رابطه معکوس مسئولیت و محبوبیت
رابطه معکوس مسئولیت و محبوبیت مدیران و حاکمان سیاسی همیشه با پارامتری به نام محبوبیت دست و پنجه نرم میکنند و بیشتر افراد دارای مسئولیت، تمام تلاش خود را در جهت حفظ محبوبیت خود در حال انجام مسئولیت به کار میبندند و اما همزیستی این دو شاخص از سخت ترین امور است و باید گفت […]
رابطه معکوس مسئولیت و محبوبیت
مدیران و حاکمان سیاسی همیشه با پارامتری به نام محبوبیت دست و پنجه نرم میکنند و بیشتر افراد دارای مسئولیت، تمام تلاش خود را در جهت حفظ محبوبیت خود در حال انجام مسئولیت به کار میبندند و اما همزیستی این دو شاخص از سخت ترین امور است و باید گفت که کمتر مدیری موفق به رشد هر دو شاخص در دوران مسئولیت خود میشود که برخی با استعفا سعی در حفظ محبوبیت میکنند که آن عده هم غالبا از افرادی هستند که به خاطر توان بالا به مسئولیت گمارده شدهاند و میز و مقام نقشی در برکشیدن و وجهه عمومی آنها نداشته است و در مواقعی که مسئولیت به فضیلت شخصی آنها خدشهای وارد کند، از مقام خود به راحتی کنار میکشند تا گوهر وجود خود را معامله نکرده باشند.
یکی از بزرگترین چالشهای پیش روی مدیران در هر منصبی که قرار دارند، تنظیم روابط شخصی و به عبارتی بهتر، حفظ روابط دوستانه و قدیمی با اقوام و دوستان است که با مشغله جدید، تا حدی مدیریت این روابط سخت و به مدیری در حد و اندازه و مهارت مدیریت ستاد بحران نیاز دارد تا زندگی و روابط شخصی وارد مراحل بحرانی نشود!
توقع حفظ سطح روابط قدیم از شخصی که تا دیروز با پایان ساعت اداری در اختیار خودش بود و کل روز را آزاد بود و مهم تر از آن گوشی تلفن همراهش در روز چند زنگ خور بیشتر نداشت، با مدیری که اگر بخواهد همیشه پاسخگوی تماسهای تلفنی خود باشد، تمام روز و شب را باید پای صحبت مراجعان مخابراتی باشد، کم لطفی است و در آن سوی داستان نیز قطع روابط و یا کم کردن آن به دلیل مشغله زیاد، ظلمی بزرگتر در حال اقوام نزدیک و دوستان دور است.
فریدون مشیری در شعری زیبا، دوستی را به گلی همچون نیلوفر و ناز که شاخه ترد و ظریفی دارد، تشبیه کرده است و آزار دهندگان این ساقه نازک را سنگدل خوانده است و به زیبایی دل بیدوست را دلی غمگین دانسته است:
دل من دیر زمانی است که می پندارد
«دوستی» نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز، شاخه ترد و ظریفی دارد ……
زندگی، گرمی دل های بهم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
متأسفانه تفکر حاکم بر روابط و میزان نزدیکی و دوری برخی از مدیران با دوستان سابق که بسیار هم شایع شده است و داد اطرافیان را درآورده است، سیاست طناب شیطان است. میگویند شیطان بر گذر گاهی عبور میکرد و چند طناب قلاب دار در دست داشت و فردی از غافلان به دنبال شیطان به راه افتاد و از شیطان دلیل حمل آن ریسمانها را سائل شد، شیطان گفت پس از آنکه موفق به رام کردن انسان سست عقیدهای شدم، یکی از این قلابها را بر گردن او خواهم انداخت، همراه ساده دل گفت: خوب چرا یکی را برگردن من نمیاندازی؟ شیطان پاسخ داد: تو بی طناب در پی من روان هستی، این برای آنانی است که به راحتی دم به تله نمیدهند!
صاحبان منصب و آمران امروز بدانند که روزی میز خواهد رفت و اگر ریز بین باشند، ریز دیده میشوند و اگر مردم و اطرافیان را با متر منافع شخصی خود مقیاس کرده باشند، روزی میکرون میکرون اندازه میشوند.
هر زمان که دوستی از دوستان بنده مسئولیتی میگیرد و یا در گذشته گرفته است و امروز تحویل داده است، یک جمله را حتما از بنده به یاد خواهد داشت که مواظب باشید آن میز و منصب اگر نمیتواند به محبوبیت شما کمکی بکند، حدقل از آن نکاهد و این میتواند بزرگترین هنر یک مدیر پس از پایان عمر مدیریتی اش باشد که متأسفانه کمتر موفق به انجام آن می شوند.
سام سکوتی بداغ
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه