کرایونیک (مرگی برای بی مرگی)
کرایونیک (مرگی برای بی مرگی) یکی از دلایل علاقهام به رشته روان شناسی شاید از آنجایی ناشی میشود که این دسته از محققین چندان قابل پیش بینی نیستند و از فروید و یونگ گرفته تا آقای جیمز بدفورد همگی رفتارهای علمی و غیرعلمی متفاوتی نسبت به سایر افراد جامعه داشتهاند. یک استاد مشاوره شغلی و […]
کرایونیک (مرگی برای بی مرگی)
یکی از دلایل علاقهام به رشته روان شناسی شاید از آنجایی ناشی میشود که این دسته از محققین چندان قابل پیش بینی نیستند و از فروید و یونگ گرفته تا آقای جیمز بدفورد همگی رفتارهای علمی و غیرعلمی متفاوتی نسبت به سایر افراد جامعه داشتهاند.
یک استاد مشاوره شغلی و روانشناس دانشگاه کالیفرنیا زمانی که از پس سرطان کلیه برنیامد، دست به عملی زد که نام او به عنوان اولین فرد در آن مبحث علمی، حقوقی، اخلاقی و … در تاریخ ثبت شد و تا امروز اگر چه کمتر به آن پرداخته میشود اما در محافل آکادمیک پزشکی و حقوقی مبدأ مباحث جدی و فراگیری بوده است.
برای واژه کرایونیک در زبان فارسی سجن شناسی و سرما زیستی را معادل آوردهاند که به معنای انجماد بدن برای امید به کشف راهی برای درمان بیماری در آینده است و این عمل در آمریکا و روسیه به صورت ثبت شده و قانونی در حال انجام است که آمریکا و موسسه آلکور در کالیفرنیا از پیشگامان آن در جهان است.
منجمد کردن بدن و تخلیه خون از رگ ها و تزریق مادهای داخل آنها جهت حفظ شاکله بافت های بدن، مجموع عملیاتی است که بر روی بدن انجام می شود سپس کالبد را در کپسول های حاوی نیتروژن قرار میدهند.
پدیده کرایونیک از دیدگاه روحانی چندان مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و فقط در میان مسیحیان برخی از آنها زبان به تأیید باز کردن ولی بیشتر آنها سیاست سکوت را در پیش گرفتهاند اما تا زمان نوشتن این یادداشت هیچ یک از علما و فقهای عالم به تعالیم اسلام در این حوزه اظهارنظر رسمی و عمومی نکردهاند و یا اگر هم کرده باشند، اعلان عمومی صورت نگرفته است.
در میان پیروان مسیحیت، عدهای این عمل را همان رستاخیز عیسی مسیح میبینند و انجام آن را هم تراز کردن افراد عادی با زاده مریم قلمداد میکنند و با آن مخالف هستند، در حالی که موسسه آلکور در توضیح این مطلب عمل کرایونیک را معادل احیا میدانند تا رستاخیز!
اینکه تکلیف روح در این میان چه میشود بزرگترین چالش پیش روی فعالان این فعالیت علمی است و زمانی که قلب از کار باز میماند و مغز همچنان فعال است، عمل انجماد صورت میپذیرد و آیا روح، بدن را ترک کرده است یا خیر سوالی است که خود محققین و دانشمندان این حوزه را مجبور به سکوت در مقابل این سوال کرده است و به نظر میرسد اینجا اصلی ترین دریچه ورود علمای مذهبی به موضوع است خصوصا علمای اسلام جهت تنویر افکار عمومی و مسلمانان.
پزشکان و متخصصین امر با توجیه اینکه توقف قلب به معنای مرگ کامل نیست و از آنجاییکه بارها پس از توقف قلب، موفق به عمل احیا و برگرداندن دوباره فرد بیمار به زندگی شدهاند، عدم ترک روح پس از توقف قلب و در صورت سلامت کامل مغز، بحث عدم ترک روح از بدن را توجیه کردهاند. آنها معتقدند روح زمانی بدن را ترک میکند که تمامی خاطرات و شخصیت فردی از ذهن پاک می شود و این فرآیند چند ساعت پس از توقف قلب صورت میگیرد که با انجماد مغز از آن جلوگیری میکنند و بر این باورند که اگر خاطرات از مغز پاک شوند، دیگر هرگز امکان بازگشت فرد بیمار به زندگی ممکن نخواهد بود.
موضوع دیگری که شاید محل بحث جدی و مشکل آفرین باشد، ماهیت حقوقی این پدیده است. از آنجایی که در بسیاری از کشورها انجام این عمل سالها ممکن نخواهد بود هنوز هیچگونه نشانی از مباحث حقوقی آن نیز در میان نیست اما در آمریکا این مسئله تحت لوای مبحث اهدای عضو، شکل قانونی به خود گرفته است.
شاید دانشمندان از داستان اصحاب کهف در قرآن و یا جنازههایی که در دل یخ و مناطق سرد بدون کمترین تغییری کشف میشوند، پی به ماندگاری جنازهها در دمای زیر صفر درجه بردهاند و یا محیطهای سرد آزمایشگاهها و یخچالهای نگهداری آمبریوها آنها را به این نتیجه رسانده باشد اما باید دید که آیا این عمل از دیدگاه علم اخلاق هم توجیه پذیر است یا خیر؟
این سوال اگرچه با سیستم بانکداری امروز دیگر قابل حل باشد که آقای جیمز بدفورد مشکل سکههای عهد دقیانوس را نخواهد داشت اما آیا زندگی در دهه ۶۰ در آمریکا با زندگی امروز خیلی متفاوت نیست و ایشان با برگشت دوباره به زندگی در مثلا صد سال آینده از شدت پیشرفت تکنولوژی و سرعت زندگی دوباره، دچار سکته مغزی و قلبی و یا شوک فرهنگی غیر قابل فهم نخواهد شد!؟
شاید میل به جاودانگی روح منبعث از ازلی و ابدی بودن روح است که از ذات لایزال جدا گردیده است و در کالبد خاکی ما نیز بشر را همراه خود به جستجوی جاودانگی کشانده است و این میل قدمتی به بلندای تاریخ دارد و داستان ها و مثلهای فراوانی در ادبیات جهان در غرب و شرق، پیرامون این موضوع دست به دست و سینه به سینه نقل شده است. اسفندیار نمونه ایرانی میل به جاودانگی است که در شاهنامه به آن پرداخته شده است و همچنین در ادبیات کهن بیشتر تمدنها نمونهای از آن را میتوان یافت.
در پایان باید گفت هر عمل علمی لزوما درست نیست همچنان که الزامی هم در توقف آن نیست اگرچه مخالف عقاید و باورهای حاکم بر جهان نیست اما آیا امیدی به برگشت این افراد به زندگی دوباره وجود دارد؟
سام سکوتی بداغ
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه