از نامزد نشدن «ماجرای نیمروز»، تا نامزد شدن رامبد جوان و پوران درخشنده!
به نظر میرسد که شوخی آگاهانه با مخاطب، موتیف جشنواره سی و پنجم فجر بوده است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا جشنواره فجر قرار است هم کن باشد و هم اسکار؛ هم نقش جشنوارههایی را داشته باشد که پیش از اکران فیلمها برگزار میشوند و هم جوایزی که در انتهای سال تکلیف بهترینها را مشخص میکنند. مشکل اساسی از اینجا شروع میشود. باورپذیر نیست که در فرصتی فشرده بتوان این همه فیلم را دید، و در مورد هر کدام از آنها به ابعاد مختلف – از کارگردانی و فیلمنامه و بازیگری تا مثلاً صدابرداری و صداگذاری – توجه کرد. در ضمن، چطور میتوان انتظار داشت که – مثلاً – یک بازیگر در مورد موسیقی، فیلمبرداری، جلوههای ویژه میدانی و صداگذاری فیلمها یکجا نظر دهد؟ ۷ داور چگونه میتوانند همه این وظایف را با هم انجام دهند؟ بنابراین اصل و اساس فهرست نامزدهای جشنواره فجر همواره تردیدبرانگیز است.
اما انتخابهای امسال حتی در مقیاس تاریخچه جشنواره فجر هم شوکهکننده است. میتوان پذیرفت که مثلاً اعضای هیئت داوران فیلمهایی همچون خفهگی، رگ خواب، قاتل اهلی، کوپال و خیلی از فیلمهای دیگر را دوست نداشتهاند. اما برخی از انتخابها دیگر با معیار سلیقه قابل پذیرش نیست. اختلاف سلیقه حدی دارد. نمونههای زیر را فقط به عنوان چند مثال در نظر بگیرید:
۱) نوشتن فیلمنامه اثری همچون ماجرای نیمروز کار بسیار سختی است. اساساً نوشتن هر فیلمنامهای با مضمون «مأموریت گروهی» پروژه سنگینی است. فیلمنامهنویسان باید چند شخصیت مجزا خلق کنند که هدف خودآگاه مشترک، اما نیازهای ناخودآگاه متفاوتی دارند (در غیر این صورت لزومی به حضور این همه شخصیت وجود ندارد و میتوان آنها را ادغام کرد) و همه اینها نباید منجر به رها شدن خط اصلی داستانی شود. مهدویان و ابراهیم امینی در فیلمنامه ماجرای نیمروز همه این مراحل را با موفقیت از سر گذراندهاند اما اثری از ماجرای نیمروز در میان نامزدهای بهترین فیلمنامه نیست. در عوض چه فیلمنامههایی نامزد شدهاند؟ بدون تاریخ، بدون امضاء که از پاسخ دادن به اصلیترین سؤال مطرح شده در فیلمنامه عاجز میماند و آن را میپیچاند، ویلاییها که سرشار از خردهداستانهای بیربط به خط اصلی داستانی و سکانسهایی است که هیچ کارکردی به جز کش دادن ماجرا ندارند – واقعاً ماجرای جستوجوی سر کاری و تقریباً ده دقیقهای یکی از شخصیتها در پی همسری که فکر میکند به شهادت رسیده اگر حذف میشد چه لطمهای به فیلمنامه ویلاییها میخورد؟ – و تابستان داغ که اساساً از دقیقه ۴۰ شروع میشود!
۲) تکپلان حضور شهید بهشتی در فیلم ماجرای نیمروز به تنهایی میتوانست برای نامزدی هر فیلمی در رشته بهترین چهرهپردازی کفایت کند. بماند که ماجرای نیمروز از این حد فراتر میرود و کاری میکند که احمد مهرانفر، جواد عزتی و مهرداد صدیقیان را به عنوان نیروهای امنیتی دهه ۱۳۶۰ ایران به راحتی میپذیریم. اما فیلم جایی در بخش بهترین چهرهپردازی ندارد.
