ناگفته های متکی از چگونگی عزلش، نامه اوباما به رهبر انقلاب
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ،منوچهر متکی،در برنامه شناسنامه به موضوعات بسیاری از جمله ماجرای سنگال پرداخته و زوایای پنهان آن را آشکار کرده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ،منوچهر متکی، یکی از وزرای احمدینژاد بود که عزل وی سر و صدای بسیاری به پا کرد. وی همواره اعلام کرده بود پس از اینکه دولت احمدینژاد تمام شود، ماجرای سنگال را برای مردم شرح میدهد. وی در برنامه شناسنامه به موضوعات بسیاری از جمله این ماجرا پرداخته و زوایای پنهان آن را آشکار کرده است.
منوچهر متکی گرفتار ندانم کاریهایش شد. وی وزارت خارجه را به افراد غیر متخصصی واگذار کرد و سرانجام در سنگال آن گونه برکنار شد. در ادامه این روند جناح گرایی و عدم تخصص گرایی در وزارت خارجه به حدی افزایش پیدا کرد که بیشتر دیپلماتهای باسابقه کشور خانه نشین یا گوشه نشین شدند. از جمله ظریف، وزیر امور خارجه کنونی که در قامت یکی از دیپلماتهای برتر منطقهای ایفای نقش میکند، درخواست بازنشستگی پیش از موعد کرد. وزیر اسبق امور خارجه در برنامه شناسنامه به بیان ناگفتههایی از چگونگی عزلش در سفر سنگال و همچنین نامه اوباما به رهبر انقلاب پرداخت.
مهمان برنامه شناسنامه، منوچهر متکی بود که مشروح سخنان وی در برنامه شناسنامه را در ادامه میخوانید.
مجری: آقای متکی به عنوان وزیر اسبق امور خارجه تا چه حد مسائل مربوط به وزارت خارجه را پیگیری میکنید. آیا مثلا در موضوع هستهای و مذاکرات اخیری که دارد اتفاق میافتد، پیگیر مسائل هستید؟ البته ما نمیخواهیم خیلی به جزئیات ورود کنیم، بلکه کلیات کار و مذاکرات و روشی را که در این چند ماه اخیر و در دولت جدید در پیش گرفته شده است، چگونه ارزیابی میکنید؟
متکی: معمولا تعقیب اخبار و تحولات هر رشته برای کسانی که در آن حوزه کار کردهاند و سابقهای هم دارند معمولی است، ما نیز همان طور که جناب عالی فرمودید از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در این عرصه سابقه داشتهایم؛ بنابراین، پیگیری تحولات در کشور چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی برای من هم مهم است و من نیز مانند سایر هموطنانم مسائل را پیگیری میکنم و تصور میکنم که راه انتخاب شده راه درستی است به این معنا که ما همواره در بحث گفت وگو و مذاکره در یافتن راهکار نهایی حل این مسأله پیشگام بودهایم و مشکل عمدتا در طرف مقابل ما بود.
من در ماههای پایانی مسئولیتم در وزارت خارجه در دیدارهای جداگانه با مقامات کشور این بحث را مطرح کردم که ما به آنچه در حوزه هستهای دنبالش بودهایم رسیدیم و الان حتی در مرز ۲۰ درصد میتوانیم تولید سوخت بکنیم، لذا شاید مناسب باشد ما طراحیهایی انجام دهیم تا در یک توازن، موضوع هستهای را با طرف مقابلمان یعنی ۱+ ۵ به سامان برسانیم.
مقام معظم رهبری با این نگاه موافقت کردند و ما مأمور شدیم تا سناریو لازم برای این کار را تدوین کنیم.
مجری: چه سالی؟
متکی: اواسط سال ۸۹ بود، کمیته ویژهای در وزارت خارجه تشکیل دادیم و بحث را شروع کردیم و نگاهمان هم این بود که در دو سوی این ترازو طرفین باید فکر کنند که دستاوردی داشتهاند و این در واقع محور اصلی هر توافق بینالمللی است.
ما آنچه باید در کفه خودمان به دست میآوردیم، روشن بود. مواضع ما در بحث هستهای کاملا روشن، منطقی و قانونی و قابل دفاع است. نکته مهم در رابطه با طرف مقابل بود که در کفه ترازو آنان چه چیزی قرار میگرفت.
آنها در این دوازده سال مشاجرات و مباحثات و تبلیغات و سروصداهایی که راه میانداختند، حرفشان این بود که ایران به دنبال سلاح هستهای است و در حقیقت میخواستند به دنیا بگویند ما آگاه شدهایم ایران به دنبال سلاح هستهای است و گاهی که مقداری شیطنت میخواهند بکنند میگویند که ما ایران را متقاعد کردهایم که به سمت سلاح هستهای نرود که این بخش تبلیغاتی قصه است. لذا من تصور میکنم راهی که در دولت جدید شروع شد باید طی شود.
توجه به چهارچوبها، عدم ذوق زدگی و شتابزدگی، توجه به ترفندهای طرف مقابل چه به لحاظ فنی و مذاکراتی و چه خصوصا به لحاظ تبلیغاتی و حاشیهسازیهایی که انجام میدهند که معمولا هم عادت غربیهاست ضمن هوشیار کردن ما نباید از اصل کار بازمان بدارد.
تیم مذاکراتی دقیقا اشراف دارد که حقوق ملت ایران در بحث هستهای چگونه تعریف میشود و این حقوق به ویژه در حوزههای اصلی و خط قرمزها قابل مجامله و معامله نیست؛ بنابراین، باید برایشان دعا و از آنان حمایت کنیم تا به اهداف مورد نظر جمهوری اسلامی ایران برسیم.
مجری: یک پرسش اساسی اینکه چرا دولت یازدهم که آمد پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه رفت و میگویند که آنجا تصمیمگیری میشود اما مجری وزارت امور خارجه شده است؟ چرا در دوره شما این اتفاق نیفتاد و پرونده در شورای عالی امنیت ملی ماند و وزارت خارجه این چنین فعالانه در آن نقش نداشت؟
متکی: من یکی، دو بار این موضوع را مطرح کردم. من بر این باور بودم که تیم مقابل ما در مذاکره تیم وزارتخارجههای ۱+ ۵ است هم در سطح معاونین وزارت خارجه و هم در سطح وزرای خارجه و لذا این موضوع که در دوره دبیری شورای امنیت ملی آقای دکتر روحانی و وزارت آقای خرازی به دبیرخانه شورای امنیت ملی رفت، اعتقاد من این بود که خوب است این برگردد ولی این تصمیم در کلیت گرفته نشد.
من در ماههای پایانی سال ۹۱ مقالهای نوشته بودم. پیش از انتخابات دوره یازدهم نوشته بودم که پرونده هستهای را به وزارت خارجه برگردانید، ولی به این دلیل که مطرح بود شاید دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، یکی از کاندیدای ریاست جمهوری باشند من از درج این مقاله در سایت خود پرهیز کردم. آن مقاله الان هم هست اما آن را منتشر نکردم. بنابراین من فکر میکنم این تصمیم که نهایتا با موافقت مقام معظم رهبری انجام شد تصمیم درستی بود.
مجری: اشاره کردید به اینکه به نوعی در زمان شما و در اواسط ۸۹ بود که این پیشنهاد را داده بودید که یک روال جدید برای پرونده هستهای به خصوص در عرصه دیپلماسی گشایشی پیدا کند.
متکی: بله
مجری: آیا عملیاتی که آغاز شده و نتیجه اش را میبینیم از همان نقطه است. آیا کارهای دیگری هم شما انجام دادهاید؟ مثلا یکی از چیزهایی که در این ۸، ۹ ماه اخیر استفاده شد، موضوع گفت وگو با خود آمریکا در موضوع هستهای ما بود. آیا این پیشنهاد آن زمان هم مطرح شد؟ آیا تحرکات در این زمینه مثل برخی از نشستها و یا نزدیک قرار گرفتن میز شما و خانم کلینتون هم به نوعی با تدبیر بود و یا نه کاملا اتفاقی؟
متکی: در اجلاسهایی که ما میرفتیم و شرکت داشتیم، به هر حال وزرای خارجه دور یک میز مینشستند، در نشستهای مربوط به همسایگان عراق و نشست وسیع بینالمللی درباره عراق که خانم رایس وزیر خارجه بود و بعد هم که خانم کلینتون در دوره اوباما وزیر خارجه شد. آنها هیچ کدام حداقل از سوی ما طراحی خاصی نشده بود اما درباره کاری بود که ما شروع کرده بودیم. فهم من این بود که نگاه رهبری منحصر بودن مذاکرات در بحث هستهای با ۵+۱ و در رابطه با امریکاست.
همان زمان که ما داشتیم سناریو را طراحی میکردیم، دیگران بر این باور بودند که باید مقوله تعامل و تناسبات با آمریکا هم در اینجا قرار بدهیم. من تجربه مذاکره با آمریکاییها را در بحث عراق داشتم و آن در دوران مسئولیت من بود. ما سه دور با آمریکاییها در خود عراق و با حضور خود عراقیها و در موضوع قرار مذاکره کردیم. چیزی که آن زمان و تقریبا همزمان با آغاز این گفت وگوها، مقام معظم رهبری در سخنرانی شان در مشهد تأکید کردند، این بود که گفت وگوها صرفا برای بحث عراق است.
دلیلش هم کاملا روشن است. مسائل ما با آمریکا دارای پرونده بسیار قطوری است و اگر روزی بخواهد به آن مسائل رسیدگی شود، باید در وهله نخست، زمینه اش فراهم شود. آمریکاییها به رغم ادعاهایشان هنوز در شرایط یک گفت وگو جدی و یا یک تصمیم جدی برای بازگشت از گذشته غیرقابل دفاعشان نیستند و هنوز هم به این تصمیم سیاسی نرسیدهاند؛ بنابراین، تاکتیکی از آن استفاده میکنند و هشیاری طرف ایرانی این است که توجه به این نکته خاص را داشته باشد.
بله، کسانی بودند که در آن زمان وقتی مشورت میکردیم میگفتند، موضوع آمریکا هم قرار بگیرد اما چون نص صریح مقام معظم رهبری را در این موضوع داشتیم، کاری را که داشتیم آماده میکردیم، مقوله آمریکا به معنای خاص آن نبود؛ ۵+۱ بود و موضوع هم فقط موضوع هستهای بود تا پس از تحولات انتخابات ۹۲.
مجری: در سخنانتان اشاره کردید به آن توافقی که در تهران و با حضور اردوغان و رئیس جمهور برزیل و آقای احمدینژاد صورت گرفت و توافقی نوشتید به نام توافق نامه تهران. چه شد که آمریکاییها به آنچه خود ـ ظاهرا ـ پیشنهاد داده بودند پایبند نماندند؟
متکی: ظاهرا که نه، بلکه قطعا اینگونه بود. دو نامه بود که من هر دو نامه را دیدم که آقای اوباما به آقای لولا رئیس جمهور برزیل و نخست وزیر ترکیه نوشته و گفته بود که شاید ایرانیان نپذیرند.
مجری: یعنی نامه را خود اوباما نوشته بود؟
متکی: بله. گفته بود شاید ایرانیان اطمینان نکنند به اینکه اگر ۲۰ درصد را بدهند، ما ۵/۳ درصد را ندهیم و من به عنوان رئیس جمهور آمریکا تضمین میکنم این کار را انجام میدهیم.
تلقی من این است که دو عامل موجب شد تا آمریکاییها دوباره راه را کج کنند؛ نخست اینکه گمان نمیکردند ما مبادله سوخت را بپذیریم و برای همین خواستند بگویند ما به هر زبانی که گفتیم آماده تفاهم با ایران هستیم، ایرانیان نپذیرفتند.
مجری: یعنی از اول محاسبات اولیهشان اشتباه بود؟
متکی: بله یعنی بنا نداشتند یک چنین توافقی جدی صورت بگیرد و فکر میکردند به دلیل عدم پذیرش ایران میتوانند یک دور جدید تبلیغات علیه ایران را طراحی بکنند؛ اما ما موضعمان در ۲۰ درصد مشخص بود. ۲۰ درصد تولیدش به دلیل لجبازی طرفهای خارجی ما در نفروختن این سوخت، برای رآکتور اتمی تهرانمان بود.
مجری: که مربوط به مسائل پزشکی بود؟
متکی: بله، علت دوم به اعتقاد من این بود که وقتی به توافقات رسیدیم و باید در اجلاس سه جانبه سران، نهایی و امضا میشد، همچون عوامل منطقهای، خارج منطقهای و جریانهای رادیکال درون آمریکا به دولت آمریکا فشار آوردند که شما چرا دارید به این توافق صحه میگذارید.
