من شخصا اصولگرا بوده و هستم/در سال ۸۸ به موسوی رأی ندادم
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا رئیس سابق دانشگاه آزاد برخی از مهمترین ناگفتهها را درباره مجموعه عظیم علمی دانشگاه آزاد اسلامی بیان کرد و در این میان اشاراتی به فعالیتهایش سیاسیاش در دوران پیش از انقلاب و فعالیتهایشان در سالهای اخیر داشت
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا رئیس سابق دانشگاه آزاد برخی از مهمترین ناگفتهها را درباره مجموعه عظیم علمی دانشگاه آزاد اسلامی بیان کرد و در این میان اشاراتی به فعالیتهایش سیاسیاش در دوران پیش از انقلاب و فعالیتهایشان در سالهای اخیر داشت و درباره برخی از وقایع سیاسی سالهای اخیر نیز مواضع شفافی را بیان کرد.
عبدالله جاسبی جزو سیاستمداران تهرانی دارای هوش بالا است. او همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاه، عصرها در مدرسه مهدیه، جامع المقدمات و علوم دینی را میآموخت و در همان مدرسه نیز به تدریس علوم روز و روش تدریس برای مدرسین آنجا پرداخت که جزوات روش تدریس او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بصورت کتابی به نام روش تدریس و فن کلاسداری توسط وزارت آموزش و پرورش به چاپ رسید.
پس از گرفتن دیپلم، دوره کارشناسی خود را در هنرسرای فنی (دانشگاه علم و صنعت کنونی) در رشته مهندسی صنایع چوب به پایان رساند و با گرفتن مدرک کارشناسی و احراز رتبه نخست موفق به دریافت نشان و مدال درجه اول فرهنگ شد. در سال ۱۳۴۵ پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه علم و صنعت مشغول تدریس شد.
جاسبی در سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیلات وارد دانشگاه آستون در انگلستان شد . ابتدا مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت صنعتی وسپس مدرک دکترای تخصصی خود را دررشته مدیریت تولید و تکنولوژی از دانشگاه آستون دریافت نمود و در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی به میهن بازگشت. او در خارج از ایران نیز با تشکیل انجمن اسلامی در شهر بیرمنگام، هدایت و رهبری نیروهای اسلامی را به عهده داشت و رابط بین تشکیلات زیرزمینی خود با فعالیتهای خارج از کشور بود.
جاسبی از دوره متوسطه به تشکیل گروهی مذهبی-انقلابی از همکلاسیهای خود همت گماشت و با مسافرت به قم برای دیدار امام خمینی -که با روز هجوم رژیم به حوزه علمیه قم همراه بود-فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. در این مقطع زمانی فعالیتهای او و دوستان با توزیع اعلامیههای آیتالله خمینی و شرکت در مجالس و محافل مذهبی و افشای چهره رژیم پهلوی و شرکت در راهپیمایی پس و روز ۱۵ خرداد همراه بود. پس از زخمی شدن برادرش در ۱۵ خرداد در اندیشه گسترش فعالیتهای مذهبی افتاد.
در سال ۱۳۴۶ با کمک نامجو، دکتر عباسپور، وچند تن دیگر اقدام به گشایش تشکیلات زیر زمینی برای مبارزه با پهلوی کردند که اقارب پرست، کلاهدوز و آیت نیز از اعضای آن تشکیلات بودند. برای همکاری با سایر گروههای مبارز و تامین هزینههای مبارزه، همراه با برخی از دوستان در شرکت سهامی قائمیان عضویت پیدا کرده و سهامدار شد و همین امر مقدمه آشنایی او با برخی از اعضای هیئت موتلفه اسلامی از جمله اسلامی، بهشتی، هرندی (برادر شهید هرندی) شاهچراغی و شفیق و سایرین شد.
پس از بازگشت به ایران، مسئولیتهای گوناگونی در نهادهای جمهوری اسلامی و تشکلهای سیاسی به عهده گرفت که مهمترین آنها دانشگاه آزاد اسلامی است. او دو دوره به عضویت شورای اجرایی انجمن بینالمللی دانشگاهها (با پیشینه بیش از ۵۰ سال) برگزیده شد که دوره دوم آن تا سال ۱۳۸۷ ادامه دارد. او چند دوره متوالی به عضویت شورای اجرایی اتحادیه دانشگاههای جهان برگزیده شد و دو دوره متوالی ریاست شورای اجرایی اتحادیه دانشگاههای جهان اسلام را عهده دار بود.
پررنگترین نقطه فعالیت او اما همان دانشگاه آزاد اسلامی بود. مهمترین نهاد غیردولتی آموزشی که در دوران کمبود شدید فضای آموزش عالی در کشور، یک اتفاق بزرگ بود که به شدت منجر به توسعه سرانه آموزش عالی کشور شد و هرچند نقدهایی در زمینه کیفی و مسائل دیگری وارد بود اما در مجموع یک نمونه موفق برای توسعه سریع علمی کشور بود تا آنجا که سومین دانشگاه جهان به لحاظ تعداد دانشجو خوانده میشود.
در دولت پیشین شاهد شکل گیری موج عظیمی برای پایان دادن به دوران مدیریت جاسبی در دانشگاه آزاد بودیم؛ اتفاقی که در نهایت به تغییر جاسبی در ۲۷ دی ماه ۱۳۹۰ منجر شد و فرهاد دانشجو دومین رئیس این دانشگاه شد و تا ۲۷ شهریورماه ۱۳۹۲ که حمیدمیرزاده صندلی ریاست دانشگاه را از او تحویل گرفت، این مسئولیت کلیدی را در اختیار داشت.
جاسبی امروز در برنامه شناسنامه تلویزیون حاضر شد و برخی ناگفتهها را مطرح کرد. مدیریت عبدالله جاسبی بر یکی از بزرگترین نهادهای علمی کشور در طی حدود ۳۰ سال و حضور طولانیاش در این نهاد و هم چنین بررسی فعالیت های سیاسی وی از سال ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ در این برنامه از برنامههای شناسنامه مورد بررسی قرار گرفت.
اهم گفتارهای جاسبی در این برنامه از این قرار است:
• کارهای زیادی دارم که انجام بدهم بزرگترین و مهمترین کارم تدریس در دانشگاه علم و صنعت است و در حال حاضر چند دانشجوی دکتری دارم. در کنار آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای مرکزی و نهادهای دیگر فعالیت می کنم و درخدمت عزیزان هستم و در دانشگاه آزاد اسلامی عضو هیأت موسس و هیأت امنا میباشم و یکی از کارهایی که جدیدا شروع کردهایم نیز تدوین و نگارش تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی است که از طرف هیأت موسس به من محول شده است. یک سری کارها هم از گذشته داشته ایم از جمله تاریخ حزب جمهوری اسلامی که پنج جلدش تا به حال بیرون آمده و فکر میکنم چهار یا پنج جلد دیگر هم باقی مانده است که باید روی آن کار شود تا به نتیجه برسد.
• برای تحقیق و تفحص از دانشگاه آزادی، یکی دو بار به مجلس رفتهام و خیلی خوب بوده است. سئوالاتی کرده اند و ما هم جواب دادهایم و مشکلی هم پیش نیامده است… من استقبال کردم و خیلی خوشحالم از این که چنین کاری صورت گرفته است.
• اموال دانشگاه آزاد متعلق به هیچ فرد خاصی نیست، نه اعضای هیأت موسس نه اعضای هیأت امنا نه دانشجویان و نه استادان و نه هیچ کس دیگر. اموال دانشگاه آزاد اسلامی چه در اساسنامه قبلی و چه در اساسنامه فعلیاش متعلق به مردم ایران و ملت ایران است به این ترتیب که هیچ کس نمیتواند از این اموال برای خود مصرف کرده، ضبط کرده و به نام کند البته هر کس کار میکند حقوقی میگیرد این بحثش جدا است اما این اموال متعلق به همه مردم است و درست است که غیر دولتی است ولی غیر انتفاعی است در اساسنامه هم پیش بینی شده است اگر روزی هم دانشگاه انحلال پیدا کند اموال در اختیار ولی فقیه قرار می گیرد البته در اساس نامه قبلی هم بود که در اختیار آموزش عالی کشور قرار خواهد گرفت ولی در هر حال هیچ وقت متعلق به فردی نبوده و نیست.
• هیچ وقت بده و بستانی شخصی با کسی نداشتهایم البته بده بستان را باید تعریف کرد فرض کنید آدمهای خیری بودهاند که آمدهاند زمین و امکاناتی به دانشگاهها دادهاند و ما نیز هیچ وقت در قبال این امکانات کار خلاف و غیر قانونی نکردهایم و همواره قانونمند عمل کرده ایم و روی این قانونمداری هم محکم ایستادهایم در این میان روابط و تعامل خوبی با نمایندگان مجلس و مسئولان نظام داشتهایم و در عین حال در چارچوب مقررات و ضوابط کارمان را پیش بردهایم.
• [در پاسخ به اینکه یک چیزی از شما در جلسه شورای مرکزی دانشگاه آزاد در اردیبهشت سال ۸۸ نقل شده که گفتهاید این همه ما به نمایندگان مجلس سرویس می دهیم متقابلا آنها باید از ما حمایت کنند و نباید جاده یکطرفه باشد. آیا این جمله را شما گفتهاید؟] از صحبت من یک قسمت را گفتهاند و یک قسمت را نگفتهاند. صحبت من این بود که به طور مثال بعضیها مشکلاتی در واحدهای ما داشتند مثلا فرض کنید ما یک زمینی را گرفته بودیم و بعد از اینکه پولش پرداخت کرده بودیم و کارهایش انجام می شد به اشکالی برخورد میکردیم به طور مثال سند به نام دانشگاه زده نمیشد البته چنین اتفاقاتی کم پیش میآمد اما خب طبیعتا چنین مسائلی هم وجود داشت چون تعداد واحدها زیاد بود و در سراسر کشور گسترده بود بالاخره از این مسائل هم ممکن بود پیش بیاید یا مشکلات دیگری اتفاق میافتاد ما در آنجا این مسأله را مطرح کردیم که ما با نمایندگان مجلس شورای اسلامی تعامل داریم و آنها هم با ما رابطه ی خوبی دارند من مرتب به مجلس میروم و نمایندگان مسائل حوزه شان را مطرح میکنند و من میشنیدم و تا جایی که امکان داشت و در چارچوب ضوابط بود به مسائلشان توجه میکردم و در کنار آنها ما نیز از آنها توقع داشتیم که اگر مشکلی پیش میآید و باید از حقوق دانشگاه دفاع شود آنها نیز کمک کنند این موضوعی که مطرح شد تنها همین موضوع بوده اما بعضی آمدند و از این موضوع سوء استفاده کردند اگرنه ما کار خاصی نداشتیم که مثلا من گفته باشم که جاده یک طرفه. همان طور که ما به خواستههای نمایندگان در حوزه انتخابیشان برای توسعه دانشگاه یا رشته ها توجه می کردیم آنها هم می بایست به دانشگاه کمک می کردند. ما مسأله شخصی با کسی نداشتیم و این بحثها همه بحث دانشگاه بود.
• من قبل از انقلاب با شهید بهشتی و شهید باهنر آشنایی داشتم و با آقای هاشمی رفسنجانی بعد از پیروزی انقلاب و در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی آشنا شدم.
• ما سال آخر دوره متوسطه بودیم که در حقیقت میتوان گفت آخرین روزهای سال ۱۳۴۱ بود. روزی که به مدرسه فیضیه حمله کردند و سالگرد شهادت امام صادق علیه السلام بود ما به قم رفته بودیم. ما گروهی تشکیل داده بودیم که شش- هفت نفر عضو گروه بودند که از آن تعداد سه چهار نفر در قید حیات هستند و اتفاقا از نیروهای معتقد به انقلاب و نظام هستند و یکی دو نفر نیز فکر میکنم که فوت کردهاند. دو نفر از این گروه مأمور شدیم تا با حضرت امام صحبت کنیم و مجوز مبارزه مسلحانه بگیریم.
من و یک نفر دیگر به نام حاج صادق که البته فامیلیاش حاج صادق بود دو نفره به منزل امام در قم رفتیم بعد از ظهر بود که حضرت امام تشریف آوردند و مداحان آمدند و متنهایی خوانده شد آن جا محلی بود که بحث مبارزه با شاه بسیار رونق داشت و تنها جایی بود که افراد جرأت میکردند این مسائل را بگویند. من و همراهم خیلی جوان بودیم و بسیار تحت تاثیر شخصیت امام قرار گرفتیم و به خودمان اجازه ندادیم راجع به این مسائل صحبت کنیم شب موقع بازگشت که سوار اتوبوس شدیم دیدیم که مأموران ساواک به فیضیه حمله کردند و ما به چشم خود این حملات وحشیانه را دیدیم و میدیدیم که از کسبه میخواهند عکس شاه را همه جا بزنند من آن موقع فکر میکنم ۱۸ سال داشتم. دیدن این صحنه ها باعث شد تا با غم و اندوه بسیار به تهران بازگردیم زیرا آن اتفاق اثرات منفی روی ما گذاشت در کل این سفر به قم اولین دیدار من از امام بود.
پس از آن نیز برای گرفتن مجوز به سراغ فرد دیگری رفتیم که آن فرد آیتالله لالهزاری بود که به ما میگفتند ایشان برای این کار آمادگی دارد ولی وقتی به ایشان گفتیم ایشان ما را از این کار منع کرد.
• [به نظر سال ۴۶ با شهیدان نامجو، عباسپور، اقارب پرست و شهید کلاهدوز و آیت گروه زیرزمینی تشکیل دادهاید کمی درمورد این گروه برایمان توضیح میدهید که این گروه چگونه گروهی بوده است و آیا در گروههای مسلح هم نفوذ پیدا کرده بودید؟] مقدمات این گروه و فعالیتهای ما از سال ۴۶ شروع شد و جلسات متعددی را برای مطالعه تاریخ ایران و تاریخ جهان تشکیل میدادیم و سال ۴۸ بود که گروه موجودیت خود را تثبیت کرد و کسانی که عضویت در این گروه را پذیرفته بودند آمادگی برای هر نوع خطر را داشتند، یکی از کارهای اصلی ما در این گروه نیز نفوذ در گروههای مسلحانه بود.
• از دوستان ما که در این گروه عضو بودند شهید نامجو بود که از عناصر اصلی این گروه بود و همچنین شهید کلاهدوز بود که تنها فردی بود که در گارد جاویدان حضور داشت و در جریان انقلاب اسلامی نیز وقتی به گارد جاویدان دستور به نیروی هوایی میدهند شهید کلاهدوز موفق میشود تا سوزن تانکها را بکشد و تعدادی از تانکها را از کار بیندازد.از دیگر اعضاء این گروه، شهید اقارب پرست و تیمسار رحیمی بودند که تیمسار رحیمی از عناصر اصلی بودند که پس از انقلاب نیز مدتی سرپرست وزارت دفاع و مشاور مقام معظم رهبری بود، افراد دیگری هم بودند که در ردههای پایینتر گروه قرار داشتند مانند سرهنگ کتیبه و تعدادی دیگر. افراد دیگر نیز مانند شهید عباسپور و شهید آیت بودند.
• تنها زمانی که خطر ما را تهدید کرد و خیلی هم سخت گذشت زمانی بود که من یک سالی بود که به خارج کشور رفته بودم در آن زمان بود که خبر دادند تیمسار رحیمی که آن زمان سروان بود دستگیر شده است آن زمان خیلی برای ما سخت بود زیرا احساس میکردیم اگر افراد لو بروند تمام اعضا را بدون استثناء تیرباران میکنند. بعد چند ماه بود که فهمیدیم از خطر عبور کردهایم و آقای رحیمی هیچ چیز درباره گروه نگفته است و دستگیریاش نیز به خاطر یک اعلامیه بوده که از حضرت امام در دست داشته است، خود آقای رحیمی هم میگفت که خلاص شدن از آن جریان معجزه بوده زیرا به او یک دستی هم زده بودند.
• بله، من در دوران تحصیلم همیشه شاگرد اول بودم و بعد هم که فارغ التحصیل شدم در زمان شاه یک برنامه بود که شاگردان اول و شاگردان ممتاز را چه در داخل و چه در خارج کشور به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه استخدام میکردند منتهی طرح نظام وظیفه بود و ۱۳ هفته باید در پادگان دوره میدیدیم بقیه را نیز باید با لباس افسری میگذراندیم. در آن زمان شهید عباسپور، شهید باکری و حداد عادل نیز با ما همدوره بودند.
• بعضی از اعضا مانند شهید نامجو و عباسپور کسانی بودند که به وسیله من وارد گروه شده بودند و در حقیقت من از اعضا اصلی گروه بودم بسیار احساس خطر میکردیم که یکی از ما دستگیر شود در این میان بود که مسئله بورس من مطرح شد این بود که دوستان به من گفتند بهتر است شما از داخل این گردونه خارج شوید و به خارج بروید تا فضای امنیتی بیشتر شود، و این برای من تأییدی برای استفاده از بورس تحصیلیام بود و خوشبختانه همانجا نیز به فعالیتهایم ادامه دادم و موفق هم شدیم.
• ابتدای انقلاب بیکاری بسیار حاد شده بود آقای هاشمی از من خواستند تا طرحی را تهیه کنم و من نیز طرح اشتغالی را تهیه کردم به عنوان مشاور وزیر کشور. بعد از یک سال نیز معاون نخستوزیر شدم. دولت شورای انقلاب بود، بعد از آن شهید رجایی من را به عنوان وزیر بازرگانی به بنیصدر معرفی کرد که او نپذیرفت و پس از آن برای من حکم معاونت برنامهریزی را زد. چون سازمان برنامهریزی آن زمان وضعش مختل بود و همه ناراضی بودند ما در حقیقت یک چیزی در موازات سازمان برنامهریزی تشکیل دادیم. بنیصدر اصولا در برابر افراد حزب جمهوری اسلامی موضع داشت نگویم با همه افراد حزب اما میتوان گفت با اکثریت افراد. مرحوم نوربخش برای وزیر اقتصاد، من برای وزیر بازرگانی و چند نفر دیگر را که معرفی شدیم هیچکدام را نپذیرفت.
• من معاونت شهید رجایی بودم بعد از آن وقتی که شهید رجایی رئیس جمهور شد شهید باهنر آمدند و معاونت ایشان را بر عهده داشتم و پس از آن نیز آیتالله مهدوی کنی آمدند و من معاونت ایشان شدم، و با حفظ سمت یک پست دیگر هم در زمان ایشان گرفتم که معاونت نخست وزیر در امر بازسازی نیروی انسانی بود و دبیر کل سازمان امور استخدامی شدم یعنی از زمان شهید باهنر من دبیر کل سازمان امور استخدامی شدم که در زمان آیتالله مهدوی کنی با حفظ سمت معاونت بازسازی نیروی انسانی را هم در اختیار گرفتم. در حزب جانشین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی شدم و موقعی که مقام معظم رهبری در آنجا مسئولیت داشتند من هم آنجا حضور داشتم و بعد آرام آرام وارد بحث دانشگاه آزاد شدم.
• من از زمانی که خارج کشور بودم یکی از چیزهایی که همیشه در ذهنم بود این مسئله بود که چرا ما برای مقطع دکتری و تحصیلات تکمیلی اینقدر باید دانشجو به خارج کشور بفرستیم و خودمان در ایران اقدام به کاری نمیکنیم، این که هرچند ممکن است بعضی از رشتهها باشند که لازم باشد حتما به خاطر آن مجبور باشیم به خارج برویم اما بنظر من ما میتوانستیم ۹۰ درصد از رشتهها و مقاطع تحصیلی را در ایران راهاندازی کنیم یک مسئله دیگر که مورد توجه من بود بحث کنکور بود و این مطلب که کنکور برای نسل جوان ما یک معضل شده بود که باید حل میشد.
من وقتی به ایران آمدم چون دانشگاهها تعطیل بود و انقلاب فرهنگی هم پیش آمده بود، من در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را با آقای هاشمی در میان گذاشتم و پیشنهادم را به ایشان دادم اول کمی برایشان مبهم بود و توضیح بیشتر خواستند به همین دلیل من یک جلسه دیگر برای ایشان موضوع را توضیح دادم، آقای هاشمی یک مرتبه در ذهنش جرقهای زد و احساس کرد که این کار، کار خوبی میتواند باشد و باید انجام بشود، و بیان کرد که باید پیشنهاد را خدمت امام ببریم.
• ابتدا در شورای اقتصاد و بعد در راستای سه قوه موضوع را مطرح کردند و بعد من مطلب را مکتوب کرده و یک اساسنامه نوشتم و ایشان به خدمت امام بردند. امام هم خیلی استقبال کرده بودند و یک میلیون تومان هم برای این کار هدیه کردند و به این ترتیب دانشگاه تأسیس شد. البته هیئت مؤسس ابتدا قرار بود که ۵ نفر باشد اما پس از آن آیتالله موسوی اردبیلی هم اضافه شد و شدیم ۶ نفر یعنی با اعضا روسای سه قوه، حاج احمدآقا و بنده باهم شدیم ۶ نفر.
• چون ایده اصلی از شما بود ریاست دانشگاه به من بود، به من سپرده شد. در حقیقت میتوان گفت وقتی اساسنامه مطرح شد حضرت آیتالله خامنهای گفتند من وقت ندارم، من با ایشان صحبت کردم و گفتم بههرحال شما باید تشریف بیاورید که بعد آقای هاشمی با ایشان صحبت کرده بودند و در نهایت ایشان پذیرفتند. خود من اساسنامه را تدوین کرده و به ثبت رسانده بودم و همه کارها را خودم پیگیری نمودم و کار را هم که خواستیم شروع کنیم حکم را برای من زدند منتهی نکتهای که در تحقیق و تفحص هم مطرح شد این بود که شما همه کاره بودهاید و آقای هاشمی. من همه کاره بودم و این البته برای من مایه افتخار است. چون آقایان وقتشان کم بود من و آقای هاشمی جلسات را پیش میبردیم زیرا ۴ نفر دیگر وکالت داده بودند به آقای هاشمی تا ایشان از طرف آنها تصمیم بگیرند و این یکی از اشکالاتی بود که مطرح شد.
• من شخصا یک اصولگرا هستم همیشه و از ابتدای انقلاب نیز اصولگرا بودهام و یکی از محورهای اصولگرایی هم بودهام منتهی هیچ وقت نه در حوزه افراط و تفریط قرار گرفتهام و نه نسبت به اصلاحطلبان موضع خصمانه داشتهام از طرفی هیچ زمانی هم معتقد نبودم که برای رسیدن به هدف باید از روشهای افراطی استفاده کرد این مش و روش من بود اما خودم همیشه اصولگرا بودهام.
• بعد از اینکه حزب جمهوری اسلامی تعطیل شد و به اصطلاح فتیلهاش پایین کشیده شد یک مدتی در مؤتلفه حضور داشتم و همکاری میکردم که بعدش دیگر آن هم نرفتم البته از پیش از انقلاب آنها را میشناختم، نیروهای خوبی هم بودند و هستند اما من احساس کردم که خواستههایم برآورده نمیشود.
• تنها به بعضی موارد اصلی اشاره خواهم کرد، یکی از محورهای اصلی همین اختلافاتی بود که در حزب به وجود آمد میشود گفت که افراد تقریبا سه گروه شده بودند دو گروه در حال موضعگیری و کشمش بودند و یک گروه هم این وسط قرار گرفته بودند. این دو گروه، گروه چپ و راست بودند، گروهی طرفدار دولتی شدن همه امور بودند و یک گروه هم طرفدار بازار بودند، البته به نظر من همه اینها افراد متدینی بودند که همه امام و مسئولین و مؤسسین حزب را قبول داشتند ولی این اختلافات پیش میآید و البته یک مقدار هم این اختلافات از بیرون القاء و تشدید میشد.
مثلا مجاهدین انقلاب دو دسته شدند آنها هم به راست و چپ تبدیل شدند چپ شان به چپ حزب نزدیک شد و میخواستند آنها را جذب کنند راستشان به طرفداران بازار جذب شدند و آنها را می خواستند جذب کنند یک تعداد هم که ماها بودیم که در این وسط قرار گرفته بودیم به خصوص مقام معظم رهبری آن موقع که دبیر کل بودند از من خواستند که شما نقشی را ایفا کن که همه را بتوانی جذب کنی به همین خاطر من هیچ وقت موضع گیری علیه این دو گروه نمی کردم البته گروه مؤتلفه و اصولگرا به من بیشتر نزدیک بودند آن هم به دلیل سوابق و قبل از انقلاب و موارد دیگر ولی من سعی می کردم با همه دوست باشم و یک تعداد هم بودند که با ما وسط قرار داشتند و الان هم هستند.
• این طور که زیاد در جبهه (دفاع مقدس) باشم خیر ولی به جبهه رفت و آمد داشتیم نیرو میفرستادیم و در تماس بودیم.
• علت اینکه من در انتخابات دوره دوم جناب آقای هاشمی شرکت کردم این بود که می گفتند باید انتخابات گرم شود و مردم با سلایق مختلف بتوانند فرد مورد نظر را انتخاب کنند. پیشنهاد از طرف آقای ناطق نوری شد. ایشان از من درخواست کردند شما بیا و کاندید بشو. اما من ابا داشتم و یک جلسه گذاشتم ایشان با من صحبت کردند و از من خواستند من این کار را بکنم. من هم استخاره کردم. استخاره خوب آمد و رفتم. وقتی به میدان انتخابات رفتم واقعی رفتم یعنی این طور نبود که نظرم به این باشد که مخالفین آقای هاشمی فلان طور شوند.نه. البته برای گرم کردن انتخابات همه وظیفه داشتیم اما وقتی تصمیم گرفتم دیگر جدی وارد میدان شدم.
• [در دوم خرداد ۷۶ کدام سمت بودید؟ حتما به سمت آقای ناطق درست است؟] من رأیم را به آقای ناطق دادم. برای ایشان سخنرانی کردم. اوایلش فکر نمی کردم رای نیاورند، اما بعدها متوجه شدم که زیاد رأی نمی آورند. آقای هاشمی موضع شان فرق داشت. البته نمی گفتند که از چه کسی طرفداری می کنند اما ظاهرشان نشان نمی داد که بالاخره به چه کسی می خواهند رأی بدهند اما من کار خودم را می کردم و نظر خودم را داشتم.
• [آقای ناطق و آقای خاتمی همچنان با هم رقیب اند؟] الان نه، الان با هم دوست هم هستند… این کاملا در جریانات سیاسی طبیعی است و اتفاق هم می افتد.