۳) کوپال فیلم کوتاه کشآمدهای است که به زور به حد و اندازههای یک فیلم بلند رسانده شده است. اما کارگردانی کاظم ملایی در فیلم قابل ستایش است. همه چیز سر جای خودش قرار دارد. رنگآمیزی فیلم کاملاً متناسب با حال و هوای شخصیت اصلی است و ملایی تنوع نماها را در فضاهای بسته به طرز قابل ستایشی رعایت کرده است. استفاده از اسلوموشن در برخی از سکانسهای ذهنی فیلم توی چشم نمیزند و گاه جلوهای مخوف به فیلم میبخشد – اگر فیلم را دیدهاید سکانس زنده شدن و درگیری حیوانات را در رؤیای شخصیت اصلی به یاد بیاورید. از آن طرف نگار (رامبد جوان) چند سکانس تعقیب و گریز حسابی خندهدار دارد. لگد زدن نگار جواهریان به دو قلچماق در میانههای فیلم و سکانس پایانی – سکانسی عینی که به شیوه سکانسهای ذهنی نگار اجرا شده است. واقعاً چرا؟! – از جمله این صحنهها هستند. رامبد جوان نامزد بهترین کارگردانی شده و خبری از کاظم ملایی نیست. از آن طرف کار منیر قیدی به عنوان کارگردان، نقطه قوت ویلاییها است و فیلم ضربه اصلی را از فیلمنامهاش خورده است. ویلاییها در رشته بهترین فیلمنامه نامزد شده و در بخش بهترین کارگردان، نه!
۴) میشود کسی بگوید که مینا ساداتی در تابستان داغ (البته به جز ناتوانی در انتقال خشم شخصیت در سکانسهای دونفره با علی مصفا) چه کرده است؟! آیا بازی علی مصفا در همین فیلم یکی از بدترین حضورهای دوران بازیگریاش نیست؟ آیا مریلا زارعی قرار است پروانه معصومی دهه ۹۰ باشد که صرفاً با اشک و آه و غصه در فیلم زیر سقف دودی نامزد میشود؟ حضور کنترلشده و درجه یک حامد بهداد در سد معبر و نمایش درخشان تکنفره لوون هفتوان در کوپال کجای این فهرست هستند؟ بازی امیر جدیدی به عنوان نقطه قوت بزرگ فیلم قاتل اهلی چطور؟
۵) حتی مخالفان سرسخت خفهگی هم بعید است بتوانند به سادگی از کار درخشان مسعود سلامی در مقام فیلمبردار عبور کنند. تصاویر پرکنتراست فیلم در تناسب کامل با ایده داستانی، و کار هوشمندانه با عمق میدان در تناسب با حس هر سکانس، فقط بخشی از موفقیت سلامی هستند. اما او برای فیلم گشت ۲ نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری شده است! عبور از کار فرشاد محمدی در دو فیلم قاتل اهلی و رگ خواب چطور امکانپذیر است؟ تلقی داوران جشنواره سی و پنجم فجر از فیلمبرداری واقعاً چیزی در حد حرکت دوربین محمد آلادپوش در سوفی و دیوانه است؟ یا این که دارند عامدانه با ما شوخی میکنند؟
۶) کار محسن نصراللهی به عنوان طراح صحنه خفهگی درخشان است. فضای یکه و مخوف فیلم که به شدت یادآور کاتولیکیترین تریلرهای سینمای آمریکا و همچنین فیلمهای انسانشناسانه مذهبی سینمای اسکاندیناوی است، به شدت مدیون کار نصراللهی است. حضور او در میان نامزدهای بخش طراحی صحنه؟ فکرش را هم نکنید.
۷) کدام معیار سینمایی ممکن است زیر سقف دودی را با آن اجرای محافظهکار و ساده، داستانی که استراتژیاش تازه در دقیقه ۷۰ مشخص میشود و دیالوگها و تمهیدهای اجرایی آشکارا شعاری و سطح پایین یکی از ۵ فیلم برتر جشنواره امسال بداند؟
اینها فقط مشتهایی نمونه خروار هستند.
***
در میانههای جشنواره فجر به این فکر میکردیم که شاید برخی از فیلمسازان دارند آگاهانه با ما شوخی میکنند چون خیلی بعید است بتوان فیلمهایی چنین بد ساخت! حالا به نظر میرسد که شوخی آگاهانه با مخاطب، موتیف جشنواره سی و پنجم فجر بوده است. فهرست نامزدهای این جشنواره که چنین نشان میدهد!
سید آریا قریشی/ کافهسینما
سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر
بهمن ماه ۱۳۹۵
دیدگاه