در سوگ «جمشید»؛ شهیدی که راه انتقام هم رزمانش را گشود
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزاهم خود را سربازان «عدل» مینامند و هم به تازگی پسوند «ایران» را به نام بی مسمای خود افزودهاند؛ اما غافلند که با کارهایی از این دست، تنها ثابت خواهند کرد که مزدوری بیش نیستند؛ مزدورانی که با ظلمهای روا داشته به سربازان ایران، به امید خدا به زودی طعم عدل را خواهند چشید و چقدر این لحظه نزدیک است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از تابناک,هم خود را سربازان «عدل» مینامند و هم به تازگی پسوند «ایران» را به نام بی مسمای خود افزودهاند؛ اما غافلند که با کارهایی از این دست، تنها ثابت خواهند کرد که مزدوری بیش نیستند؛ مزدورانی که با ظلمهای روا داشته به سربازان ایران، به امید خدا به زودی طعم عدل را خواهند چشید و چقدر این لحظه نزدیک است.
به فاصله چهل و پنج روز از خبر گروگان گرفته شدن پنج مرزبان ایرانی به دست گروهگ تروریستی «جیش العدل» و در شرایطی که کمترین واکنشی از سوی نهادهای پر مدعای حقوق بشری بروز نکرد، روز گذشته خبر رسید که یکی از این مرزبانان به شهادت رسیده تا تلخترین عیدی به دست نامردترین افراد به ملت ایران و خانواده این مرزبان برسد.
این خبر پس از آنکه روز گذشته با تکذیب مقامات ایرانی همراه شد، متأسفانه امروز مهر درستی خورد تا دریابیم که گروه پنج نفره مرزبانان گروگان گرفته شده کشورمان، عضو ارشد خود را از دست داده و پسر ده روزه گروهبان شهید «جمشید دانایی فر»، قرار نیست پدرش را ببیند؛ پسری که هنوز نامی برایش برگزیده نشده، چراکه مادرش دوست داشت این تصمیم مهم را با همراهی پدر دلیرش به انجام برساند.
سالها از هنگامی که صدام ملعون و حامیانش درک کردند با جنگ رودررو نمیتوانند به خواستههای خود برسند، گذشته، ولی نتایج آن جنگ هنوز به قدری آشکار است که کسی تکرار تجربه گام نهادن در این راه اشتباه را نخواسته و راه شبیخون زدن تنها راه ممکن برای نشان دادن دشمنی به نظر برسد؛ راهی که گروهکهای مزدور در پیش میگیرند تا شهادت امثال گروهبان دانایی فر را دستمایه نشان دادن قدرت خود به ایرانیان کنند و بسیار روشن است که احمقانهترین و وحشیانهترین راه ممکن است.
اینکه جوانی را به گروگان گرفته و با زندانی کردنش در ناکجاآباد، برای یک کشور شاخ و شانه کشیده و شرط و شروط تعیین کرده و سرانجام جانش را بربایند، شیوهای است که نه تنها انجامش به هیچ شهامتی نیاز ندارد، بلکه پستی از سر و روی آن میبارد و بیش از هر چیز، بیوجودی گروگان گیران را نشان میدهد و مسیر انتقام را میگشاید.
این بار ترور در خاک کشوری رخ داده که لانه این تروریست هاست و کمترین تلاش برای زدودن این تصویر کریه از پیکر خود نداشته و ندارد؛ اما شهادت گروهبان ایرانی هم چیزی نیست که بتواند از زیر سنگینی آن شانه خالی کند و گویا ناگزیر از پذیرش ورود سربازان ایرانی به خاک خود باشد.
اگر تا کنون گلایه ها به مسئولان در رهگیری نکردن این مزدوران، به مانع لانه گزینی ایشان در خاک کشور همسایه ختم میشد و موجه به نظر میرسید، اکنون به نظر میرسد عروج سرباز اسیر ایرانی شرایط را تغییر داده است؛ گویی شهید دانایی فر راه انتقام را گشوده باشد.
اینجاست که در اوج اندوهِ از دست دادن سرباز میهن و معلوم نبودن تکلیف همرزمان اسیرش، راه انتقام گشوده تر از هر زمانی به نظر میرسد؛ انتقام از جیشی هایی که دستشان به خون سربازان زیادی آغشته است و زمان رسیدن آن اینقدر نزدیک است که میتوان پیش بینی کرد، به زودی عملیاتی برای نابودی شان رقم خواهد خورد و طعم «عدل» به کام ملت ایران خواهد نشست.
زمان آن رسیده که مذاکرات با مقامات پاکستانی سمت و سوی متفاوتی به خود گرفته و تلاش برای نابودی جیشی ها به شکل متفاوتی رقم بخورد تا درس عبرتی شود برای دشمنانی که شاید گمان کنند راه شبیخون زدن برایشان باز است تا هر زمانی که خواستند بتوانند از آن راه به ایران ضربه بزنند.
اینها راهی است که شهادت مرزبان گروگان گرفته شده پیش رویمان ترسیم میکند؛ مرزبانی که در آستانه پدر شدن بی هیچ منتی در نقطه صفر مرزی به خدمت مشغول بود و به دست مزدورانی به فیض شهادت رسید که از سایه خودشان هم میترسند، به ویژه پس از کار وحشیانه اخیرشان که خون ملتی را به جوش آورده است.
جا دارد که شهادت مظلومانه گروهبان جمشید دانایی فر را به خانواده محترم و بستگان وی تبریک و تسلیت عرض کرده و برایشان صبر جمیل آرزو کنیم.
آشنایی با گروهبان شهید
جمشید داناییفر اهل سیستان بود و امسال بیست و پنجمین بهار عمر خود را بدون خانواده در ناکجا آباد گذراند. او فرزند ششم یک خانواده یازده نفره از طبقه متوسط بود که سه خواهر و چهار برادر داشت و سانحه تصادف سایه مادرش را سه سال بود از سر او برداشته بود.
پدرش یک سالی می شود که بازنشسته شده اما بر اثر ناراحتی های روحی، مریض احوال است و خبر ربوده شدن جمشید، مریضی وی را تشدید کرده است.
جمشید دو سال سربازیاش را درکرمانشاه گذراند و بعد از دوران سربازی به استخدام نیروی انتظامی درآمد و برای آموزش به چالوس رفت. حدود یک سال در چالوس دورههایی را گذراند و بنا به گفته خانواده اش با قبول شدن در دورهها با او قرارداد پنج ساله بستند و به عنوان گروهبان دوم در مرز مشغول به خدمت شد و پس از سه سال به مرزهای سیستان و بلوچستان آمد.
از مرزبانی او در سیستان و بلوچستان دو ماه می گذشت که به دست گروهک تروریستی جیش الظلم به همراه چهار سرباز دیگر ربوده شد.
هنوز یک ماه از ربوده شدن جمشید نگذشته بود که فرزندش به دنیا آمد و همسرش برای او نام انتخاب نکرد تا جمشید بازگردد و او نام پسرش را برگزیند.
دیدگاه