• [چه تدبیری برای این موضوع اندیشیدید که فتنه (۸۷) به دانشگاه آزاد کشیده نشد و ریشه این قضیه را با توجه به اینکه در رأس یکی از مهمترین نهادهای علمی ایستاده بودید در چه چیز می بینید؟] در سال ۷۸ کسانی که می خواستند این فتنه را ایجاد کنند و این کار را هم در دانشگاه تهران کردند ابتدا سراغ دانشگاه آزاد آمدند و سراغ واحد تهران مرکزی آمدند به من اطلاع دادند که یک عده در واحد تهران مرکزی هستند که میخواهند کلاس درس را تعطیل کنند و اعتصاب کنند و شعار می دهند تعدادشان هم زیاد نبود. اینها بچه های تحکیم وحدت بودند منتها بچه های تند و افراطی شان و نمی خواهم وارد بحث شوم که از کجا نشأت می گرفتند.
چند هفته قبل از ۱۸ تیر ۷۸ این ها می خواستند دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی را وسط بیاورند اما من چون آنلاین بودم و به خوبی با مسائل سیاسی آشنایی داشتم و سریع نیز مسائل سیاسی را به من اطلاع می دادند و به خاطر سابقه ی طولانی که در مسائل سیاسی داشتم موضوع را زود متوجه شدم آن زمان دکتر زارع رئیس تهران مرکز ما بود تا به من موضوع را گفت گفتم فورا درهای دانشگاه ببندید و این ها را آرام آرام بیرون کنید. اما دیدیم مسأله وسیعتر است و این ها برنامه هایی دارند در حقیقت آن ها می خواستند کسان دیگر و مردم را وارد دانشگاه کنند و آنجا را مجموعه ای کنند.
ما در آن زمان یک بنایی داشتیم و من گفتم که در قسمت جلو، خاک ها را جلوی دانشگاه بریزند و دور تا دور دانشگاه را نیز همین طور تا کسی نتواند جلو بیاید اما آنها باز هم مقاومت کردند من با سردار نظری صحبت کردم و یک جلسه گذاشتیم اما من به ایشان گفتم نمی خواهم کسی را دستگیر کنید یا بزنید فقط میخواهم محترمانه از این جا بیرون شان کنید ایشان هم انصافا خوب عمل کردند البته مجبور شدند چند نفر را بازداشت کنند که البته بلافاصله آزادشان کردند و من خودم به ایشان گفتم از این جا رفتید آزادشان کنید در هر صورت ما آنجا را تخلیه کردیم و بعد گفتم مدتی دانشجو نپذیرند و کلاس ها را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنند. درست یادم نیست.
• فکر میکنم یکی دو هفته قبل از ۱۸ تیر بود. اگر یادتان باشد من یک سخنرانی در نماز جمعه کردم که خیلی سخنرانی تندی بود که آقای مهاجرانی وزیر ارشاد وقت به من اعتراض کرد که این چه صحبتی بوده است؟ من گفتم اگر کسی بخواهد دانشگاه را به اغتشاش برساند من با کسی رودربایستی ندارم جلویش خواهم ایستاد و به دادگاه معرفیش خواهم کرد. ریشه ۱۸ تیر یک سری افراد تند و افراطی بودند که تحکیم وحدت بخشی از آنان بود که به نظر بنده آن ها میخواستند حاکمیت را در دست بگیرند و شروع کارشان را از دانشگاه آزاد انجام دادند. این افراد هدایت هم می شدند. من اسم نمی برم ولی افرادشان مشخص بود که چه کسانی به این ها خط می دهند برای همین ما نگذاشتیم که این جریان به دانشگاه سرایت کند.
• در دوره اول (کاندیداتوری ریاست جمهوری) واقعا هزینه آنچنانی نشد. من یک مبلغی از برادرم گرفتم و کسانی هم کمکهایی کردند اما در دوره دوم مقداری هزینه داشتیم از یکی از صندوق های قرص الحسنه توانستم وام بگیرم که به تدریج پرداخت کردم. سازمان بازرسی کل کشور تمام هزینه ها را بررسی کرد و گزارش داد و بعد هم تأیید کرد. آن زمان ۱۰۰ میلیون تومان وام گرفتم.
• من در زمانی که رئیس دانشگاه بودم و حتی زمانی که کاندید هم بودم و یا افراد دیگر کاندید بودند هرگز اجازه ندادیم که کسی از امکانات دانشگاه استفاده کند و از امکانات این دانشگاه هزینه نماید و این حتی در زمانی هم که خودم هم کاندید بودم صادق بود، من خودم این مطلب را در شورای مرکزی که تمامی روسای واحدها حضور داشتند گفتم که حق ندارید حتی یک ریال از دانشگاه برای من هزینه کنید اگر هم خیلی به بنده علاقه دارید میتوانید از جیب مبارک خودتان هزینه نمایید. البته تشکلها خودشان میتوانستند از کاندیدهای خاصی حمایت کنند که امکانات خیلی کمی هم در اختیار داشتند البته این امکانات در زمان ما کم بود اما الان زیاد شده است. آنها نیز معمولا متعادل عمل میکردند زیرا ما تشکلهای فرمایشی نداشتیم وهم افراد اصولگرا در آنها بودند و هم اصلاح طلب و هرکسی از فردی که میخواست حمایت میکرد مثلا در دوره من هم همه اصولگراها از من حمایت نکردند بلکه عدهای اندک حمایت نمودند.
• چکاد آزاداندیشان تفکر خود من بود که این تفکر هم پیاده شد و من تشویق کردم تا این حزب تشکیل شود و کمک فکری هم به آنها نمودم که هم در انتخابات ریاست جمهوری و هم در انتخابات مجلس مؤثر واقعا شوند. خیلی از نمایندگانی که در دوره قبل و دو دوره قبل و یا همین دوره رأی آوردند خیلیهایشان شاید از کاندیدای انحصاری ما بودند که تشکلهایی مانند چکاد آزاداندیشان از آنها حمایت کردند. افراد هم از دانشگاه آزاد بودند و هم از دانشگاه دولتی و هم از خارج دانشگاه، آنها از امکانات دانشگاه هیچ استفادهای نکردند به طور مثال ساختمانی را اجاره کردند و دو سه سال در آنجا فعالیت داشتند مدتی بعد نیز در روزنامه آفرینش بودند و حتی یک جلسه چکاد آزاداندیشان هم در دانشگاهی تشکیل نشد.
• [آیا میشود گفت که اختلاف نظرهایی که آقای احمدینژاد بعد از رئیس جمهور شدنش با دانشگاه آزاد پیدا کرد به خاطر رقابت آقای احمدینژاد و آقای رفسنجانی در سال ۸۴ بود؟] همه اش این نبود اما بخش مهم آن بله همین مسئله بود.
• [به نظر شما ادامه این دو قطبی بودن (هاشمی و احمدی نژاد) بعد از انتخابات چه تبعاتی برای هر دوی این افراد داشت؟] این را باید تحلیل کنند که چه کسی باعث این اختلافات شده است اما به هر دلیل که این اختلافات در ردههای بالای نظام نه برای مردم خوب است و نه برای نظام و نه برای آن دو. اما گاهی اجتناب ناپذیر است و کاری نمیتوان کرد.
• (در اصلاح اساسنامه) کار به جایی رسید که مقام معظم رهبری وارد قضیه شدند منتهی در آخرین مرحله نیز نظر ایشان تأمین نشد ایشان آخرین مطلبی که فرمودند دانشگاه غیردولتی و غیرانتفاعی بود. غیردولتی یعنی اینکه تعداد اعضا تصمیم گیرنده غیردولتی باید نسبت به دولتی بیشتر باشد. البته ما چون مصوبه بود و تصویب شده بود قبول کردیم.
• بحث وقف را بنده مطرح کردم من این موضوع را با آقای هاشمی مطرح کردم و ایشان ابتدا مخالف بودند و میگفتند وقف فعالیتهای ما را محدود میکند زیرا بالاخره وقف ضوابطی دارد. اما من به ایشان گفتم که با این موضوع شاید شائبهها از بین برود. بعد از آن موضوع در جلسه هیئت مؤسس مطرح شد اما اکثریت اعضا یا تقریبا بهتر است بگویم که تمام اعضا موافق بودند. در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز موضع داشتند که این برای فرار از قضیه است. اما در کل یک اشکال به وجود آمد و آن این بود که بعد از این که مطالعات را انجام داده و کارهای وقف را صورت دادیم یک سری از آقایان موضوع را در مجلس مطرح کردند.
آنها برای غیردولتیها میخواستند این موضوع را مطرح کنند اما آمدند اسم بردند و حساسیت ایجاد شد و کسانی هم که از مخالفین بودند روی این حساسیت دست گذاشتند و کار کردند و فضایی ایجاد کردند که من فکر میکنم که مقام معظم رهبری دیدند این فضا به نفع جامعه نیست و بعد خود ایشان ورود پیدا کردند و مخالفت نمودند بعد از این که ایشان مخالفت کردند با من مصاحبه کردند و من بیان داشتم که از امروز پرونده وقف بسته است و حرف ایشان برای ما حجت است. ما برای مسیر وقف مسیر درستی را پیش گرفتیم و موضوع از خود من در هیئت مؤسس شروع شد و آقای هاشمی از ابتدا مخالف بودند اما دوستان ما اشتباه کردند و در نتیجه موضوع کمی رنگ و بوی سیاسی پیدا کرد در حالی که این موضوع سیاسی نبود. من نقشی در (حرکت) مجلس نداشتهام و این افراد اشتباه میکنند من میدانستم اگر این موضوع وارد مجلس شود نتیجه معکوس خواهیم داشت و همین گونه هم شد.
• مسئول دفتر رئیس هیأت امنا توسط رئیس هیأت امنا تعیین می شود. در حقیقت مثل فردی اداری است. ما روی کل دانشگاه نظارت داریم. هیأت امنا هم جایی می خواهد نظارت کند ما باید روی آن نظارت داشته باشیم یعنی کل هزینه ی هیأت امنا شفاف و روشن است و اگر کسی بخواهد یک ریال خلاف هزینه کند ما می توانیم جلوی ش را بگیریم.
• [درباره آقای مهدی هاشمی که برای مأموریت به خارج از کشور فرستاده شدند نظرتان چیست؟] او از رئیس هیأت امنا حکم داشت اما هزینه های عموم و حقوقی که پرداخت می شد کاملا روشن و شفاف است هیچ چیز هم پنهان نبود. وقتی رده بالاتر موافقت کند و تصمیم بگیرد موافقت من لازم نیست. اما هزینه ها را من باید کنترل کنم. پولی که مثلا می خواهد فرد بلیت بگیرد و حقوق کاملا مشخص است و رقمی اصلا نبوده است.
• [آیا سال ۱۳۸۸ از حامیان آقای مهندس موسوی بودید؟] ابدا. من آدم اصولگرایی هستم در عین حال که برای همه اصلاح طلبها و کسانی که از طرف آنان کاندید شدند احترام می گذارم. در ریاست جمهوری نه رأی به آنها دادم و نه حمایت مادی کردم. البته مجلس چون تعداد زیاد است متفاوت است.
• من مستند می گویم و می توانید بررسی کنید همان طور که بررسی کردند و نتوانستند یک مدرک به دست بیاورند که کسی پولی گرفته و صرف انتخابات کرده است. سایت جمهوریت را می خواستند بزنند گفتند ما می خواهیم برای ۲۵ سالگرد تاسیس دانشگاه سایتی بزنیم من هم موافقت کردیم. بعد گفتند میخواهیم اسم سایت را جمهوریت بگذاریم. گفتم برای چه جمهوریت؟ گفتند برای اینکه می خواهیم برای انتخابات کار کنیم. و من گفتم به دانشگاه ربطی ندارد و باید به بیرون دانشگاه بروید و امکانات و کامپیوترها را از آنان گرفتیم زیرا من معتقد بودم که دانشگاه نباید وارد صحنه شود و به غیر از تشکل ها یک ریال از دانشگاه ها برای انتخابات گذاشته نشد. به غیر از تشکل ها که بودجه ی کمی داشتند و کارهایی هم می کردند.
• من معتقدم بعد از سخنرانی رهبر در نماز جمعه باید همه افراد می نشستند کلاه شان را قاضی می کردند و خودشان با ایشان هماهنگ می کردند و مسیری که ایشان مشخص کرده بودند طراحی می کردند. رهبری خودشان گفتند اعتراضی هم دارید مطرح کنید به نظر من از آن زمان به بعد با مصالح نظام انحرافات و زاویه ایجاد شد.
• اولا بنده قاضی نیستم و صلاحیت ندارم چه برخوردی باید با آنان شود در انتخابات هر دو طرف مقصر بودند یعنی تخلف شد اما یکی وزنش بیشتر شد و ادامه داد این اشکال بود اگرنه از اول هر دو طرف مقصر بودند. بعد از اینکه مقام معظم رهبری گفتند شکایت دارید بروید دوباره می خواهید بازشماری کنید پس از این مسأله ادامه دادن این موضوع کار اشتباهی بود. من تلاشم این بود که دیدگاهم را به دیدگاه مقام رهبری نزدیک کنم و این را به عنوان وظیفه خود می دانم با اینکه از برخی از برخوردها و رفتارها انتقاد داشتم اما در جلسه تحلیف شرکت کردم و همیشه هم به دوستان می گفتم انتقادهای شما درست است اما مصالح نظام ایجاد می کند و باید در خط رهبری ادامه دهید. و من اعتمادم از سال ۴۱ که به انقلاب پیوستم تا به امروز همین بوده است که این خط مشی را پیروی کنم و ضرر هم نکرده ام.
• تعداد خیلی زیادی از مدیران ارشد کشور در دانشگاه آزاد تحصیل کردند. عده ای می گفتند چرا این ها آمده اند اما مسؤلینی که می خواهند تحصیل کنند به خصوص در تحصیلات تکمیلی در آزمون های دانشگاه آزاد شرکت می کنند دلیلش هم این است که چون در دانشگاه دولتی پول نمی گیرند تعداد بیشتری شرکت می کنند اما در اینجا تعداد کمتری شرکت می کنند و در درصد قبولی بیشتر است. یک نفر را بیاورید که بگوید من بدون ضابطه وارد دانشگاه شدم. حالا در هر مقطعی که می خواهد باشد.
• دولت قدم های مثبت و خوبی برداشته است که مهمترین آن آرامشی است که در اقتصاد حاکم شده، تغییرات ناگهانی ارز و سیر صعودی آن اثرات بسیار مخربی روی کل اقتصاد می گذاشت. خوشبختانه این مهمترین نکته مثبت دولت آقای روحانی بود. من اگر بخواهم نکته ی مثبت دیگری بگویم طرح بیمه ی همگانی است که بسیار کار درستی بوده است و اثرات دراز مدتی خواهد داشت. در مورد نقد هم راحت می شود نقد کرد امسال که خودشان اعلام کردند می خواهیم به اشتغال بپردازیم اما انتظارم این بود که زودتر به مسأله تولید بپردازند ما باید تولید را جدی بگیریم اگر از همین امسال هم جدی بگیرند و سرمایه گذاری روی تولید داشته باشند بسیار مفید خواهد بود.
مشکل ما بیشتر روی کارهای خدماتی است یعنی ما فقط وارد کننده و مصرفکننده شده ایم تولید ما در یک دهه گذشته به شدت پایین آمده و افت کرده و بسیاری کارخانجات تعطیل شده است این همان نقطه حساسی است که باید برای آن اشتغال ایجاد کنیم و اقتصاد را رونق ببخشیم و به فرمایش رهبری درونزا عمل کنیم.
• [این عکسی که از شما انداختهاند جریانش چیست؟] خبرنگار از رسانه اصلاح طلب آمده بود دستم دو طرف میز بود. او عکس گرفته بود و بدون رضایت من منتشر کرد و من اعتراضی نکردم.
/تابناک
دیدگاه