهای کبرا هوانیروز از چپ و راست، انبوه نفرات و تجهیزات دشمن را مورد حمله قرار دادند.
عملیات غرورآفرین مرصاد تا دو روز بعد ادامه یافت تا این که منطقه به کلی از وجود منافقین پاکسازی شد و بیش از ۲۵۰۰ نفر از آنان به هلاکت رسیده و بیش از ۴۰۰ دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنها نابود شد. این عملیات موجب نابودی همه توان نظامی منافقین شد و تنگه چهارزبر که شهادتگاه برترین فرزندان این مرز و بوم بود، «تنگه مرصاد» یا کمینگاه نامیده شد.
آنچه در ادامه می خوانید، ماجرای روزهای آخر جنگ و عملیات مرصاد از زبان سرلشکر پاسدار محسن رضایی است که در کتاب جنگ به روایت فرمانده به رشته تحریر درآمده است.
هجوم سراسری مجدد عراق
اصولا صدام هم باید بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران آن را می پذیرفت اما صدام قطعنامه ۵۹۸ را نپذیرفت و اعلام کرد:«من به پذیرش ایران مشکوک هستم.» و چند روز بعد، به جای اینکه آتش بس اعلام کند، اولین هجوم خود را از منطقه کوشک به خوزستان آغاز کرد. ارتش عراق در حقیقت حدود پنج، شش روز بعد از اینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، به جای اینکه او هم بپذیرد و اعلام آتش بس کند، از مناطق حسینیه و کوشک در شمال خرمشهر به سمت جاده اهواز ـ خرمشهر حمله و این جاده را تصرف کرد و خرمشهر محاصره و امکان تدارکات به شهر و ارتباط بین نیروهایی که در پادگان حمید بودند، با نیروهایی که در خرمشهر بودند قطع شد.
عملیات سرنوشت
روز پنجم یا ششم هجوم سراسری عراق بود که حاج احمد آقا خمینی با من تماس گرفت و گفت: «امام گفتند به فلانی بگویید که یا سپاه یا خرمشهر.» از اول جنگ تا آن موقع، هیچ گاه امام با سپاه اینطور برخورد نکرده بود و این نشان می دهد که مسأله خرمشهر در آخر جنگ خیلی مهمتر از مسأله خرمشهر در ابتدای جنگ است.
لذا عملیاتی را طراحی کردیم به اسم عملیات سرنوشت. علت اینکه اسمش را گذاشتیم سرنوشت، مربوط به همین جمله امام بود. البته اینجا دیگر فرصت تبلیغات کردن و بیانیه دادن نبود؛ چون ما مرتب درگیر بودیم و یکی، دو ماه بود که داشتیم با ارتش عراق می جنگیدیم و دیگر مثل عملیات فتح المبین، بیت المقدس، و مانند اینها نبود که چند ماه وقت داشته باشیم؛ یا مثل عملیات فاو که بتوانیم نیروهای تبلیغاتی را بیاوریم و توجیهشان کنیم بعد اسم عملیات را بگوییم.
عملیات سرنوشت ۴۸ ساعت طول کشید و رزمندگان با همه قدرت دشمن را عقب زدند. البته از آن نامه که من خدمت امام نوشتم معلوم بود که ما موج حملات بعدی دشمن را فهمیده ایم. بلافاصله بعد از آن نامه بود که ما نیروها را از حلبچه عقب کشیدیم. وقتی ما نیروها را از حلبچه عقب کشیدیم، هیچ حمله ای به ما در حلبچه صورت نگرفت؛ چرا؟ چون ما فهمیدیم که دیگر آن وضع سابق جنگ عوض شده و باید خودمان را برای یک جنگ جدی آماده کنیم.
بنابراین پس از سقوط فاو و شلمچه راهبرد جدیدی برای پایان جنگ طراحی و کل منطقه حلبچه را تخلیه و در جنوب متمرکز کردیم. بعضی آن موقع فکر کردند، یک تبانی بین ایران و عراق شده و حالا که قطعنامه پذیرفته شده، ایران دارد عقب نشینی را شروع می کند؛ لذا وقتی دشمن به اطراف خرمشهر رسید، نقطه آغاز موج جدید حملات ایران آغاز شد.
ما می خواستیم فاو را واقعا نگه داریم اما نتوانستیم، ولی در مورد شلمچه این حرف را نمی توانیم بزنیم، زیرا تجربه نشان می داد مقاومت در این منطقه نتیجه ندارد و نیروهایمان را بدون دلیل از دست می دهیم؛ لذا اولین گام راهبرد هجومی ایران پرهیز از تلفات و تمرکز نیروها در جنوب برای انجام عملیات جدید بود.
نکته دیگر این بود که وضع جامعه هم به کلی عوض شده بود و مردم، دیگر مردم چند ماه قبل نبودند چون وقتی امام قطعنامه را صادقانه و خالصانه پذیرفت، یک تحول و انقلابی بزرگ در مردم پدید آمد.