مجری: چهار سال پیش آقای اوباما نامهای به رهبری معظم انقلاب نوشتند، البته اگر اشتباه نکنم. اصلا یادتان هست که نخستین بار چگونه نامه به دست شما رسید و چطور به دست حضرت آقا رساندید؟
متکی: بیش از چهار سال پیش بود. سال ۸۴ و در واقع در شش ماهه اول دولت نهم بود که ایشان نامهای نوشت و بعد هم نامه دیگری را نوشتند. این نامه توسط سفیر آمریکا در سازمان ملل به سفیر ما تحویل داده شد و ایشان به ایران آوردند که ما در وزارت خارجه آن را ترجمه و آماده کردیم و برای مقام معظم رهبری فرستادیم.
مجری: جایی خواندم که شما گفته بودید دیپلماسی حرف خوب زدن و خوب حرف زدن است. منظورتان چه بود؟
متکی: در دیپلماسی شما میتوانید موضع تندی بگیرید، ولی در ادبیات دیپلماتیک. در دیپلماسی شما باید مسیرها و تاکتیکهایی را که انتخاب میکنید، نوعی هماهنگی در آن از آغاز تا پایان باشد، حرکتهای زیگزاگی در سیاست خارجی سم است برای موارد خارجی آن کشور.
ما اگر در آغاز مدیریتمان به گونهای سخن بگوییم مثلا در مورد آمریکا که برای ناظرین این تلقی بشود که احتمالا در چند ماه آینده جنگ خواهد شد و در پایان مدیریتمان و در فاصله زمانی کوتاه، پشت سر هم تکرار کنیم که میخواهیم با آمریکا مذاکره کنیم، این دو با هم نمیخواند. منظور از خوب حرف زدن، یعنی چهارچوبها را رعایت کردن و بهانه دست طرف مقابل ندادن است؛ اینکه رؤسای جمهور به مسائل خارجه وقوف ریز نداشته باشند، کاملا طبیعی است.
مجری: کما اینکه در همه حوزهها نمیتواند تخصص داشته باشد؟
متکی: بله، الزما در حوزه حساسی مثل سیاست خارجی ممکن است به موارد تاکتیکی و فنی و ظرافتهای کار وقوف نداشته باشد. این طبیعی است و انتقادی هم به آن نیست. اما معمولا در دنیا، رؤسای جمهور از کارشناسی وزارت خارجه و از راهکارها و متدها و تاکتیکهای وزارت خارجه و تهیه متون فنی وزارت خارجه استفاده میکنند. من معاون وزارت خارجه بودم و مقام معظم رهبری در نطقهایی که در مجامع بینالمللی مانند اجلاس سران غیرمتعهدها و جاهای دیگر استفاده میکردند… .
مجری: در دوران ریاست جمهوری شان؟
متکی: بله در دوران ریاست جمهوری شان از نطقهایی استفاده میکردند که در وزارت خارجه تهیه میشد یا آقای هاشمی همین طور.
مجری: شما در نهمین دوره انتخابات رئیس جمهوری رئیس ستاد انتخاباتی آقای لاریجانی بودید؛ یعنی رقیب آقای احمدینژاد. یک دفعه برای وزارت خارجه مطرح شدید و بعد هم رفتید صحبت کردید و وزیر هم شدید. آن موقع من شنیدم که آقای علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، شرط گذاشته بودند شما وزیر امور خارجه باشید. آیا این گونه بود؟
متکی: من رئیس ستاد کاندیدایی شدم که منتخب آن شورای مرکزی هماهنگی بود؛ بنابراین، با علاقهای که به همه کاندیدا داشتم، هر یک از آن چند کاندیدای دیگر مورد نظر هم انتخاب میشد، من آمادگی داشتم که رئیس ستادشان باشم یا همکاریهایی که از دستم برمیآمد انجام دهم.
مجری: البته قبول کنید که یک جدایی خیلی آشکاری پدید آمده بود؛ درست است؟
متکی: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها؛ به هر حال با همین حرکت جمعی، وفاق و همدلی در شوراها موفق شدیم. شورای دوم.
مجری: و در انتخابات مجلس هفتم؟
متکی: بله و در انتخابات مجلس هفتم. در انتخابات ریاست جمهوری همان روش انتخاب شد. حالا ممکن است که انتخاب به عمل آمده اشکالاتی داشته، ولی به هر حال آن شورای مرکزی آن را انتخاب کرد؛ بنابراین، من حضورم در انتخابات ریاست جمهوری از باب همراهی با وفاقی بود که از سال ۸۱ تا سال ۸۴ که یعنی انتخابات ریاست جمهوری دولت نهم، همین راه راپیمودیم.
در مورد وزارت خارجه نه تنها برای مسئولیت این وزارت بلکه برای هیچ یک از مسئولیتهایی که من از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۴ انقلاب، فرصتش برایم فراهم شد؛ برای مایی که محلی برای اعراب نداشتیم. پیش از انقلاب از کنار وزارت خارجه هم راهمان نمیدادند که بگذریم، برای هیچ یک از این مسئولیتها؛ نماینده مجلس شدن، رفتن به وزارت خارجه، مسئولیت در وزارتخانه و سفارتخانهها، معاونت وزیر خارجه و نهایتا وزیر خارجه هیچ کس نمیتواند بگوید که من یک کلمه در این زمینه در رابطه با خودم صحبتی کرده باشم.
خدا را شکر که جمهوری اسلامی این فرصت برای خدمت را برایم فراهم کرده است؛ بنابراین من مستقیم و غیرمستقیم در جریان هیچ گفت وگویی برای این کار نبودهام. حتی وقتی که آقای احمدینژاد انتخاب شد، یک فضای بسیار سنگینی در دنیا علیه ایشان پدید آمد، در حالی که ایشان نه هنوز دولت انتخاب کرده بود و نه چیز دیگری. خیلی سریع شاید به فاصله ۲۰، ۲۵ روز بعد شروع کردند به یکسری تبلیغاتی که نشانگر این بود که فضای بیرون و عناصری که دنبال میکردند تحولات ایران را منتظر یک رخداد دیگری در انتخابات ریاستجمهوری کرده بودند که من وارد جزئیاتش نمیشوم.
چون من رئیس کمیته روابط خارجی در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه بودم، آنجا گفتم اینگونه که نمیشود که یکی با رأی مردم انتخاب شده و هنوز هم دولتش را تشکیل نداده است، چنین جوی به وجود بیاید، ما پیشنهاد بدهیم به وزارت خارجه که سفرا را دعوت کنند بیایند به تهران، سمیناری گذاشته شود و این سفرا بروند از اراده ملی ایران دفاع کنند، این پیشنهاد را من مطرح کردم و گفتم خیلی خوب است که این اتفاق بیفتد.
به فاصله کمی آرام آرام در روزنامهها که اسم کم میآوردند، اسم ما را هم مطرح کردند به عنوان یکی از کاندیدای احتمالی برای وزارت خارجه، من زمانی که این قصه در رسانهها مطرح شد، برای اینکه این شائبه را ایجاد نکند همان پیشنهاد را هم پیگیری نکردم؛ بنابراین، من نه در ارتباط با مسئولیتهایم بازی پشت پرده داشتم و نه بازی پشت پردهای را خبر دارم. پیشنهاد مطرح شد.
مجری: چطور به شما گفتند؟
متکی: در دیدار با آقای احمدینژاد، وی مقداری درباره سیاست خارجه و روابط خارجی پرس و جو شد و من مطالبی گفتم و بعد هم که به ظاهر کمیتهای بود که اینها با افراد گفت وگو میکردند که با من هم صحبت کردند و اتفاقا یک نکتهای که به عنوان اشکال طرح کردند، این بود که اگر شما در وزارت خارجه بروید، شاید تغییراتی که مد نظر است، پدید نیاورد.
گفتم که انتخابات ریاست جمهوری در ادامه انتخاباتی است که در سه چهار سال اخیر انجام شده و یک نگاه جدید و برآیند جدید است و من این را میفهمم. من رسالتی را که برای خودم حس میکنم، این است که باید همین وزارت خارجه را در این راستا هدایت کنم؛ بنابراین، اینکه من افراد را کلی تغییر بدهم و یا کسانی جدید که بعدها به من میگفتند باید گروهی ببرید به وزرات خارجه اینها را من پذیرا نبودم. در همان گفت وگو هم با برادری هم که آمده بود و با من صحبت میکرد به ایشان گفتم که منتقل بکنند و نهایتا بعد از این به ایشان گفتم که منتقل بکنند.
مجری: آیا در گفت وگو پایانی بین شما و آقای احمدینژاد، شرط خاصی مطرح نشد؟
متکی: شرایط کلی همان بود که برای کل وزرا طرح میشد، اما به طور خاص برای خود بنده چیز جداگانهای مطرح نشد.
مجری: یادم میآید که شما در دولت دهم هم آخرین وزیر بودید که انتخاب شدید. یادم است که در پاستور دیدم شما آمدید و تقریبا آخرین کسی بودید که جمع کابینه تکمیل شد. آن زمان هم طول کشیدن این مراحل برای انتخاب شما به خاطر همین نقاط اختلافی بود؟
متکی: از دو ماه قبل مطرح بود که در کابینه دهم نیستیم؛ بنابراین، من اصلا به این فکر نبودم.
مجری: پس چه شد که شما را دعوت کردند؟
متکی: از خودشان باید بپرسید. نمیدانم.
مجری: از زبان شما هم شنیدن دارد که پشت صحنه چه بود. قطعا شما میدانید؟
متکی: من در اجلاس غیرمتعهدها بودم در شرم الشیخ.
مجری: همان چیزی که خواندیم که شما را احضار کردهاند. قرار بود شما اجلاس غیرمتعهدهای تهران را بگیرید. بعد به شما زنگ زدند که بیایید تهران و دوباره برگردید؟ آیا واقعا اینگونه بود؟
متکی: همین طوری شد. ما برای غیرمتعهدها خیلی تلاش کردیم. مقام معظم رهبری تعبیری دارند که دیپلماسی مثل کار مینیاتوری است؛ یعنی ذره ذره باید کنار هم چیده شود تا بتوان نتیجهای به دست آورد و ما از سال ۸۵ یعنی سال دوم دولت نهم، تقاضای میزبانی مان را در نشست سران کوبا دادیم.
البته قبل از ما قطر داده بود. از سال ۸۵ تا سال ۸۸ که سران بعدی در شرم الشیخ مصر بود، تلاش کردیم همین طور ذره ذره، که حالا جزئیاتش را من در همان دستاورد بزرگ دیپلماتیک ایران نوشتم. در اجلاس وزرای خارجه در کوبا که به فاصله یک ماه قبل از شرم الشیخ تصویب وزرا را گرفت و آمد برای سران که آنجا چکش آخر را بخور.
ما آمدیم در شرم الشیخ و چون در شرم الشیخ تا اجلاس وزرا، دو روز اجلاس کارشناسان ارشد و یک روز وزرای خارجه و یک روز هم سران بود، مجموعا چهار، پنج روز جلسه بود. منتهی ما وزاری خارجه، این را مصوب کردیم یعنی مصوبات نشست کوبا را تأیید کردیم که از جمله میزبانی ما بود. برای فردا در اجلاس سران، چکش آخر را میخورد.
به من خبر دادند، یکی دو کشور دارند بازی درمیآورند و میخواهند فردا طرح کنند که امروز میزبان بعدی نهایی نشود. سه سال وقت است به اجلاس بعدی وزرا اختیار بدهیم که میزبان بعدی را انتخاب کنند و این یعنی یک بازی حسابشده. ساعت ۱۲ بود که اجلاس وزرا تمام شد که گفتند آقای شیخالاسلامی پشت خط هستند، من تلفن را گرفتم و گفتند که آقای احمدینژاد گفتند که به تهران بیایید.
گفتم میدانید که الان اجلاس وزرا تمام شده است. ساعت ۱۲ اجلاس تمام شده و من سه دقیقه پیش بیرون آمدهام و فردا هم سران است. آقای احمدینژاد هم که نمیآیند. ما فردا در اجلاس سران باید این را چکش نهایی بزنیم و اینجا باشیم تا بتوانیم جلو برخی شیطنتهای احتمالی را بگیریم. گفت پس صبر کنید تا من به ایشان بگویم و نتیجهاش را به شما بگویم، که ایشان تقریبا نیم ساعت بعد به من زنگ زدند و من نیز در این فاصله گفتم مقدمات بازگشت را آماده کنند.
مجری: با توجه به شناختی که داشتید؟
متکی: بله با توجه به شناختی که داشتم. ایشان زنگ زدند و گفتند جلسه فردا مهم است، ولی شما امروز بیایید و برگردید که این قسمت را من در خاطرات نوشتهام. من آمدم و از فرودگاه رفتم دفتر ایشان و مباحثی بین ما در این یک ساعت و اندی گذشت که مربوط به اجلاس نبود و اگر زمانی مقتضی باشد، در فرصت مناسبش گفته میشود. ما در آن ملاقات که رفتیم پیش ایشان یک مقدار از نتیجه اجلاس پرسیدند و من برایشان توضیح دادم، و بعد گفتند که ما دولت دهم را داریم انتخاب میکنیم. گفتم انشالله مبارک است. آن زمان تیرماه بود و کمتر از یک ماه از انتخابات گذشته و کمتر از دو ماه به تعیین دولت جدید مانده بود. گفتند ما معاون فلان قسمت و مسئولیت در نظر گرفتیم که شما آنجا باشید.
گفتم: من آنجا نمیروم. هیچ کس دیگر را هم آنجا نگذارید. گفتند: چرا؟ گفتم: برای اینکه برای وزیر خارجه بعدی شاخ میشود.
مجری: معاون امور بینالملل؟
متکی: یکی دو مورد دیگر هم ایشان به من پیشنهاد دادند. من گفتم من سنواتم را پر کردهام، شما راحت وزیر خارجه بعدی را انتخاب کنید، همین جمله را تکرار کردم که قبل از انقلاب از کنار دیوار وزارت خارجه من را راه نمیدادند و به برکت جمهوری اسلامی، بنده چهار سال وزیر خارجه شدم؛ بنابراین، من تقاضای بازنشستگی خواهم کرد و شما راحت وزیر بعدی را انتخاب کنید.
گفتند: شما از جنس این دولت هستید و ما میخواهیم در دولت باشید. گفتم دو دولت است؛ یکی دولت بیست، سی نفره دور میز و یک دولت هفتاد میلیونی و کل ملت ایران، که من حتما جز دولت دوم هستم، شما نگران آن نباشید. وقتی دیدند من هیچ یک از موارد را نپذیرفتم، گفتند: پس در این باره و درباره این گفت وگو با کسی صحبت نکنید. جمله دیگری هم گفتند و مطرح کردند که چون بعضی از مسئولین را میخواهم در جلسه دو روز بعد سه روز بعد هیأت دولت در مشهد برای دولت دهم اعلام کنم «که مشخصا نظرشان معاون اول بود».
میخواستند چند نفر دیگر را هم همزمان اعلام کنند که البته بعد من متوجه این مسائل شدم و من خارج شدم و گفتم بسیار خوب من چیزی نمیگویم و در دو ماه باقیمانده به گونهای در وزارت خارجه رفتار میکردم که همه فکر میکردند من چهار سال و دو ماه دیگر در وزارت خارجه میمانم، در حالی که برای من روشن بود و راحت هم بودم تا تقریبا حدود ده، پانزده روز قبل از تعیین کابینه جدید که رایزنیها را شروع کرده بودند و همین طور جلو میرفتند.
مراسم تحلیف رئیس جمهور اکوادور بود و آقای احمدینژاد را هم دعوت کرده بودند و ما هم برای آقای احمدینژاد دعوتنامه فرستاده بودیم در جلسه هیأت دولت. دیدم پاسخی از ریاست جمهوری نیامد. یادداشتی دادم که تصمیم برای اکوادور چیست؟ گفتند: شما شرکت کنید. گفتم: با توجه به گفت وگوهایی که در دفترتان داشتیم، پیشنهادم این است که فرد جدیدی را که مد نظر دارید، نماینده ویژهتان تعیین کنید. ما او را میفرستیم که برود آنجا و بعدش هم که شما اعلام میکنید، دیگر چیزی عادی و طبیعی است.
ایشان دوباره نوشتند که شخص جنابعالی شرکت کنید. ما رفتیم؛ اما پیش از رفتن که ده، دوازده روز مانده بود به انتخاب هیأت جدید که دیدم معاونینی که سالهاست با آنها کار کردهام، باید مطلع شوند چون ممکن بود من در سفر باشم و لیست کابینه دهم معرفی شود و آن وقت آنها میگفتند ما با هم این همه سال کار کردیم اما به ما نگفته است.
من آن روز جلسه شورای معاونین را تشکیل دادم و به آنها گفتم که چنین قصهای است. آنها گفتند: شما در این یک ماه و نیم چیزی نگفتید؟ گفتم: بنا نبود چیزی بگویم. الان هم که دارم به شما میگویم، چون عازم سفرم. اگر نبودم نمیگفتم؛ لذا ایشان آن موقع تصمیمشان را گرفته بودند و ظاهرا هم به دنبال افراد مختلفی به عنوان کاندیدای بعدی وزارت خارجه بودند من باز هم نمیدانم چه تحولاتی اتفاق افتاد که از دفتر رئیس جمهور در روزی که اعضا کابینه را دعوت کرده بودند که با آقای احمدینژاد جلسه داشته باشند و متعاقبا عصرش لیست را بدهند به من زنگ زدند و گفتند شما هم بیایید در جلسه وزرا و ما هم رفتیم.
مجری: رسیدیم به مهمترین موضوع. به سنگالیزاسیون. بالاخره به شما گفته بودند که در واقع وزیر خارجه نیستید و به آن سفر رفتید یا نگفته بودند؟
متکی: برخی دوستان میگفتند که خود این به قول فرنگیها دارد یک ترمینولوژی میشود و یک ترم جدید در ادبیات سیاسی کشورها میشود. ما معمولا کلیه تحولات یک ماه آینده را به اطلاع رئیس جمهور میرساندیم که در یک ماه آینده چه وزرایی به ایران میآیند وزیر و بالاتر از وزیر و چه کسانی از ایران سفرهایی خواهند داشت از جمله سفرهای وزیر خارجه.
ما ۲۲ روز پیش از سفر یعنی یکم آذر این نامه را برای رئیس جمهور فرستادیم که در آنجا سفر من برای سنگال ذکر شده بود. به نظر من سفر، سفر مهمی بود و خود ریاست جمهوری و نظام بر انجام این سفر تأکید داشتند، مقدمات سفر بسیار طبیعی انجام شد و من عازم شدم و بر خلاف برخی اظهاراتی که شده، اتفاقا من در آن سفر با هواپیمای مسافری رفتم نه با هواپیمای اختصاصی.
معمولا در سفرها اگر فرصت ایجاد میشد و یا موضوع مهمی مطرح بود با آقای رئیس جمهور دیدار میکردیم و نقطه نظرات ایشان را میفهمیدیم آن روز ما در واقع ساعت ۱۰ صبح وقت گذاشتند که ما به دفتر رئیس جمهور برویم. تغییر کرد و گفتند مثلا این ده شده ساعت ۲، ساعت ۲ تغییر کرد رسید به ساعت ۵، و ساعت ۵ تغییر کرد و شد ساعت ۹ که من ۹ شب رفتم در حالی که دو صبح هم پرواز داشتم. و دفتر رئیس جمهور نشستم یک ساعت و تا ۱۰.
بعد برای من مشخص شد که در یک جلسه سه نفرهای آقای احمدینژاد با آقای رحیمی و آقای مشایی باهم هستند و برخی از خبرها این بود که احتمالا در رابطه با ما صحبت میکردند. اختلافی با هم داشتند و نداشتند جزئیاتش را من نمیدانم. ایشان ساعت ۱۰ آمدند و من توضیح مختصری به ایشان دادم که قصه نیجریه این گونه شده و من آفریقا بودم، نشد بروم و الان باید بروم، ایشان هم دو سه جملهای معمولا میگفتند که اینجا هم گفتند که مثلا به آقای رئیس جمهور اینها را بگویید و تأکید روی روابطی که داریم.
البته از سیاست خارجی مانند جلسات دیگر که با هم داشتیم انتقادهایی هم کردند. این اظهارات که به من گفته شده نروید و من اصرار داشتهام که بروم و بعد گفتهام حالا این سفر را بروم و برگردم، اساسا واقعیت ندارد. اگر ایشان نکتهای را بیان میکرد که به چهارچوبهای اصلی برنمی خورد، مسلما طبیعی است که وزیر باید حرف رئیس جمهور را مد نظر قرار بدهد. آن شب وقتی ایشان دو سه جمله در لفافه در نقد وزارت خارجه گفتند، گفتم ببینید آقای احمدینژاد من قبل از تشکیل دولت دهم در ملاقاتتان گفتم هر وقت شما بگویید نه، من در عرض دو ساعت کارهایم را در دفترم جمع میکنم؛ بنابراین، دوباره تأکید میکنم که وزیر خارجه باید مورد اطمینان جدی رئیس جمهور باشد و ایشان در آن دیدار نه به من گفتند که به سنگال نروید و نه گفتند که شما مثلا دیگر وزیر خارجه نیستید البته قبلا این حرف را به من زده بودند.
مجری: قبلا یعنی چه؟ کی به شما گفته بودند؟
متکی: همان موقع که از شرم الشیخ به تهران آمده بودیم.
مجری: یعنی از آن موقع صحبتی نشده بود؟
متکی: صحبتی برای تغییر نکردند، ولی گهگاهی نقد میکردند. من هم به ایشان انتقاد میکردم که شما پیش دانشجویان مینشینید از وزارت خارجهتان نقد میکنید، این کار درستی نیست. البته کلا در بحث سیاست خارجی ما تقریبا به نحوی شروع کردیم ولی در یک سال پایانی دولت نهم لجاجت های جدی ایجاد شد که من فکر میکنم این مجال کوتاه مصاحبه شما فرصت مناسبی نیست.
مجری: برخورد سنگالیها چه بود وقتی که شما رفتید صحبت کردید از این طرف خبر آمد و آنها هم مطلع شدند.
متکی: من باز از نظر شکل کار هم بگویم. ما ساعت ۲ صبح بیست و دوم از تهران پرواز کردیم به استانبول. دو سه ساعتی در فرودگاه استانبول ماندیم که آقای داود اوغلو هم آمده بود از سفر آسیای میانهاش به استانبول. از آنجا با پرواز مسافری دیگری به داکار پایتخت سنگال رفتیم که این مسیر حدود ۱۰ ساعت پرواز است.
غروب روز دوشنبه رسیدیم و ملاقات با وزیر خارجه را داشتیم و به افتخار ما شام داد و یک دور مقدماتی هم گفت وگو با رئیس جمهور من داشتم. بعد من رفتم محل اقامت. از دفتر رئیس جمهور گفتند که ما دور بعدی گفت وگو با فلانی را فردا ساعت ۱۰ یا ۱۱ (تردید از من است) از ریاست جمهوری داشته باشیم. گفتم خوب است. ما از تهران بلیت برگشتمان معلوم بود ما ۴ بعدازظهر از سنگال پرواز مسافری گرفته بودیم به کنیا، نایروبی به عنوان محل بعدی که ما از آنجا بیاییم.
آن شبی که ما با هم ملاقات داشتیم، ایشان گفتند چه زمانی برمیگردید؟ گفتم ما فردا دوشنبه میرویم و بلیت برگشتمان از سنگال ساعت ۴ بعد از ظهر به کنیاست و از کنیا یک پرواز از ایران میآید که آنجا هم ۴ ساعت فاصله است. اگر موافق باشید، من فلان مأموریت را هم در رابطه با کشور بین راه هم انجام بدهم و بعد برگردم. ایشان گفتند بسیار خب. در واقع قرارمان این بود که سه شنبه اواخر شب به تهران برسیم که فکر میکنم که شب نهم محرم بود.
من در ملاقات با رئیس جمهور سنگال که بودم، گفت وگوی نسبتا سختی هم داشتم و باید ایشان را متقاعد میکردم که شما باید روی دوستی ایران تکیه کنید، نه روی القائات دیگران. همزمان با من دو نفر از کشورهای اروپایی برای اینکه او را تنظیم کنند جهت برخورد با ایران در سنگال بودند تا به این طریق کل رابطه ایران با آفریقا را تحت تأثیر قرار دهند.
ملاقات ما یک ساعت طول کشید و پس از یک ساعت و اندی به ایشان یک یادداشتی دادند. بعد گفت ببخشید من چند دقیقه میروم و برمیگردم و رفتند و پس از بیست دقیقه برگشتند. حدود یک ربع بعد، ملاقاتمان ادامه پیدا کرد، ایشان هیچ اظهاری به من نداشتند؛ اما حس من این بود که این آدم متفاوت شده است، نه در برخوردش با من که نمیداند چه کار کند. حس میکردم یک چیزی شده؛ مثلا یک اتفاقی در کشور افتاده و خبرش را به او دادهاند که البته این طور اتفاقات میافتد. یا هر اتفاقی که افتاده این آدم، آدم آرام یک ساعت پیش نیست و ما با همین به قول دوستان فیلمبردارمان شات از جلسه بیرون آمدیم. یک مصاحبه کوتاهی من کردم و آمدم بیرون.
مثلا ساعت یک بود و وزیر خارجه به اضافه یک وزیر دیگر که وزیر نفت و دو وزارتخانه دیگر که وزارتش با او بود؛ یعنی این دو نفر ما را نزدیکیهای ریاست جمهوری دعوت کرده بودند برای ناهار که من آمدم بیرون. محافظین ما گفتند که تهران خیلی دنبال شما هستند که تلفنی با شما صحبت کنند. گفتم تماس میگیریم.
در ماشین تلاش کردم تماس بگیرم نشد. به محل ملاقات آمدیم. آنجا یکی از همکاران به من گفت که این خبر در تهران منتشر شده است. گفتیم انشالله خیر است. وقتی هم که نشستیم، این دو وزیر نمیدانستند با من چه طور صحبت کنند. ما مناسباتمان با افراد طوری بود که به خود این ارتباطاتی که با خود اشخاص برقرار کرده بودیم، احترام میگذاشتند و برایش ارزش قائل بودند. وزیر خارجه قبلی کنیا که مشاور رئیس جمهور بود و الان دیگر وزیر خارجه نبود متوجه شد که من یک توقف سه، چهار ساعته در کنیا دارم و بعد میخواهم بروم ایران از قبل پیغام داد که من به فرودگاه میآیم.
من قبلا از اینکه از سنگال که ۱۰ ساعت پرواز بود راه بیفتم که ساعت دو سه صبح میرسیدم به کنیا، ایشان مطلع شده بود که من دیگر وزیر خارجه نیستم، اما به فرودگاه آمد و گفت آقای متکی من برای خودتان آمدهام، در آنجا هم آنها کلی عزت و احترام گذاشتند و مهمانی ناهاری با هم بودیم. وقتی که وزیر خارجه ابراز کرد که خبر را شنیده است؛ گفتم: من و شما که باید عادت داشته باشیم. این مسئولیتها موقت است، یک روز میدهند و یک روز هم میگیرند و نکته خاصی هم ندارد. ما به آنها دلداری دادیم. و بعدش آمدیم به کنیا و بعد به ایران.
مجری: شما در قطعنامه ۵۹۸ هم جزو هیأت مذاکره کنندهمان بودید، آیا ناگفتهای از آن دوران دارید که در چه شرایطی پای میز مذاکره میرفتید؟
متکی: مذاکرات سخت و تاریخی بود که رئیس دستگاه دیپلماسی به خوبی توانست تحت رهنمودهای مقام معظم رهبری مدیریت و هدایت کند که بعد هم تقدیر کردند. ما هشت سال با عراقیها جنگ داشتیم و چهار سال هم دیپلماسی. در این چهار سال شرایطش به موازات جنگ، با عراقیها سخت بود یعنی با تیم مذاکراتی عراق مذاکره کار آسانی نبود. کارها را گیر میدادند و گاهی برای اینکه گیری رفع شود، مثلا میآمدید امتیازی را برایشان لحاظ میکردید تا این گیر مذاکراتی رفع شود، برای ما بحث اسرایمان و بحث ۱۹۷۵ بسیار مهم بود. وقتی امتیازی هم مطرح میکردیم عراقیها میگفتند چه قدر میدهید تا ما این امتیاز را بپذیریم؛ یعنی در مذاکرات سخت بودند. من بعدها هم که وزیر خارجه شدم، همان طور که میدانید در این دوران بود که اولین امضا را ما از عراقیها در تأیید ۱۹۷۵ گرفتیم که ما گزارشش را برای مسئولین فرستادیم. در واقع در مسئولیت معاونت بینالملل رئیس اولین هیأتی بودم که به عراق بعد از جنگ رفت.
مجری: با صدام دیدار نکردید؟
متکی: بعد از ملاقاتهایی که من با همتایم، با وزیر خارجه داشتم اینها گفتند ما آمادگی داریم تا هماهنگ کنیم که ملاقاتی با صدام داشته باشی. خیلی هم در آن سفر ما را تحویل گرفتند؛ یعنی شش موتور اسکورت برای ماشینی که ما با آن میرفتیم هتل الرشید گذاشته بودند. چون فکر میکردم این ملاقات هیچ ضرورتی ندارد و حرف خاصی نداریم و شاید به لحاظ دیپلماتیک این کار خیلی مناسب نبود؛ اما با ظرافت از زیر بار این ملاقات در رفتیم و من به ملاقات صدام نرفتم.
در آن سفر به ما اعلام کردند که شهید تندگویان خودکشی کرده من گفتم که ما چنین چیزی را از شما نشنیده میگیریم و از شما نمیپذیریم شخصیتی که ما از شهید تندگویان میشناسیم میدانیم که او هرگز خودکشی نمیکند، او را ما میشناسیم و خصوصیاتش این گونه است. بعد من برگشتم و دوباره همتای من به ایران آمد و در پیگیریهای بعدی بنا شد کسی برود تا جنازه شهید تندگویان را بگیرد. و فکر میکنم پدر ایشان و یکی از دوستان دوران دانشگاهی ایشان که دندانپزشک بود و رئیس پزشک قانونی کشور را ما با تیم دیپلماتیک را همراه کردیم که به آنجا بروند.
موقعی که رفتند جنازه را در قبرستانی نشان بدهند، دکتر دندانپزشک شهید تندگویان به نماینده صلیب سرخ گفته بود، من دندانپزشک ایشان بودهام و وضعیت دندانهای ایشان اینگونه است. وقتی جنازه را درمیآورند، نماینده صلیب سرخ سریع به دندانهای او نگاه میکند و میگوید این تندگویان نیست. آنها وقتی متوجه میشوند که هیأت ایرانی متوجه شده و حتی صلیب سرخ را هم توجیه کرده، شروع میکنند به سرو صدا که چه کسی این قبر را نشان داده؟ این قبر که برای شهید تندگویان نیست و بعد قبر اصلی شهید تندگویان را نشان دادند که بعدا معلوم شد ایشان حالت حلق آویزی داشتهاند و فشارهایی که بر روی بدن ایشان بود و در پزشکی قانونی متوجه شده بودند که اینها باعث شد تا معلوم شود وی را شهید کردهاند.
مجری: آقای متکی سال ۹۲ برای ریاست جمهوری آمدید و به عنوان نامزد انتخابات وارد شدید و خیلی جاها سخنرانی کردید. برای برخی غیرمنتظره نبود و میدانستند که میآیید برای بعضی هم جالب بود. بعد به آن ائتلاف پنج نفره رفتید بعد با آن ائتلاف پنج نفره قرار گذاشتید؛ اما آن ائتلاف پنج نفره شکل نگرفت و شما به نوعی قبول نکردید آن نفری را که معرفی کرده بودند و انتهایش نه آقای ابوترابی ماند که به نوعی هم انصراف داد و نه شما. من در ذهنم نیست که انصراف دادید یا احراز صلاحیت نشدید؟ قصه چه بود؟
متکی: دو سال پس از جدا شدنم از وزارت خارجه این موضوع را بررسی کردم و پس از یک سال مطالعه با توجه به شناختی هم که از کشور داشتم، فکر کردم که این عرصه میتواند مثمر ثمر باشد؛ بنابراین، تصمیم من تصمیم شخصی خودم بود. در جبهه پیروان خط امام و رهبری موضوع ریاست جمهوری از مدتها قبل مطرح شد و نهایتا گفتند که جبهه کاندیداهایی را داشته باشد. من بدون اینکه خیلی وارد جزئیات بشوم، باید عرض کنم که متأسفانه جبهه پیروان خط امام و رهبری اصلا بحث انتخابات ریاست جمهوری را جدی نگرفت و بنا نبود هیچ یک از این پنج نفر به عنوان کاندیدا در فهرست بمانند.