آنقدر مردم به سمت جبهه های جنگ هجوم بردند و به سمت جبهه ها نیرو فرستادند که ما دیگر قادر نبودیم آن ها را تدارک کنیم. این در حالی بود که یکی، دو ماه قبل از آن، اکثر لشکرهای ما خالی بود و نیرو نداشتند. در نامه هایی که مسئولان خدمت حضرت امام (ره) یا برای آقای هاشمی رفسنجانی نوشتند، کاملا پیداست که ما کمبود نیرو و امکانات و تأمین مخارج مالی جنگ داشتیم.
امام آنچنان با صداقت و اخلاص و بدون سیاسی کاری پیام پذیرش قطعنامه را صادر کرد که گویی جرقه ای به آن منبع سوخت عشق ملت ایران زده شد و شعله ای در دلها به وجود آمد که گروه گروه مردم به سمت جبهه های جنگ آمدند، چون راهبرد را تغییر داده بودیم و لشکرها پر از نیرو شده بود، لذا این بار با اولین هجومی که ارتش عراق به ایران کرد، با یک سد بسیار محکمی در جنوب مواجه شد و در عملیات سرنوشت، دشمن تا مرز بین المللی عقب نشست. البته در دهلران و مهران جلو آمدند که آنها را در گام های بعدی عقب زدیم.
عملیات مرصاد
همچنین که نیروهای ما داشتند به مرز می رسیدند، حادثه ی دوم اتفاق افتاد و ارتش عراق به قصر شیرین و سرپل ذهاب حمله کرد و تا سی کیلومتر جلو آمد و سی کیلومتری به بعد، منافقین را راه انداختند. منافقین آمدند اسلام آباد را گرفتند و به نزدیکی کرمانشاه رسیدند.
ما فقط دو تیپ در تنگ چهار زبر داشتیم و این دو تیپ، اولین سطح دفاعی را در چهار زبر، روبهروی منافقین درست کردند. اما کمتر از ۴۸ ساعت، ما چهار، پنج تیپ و لشکر را از جنوب به سمت کرمانشاه بردیم و دوباره این جابجایی مشابه همان حادثه قبلی، بسیاری از فرماندهان را نگران کرد که چرا لشکر ها را دوباره به سمت غرب می برید! ما یک ماه قبل می دانستیم که منافقین می خواهند حمله بکنند، اما مکانش را نمی دانستیم. یعنی در حالی که هنوز نیروهای ما در کنار مرز خرمشهر با عراق می جنگیدند، اینجا دست به یک ریسک بسیار خطرناکی زده شد و طی آن بخش زیادی از نیروهای جنوب را به سمت کرمانشاه آوردیم.
منافقین در یک میدان و عرصه سی کیلومتر در ده کیلومتر، از چهار طرف محاصره شدند. یک نیرو جلوی منافقین و روبهروی کرمانشاه می جنگید. لشکر ۲۷ و ۱۰ از تهران را از سمت اسلام آباد وارد عمل کردیم؛ تیپ نبی اکرم (ص) و تیپ ایلام از سمت جاده ایلام به اسلام آباد وارد صحنه شدند. تقریبا سه طرف منافقین محاصره شد. اینجا هم ما چند روز جنگیدیم و عملیات مرصاد شکل گرفت. منافقین اینجا منهدم شدند و ارتش عراق که ۱۲۰ کیلومتر با منافقین پیشروی کرده بود، عقب زده شد و تا مرز برگشت. ۴۸ ساعت بعد از عملیات مرصاد، صدام اعلام کرد که من هم قطعنامه ۵۹۸ را قبول دارم. یک هفته تا ده روز بعد، آتش بس برقرار شد و تقریبا مرداد را پشت سر گذاشتیم. پس جام زهر قطعنامه ۵۹۸ در اوج ضعف پذیرفته، ولی در پایان جنگ در اوج اقتدار ایران، به صدام تحمیل شد.
چرا صدام آتش بس را زودتر نپذیرفت؟ هر کسی که الفبای سیاست را بداند، این موضوع را کاملا می فهمد. او نمی خواست آتش بس را قبول کند. صدام دنبال این بود که خرمشهر و کرمانشاه را بگیرد و یک قطعنامه جدید صادر شود؛ اما تحولی که امام پس از پذیرش قطعنامه در مردم پدید آورد و نیز ابتکار فرماندهان در طرح «کمین بزرگ» جام زهری را که امام نوشید، خنثی و بی اثر کرد و کام امام (ره) از شهد پیروزیها آنچنان شیرین شد که در اسفند ۱۳۶۷ در سخنرانی فرمودند: ما در جنگ یک لحظه هم از عملکرد خود نادم و پشیمان نیستیم.
دیدگاه