مجری: یعنی از قبل قرار نبود؟
متکی: تلقی من این است که از قبل قرار نبود و با هر دلیل و تحلیلی که البته تحلیلهایش برای من روشن است.
مجری: تحلیلی که میشود کرد، این است که با یک طرفی از لحاظ سیاسی بسته بودند؟
متکی: این در واقع حالت روشنتر آن است؛ لذا من بر پایه مکانیسم مورد توافق پنج نفره کاندیدهها خروجی آن پنج نفره بودم که تمکینی به آن نشد. به هر حال آنچه باید میشد، شد.
مجری: شما دیگر در جبهه پیروان نیستید؟
متکی: جبهه پیروان یک جبهه است؛ یعنی مجموعهای از تشکلها و مجموعهها هستند و من هم در یکی از تشکلاتی که آنجاست، هستم. البته چون دبیر کل آن تشکل نیستم و استعفا دادهام، قاعدتا عضو شورای مرکزی جبهه هم نیستم. لذا در جلسات جبهه هم شرکت نمیکنم.
مجری: اکنون روابط تیره و تار شده است؟
متکی: شما میتوانید تعبیرهای خودتان را داشته باشید.
مجری: نه تعبیر خودم نیست؛ جمع بندی خود را از گفته شما میگویم.
متکی: به گمانم دوستانمان در جبهه و کل دوستانمان در مجموعه جریان اصولگرایی و به نام اصولگرایی باید بازنگری اساسی داشته باشند.
مجری: شما صلاحیتتان احراز نشد یا اینکه اصلا انصراف دادید؟
متکی: از من دعوت شد که انصراف بدهید و من بحث مفصلی با دوستان کردم و فکر میکنم، متقاعد شدند که من انصراف ندهم.
مجری: ایرادی هم ندارد. برخی از آقایون نمیدانم چرا خیلی اصرار داشتند ما طوری انصراف بدهیم که معلوم نشود صلاحیتمان احراز نشده است. یک قاعده خاص خودش است و تمکین هم میکنند. چیز خاصی هم نیست. اتفاقا مردم هم از رفتار خیلی از بزرگانی که نام نویسی کردند و احراز نشدند و تمکین هم کردند، بسیار خوششان آمد. این یک نوع ادبیات قانونمندی و توجه به قانون است.
متکی: این رویهای است که من هم به آن احترام میگذارم.
مجری: یک نام می بریم. شما در حد یک کلمه یا یک عبارت کوتاه بفرمایید؛ دکتر علی اکبر ولایتی؟
متکی: نخستین سکاندار دستگاه دیپلماسی پس از دوره لیبرالها و… .
مجری: سید کمال خرازی؟
متکی: آرام، متین، جدی و یک استاد قابل احترام.
دکتر محمد جواد ظریف؟
وزیر خارجه با سابقه، پرانرژی و پرتلاش و الان متفاوت از زمان انتصابش برای اینکه بر ذوق زدگیها و شتابزدگیهایش غلبه پیدا کرده و من فکر میکنم باید دعا کنیم بتوانند در چهارچوبهای منافع ملت ایران، دیپلماسی را جلو ببرند.
مجری: هیلاری کلینتون؟
متکی: وزیر خارجهای که هنوز سودای ریاست جمهوری در سر دارد.
مجری: سرگئی لاوروف؟
متکی: دیپلمات جدی که منافع روسیه را خوب میشناسد و در راستای این منافع تلاش میکند.
مجری: احمد داود اغلو؟
متکی: وزیر خارجهای که نقش بسیاری در توفیقات آقای اردوغان تا شروع بحران سوریه داشت و اشتباه تاریخی او از نحوه تعامل ترکیه با بحران سوریه آغاز شد.
مجری: سعودالفیصل؟
متکی: حلقه جدی اعمال سیاستهای متحدین و دوستان غربی شان در منطقه.
مجری: بانکی مون؟
متکی: آقای بانکی مون ضعیفترین حلقه در زنجیره دبیران کل سازمان ملل متحد است و به یاد دارم آقای کوفی عنان پس از مسئولیتش به تهران سفر کرده بود. در ملاقاتی که با من داشت، گفتم چرا دبیر کلهای سازمان ملل یکی از بعد دیگری ضعیف و ضعیفتر میشوند. این طور نیست؟
کاملا درست است و حق به جانب شماست. حتی در دورهای که من دبیرکل سازمان ملل بودم، برخی پیشنهاد داده بودند که ما آن کلمه کل را برداریم؛ یعنی secretary general بشود Secretary- United Nations
یعنی این دبیر کلی کلش را هم برداریم. اینها کسانی بودند که میخواستند دبیر کل نقشی نداشته باشد، در صورتی که ما در گذشته دبیران کل را در خط مقدم بحرانهای منطقهای و دنیا، صرف نظر از عملکردشان داشتیم، ولی امروز این نقش را ندارند.
مجری: بشار اسد؟
متکی: چهرهای که به راهش اعتقاد داشت و نشان داد، خلف صالحی برای پدرش بود و پدرش سوریه را در منطقه به لنگر دیپلماسی منطقه تبدیل کرده بود و ایستادگی بشار اسد و همفکران او و ارتش سوریه نشان داد که میتوان قویترین ائتلافها را شکست داد. برای امریکاییها پس از افغانستان و عراق شکست سوریه بسیار سخت بود.
مجری: سردار حاج قاسم سلیمانی؟
متکی: در مورد آدمهایی که در یک عبارت تعریف نمیشوند، سخت است سخن گفتن. کسانی که خودشان را وقف مبانی اعتقادی شان کردند و تحولی که آقای سلیمانی در نوع تعامل با تحولات منطقهای ایجاد کرده است، از بعد روابط خارجی، به نظر من یک گنجینه ماندگاری است که آیندگان خواهند فهمید و حالا حالاها میتوانند از آن بهره گیرند./تابناک
دیدگاه