شبی که قلب گیلان ترکید

مصلح: ما نسل پس از خرابه‌ها هستیم | بغض رودبار ۲۹ ساله شد

قسم به تازه‌عروسی که در شب عقدش به‌جای خطبه‌ی زَوَّجتُ، اَشهَدَش را خواند، به شیرخواره‌ی خونین درون گهواره که از ادامه‌ی آغوش مادرش جا ماند!

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا درست ۲۹ سال پیش، دنیا برخلاف این روزها که در شور و شعف کوپا آمریکا است در تب‌وتاب جام جهانی بود، جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا با بزرگانی نظیر برزیل، ایتالیا، آرژانتین و آلمان قهرمان جام.

فارس نوشت: در بامداد روز پنجشنبه ۳۱ خردادماه، درست در اوج هیجان و اضطراب برای فوتبال دوستان گیلانی که به تماشای بازی برزیل و اسکاتلند جلوی جعبه سیاه‌وسفیدشان درازکش و خسته از شالی‌کاری و باغبانی فارغ از هیاهوی جهان چکمه‌های گلی‌شان را کنده بودند و پاهای خسته‌شان را جلوی تلویزیون دراز کردند تا هنرنمایی روماریو و دوستانش در تیم ملی برزیل را ببینند اما کسی خبر از فریاد زمین نداشت.

فوتبالی که جان هزاران نفر را نجات داد، خیلی‌ها گل مولر بازیکن برزیل را در دقیقه ۸۲ ندیدند، زمانی که آلمان جام را بالای سر می‌برد بسیاری دیگر در این دنیا نبودند تا جامی که از ابتدا پیگیرش بودند را تا انتها ببینند.

نیمه‌های شب درست در اواسط بازی زمین خروشید و کودکان و زنان را با خود بلعید، چه مردان و زنانی که به لطف فوتبال نجات یافتند و چه مردانی که بیدار بودند و تلاش کردند خانواده‌شان را نجات دهند اما نشد که نشد.

زمین گویی با همه‌ی قدرتش به جنگ مردان و زنان دیار شکوفه‌های زیتون آمده بود، گویی می‌خواست به سپیدرود بفهماند خروشان‌تر از او هم وجود دارد، زمین فریادی زد که هنوز که هنوز است صدای نعره‌اش در کوچه‌پس‌کوچه‌های رودبار شنیده می‌شود.

وقتی قدم می‌زنی و خرابه‌ها را می‌بینی! آرام زمزمه کن برزیل با گل مولر برد، بگو آلمان قهرمان شد؛ شاید نوجوانی پشت تلویزیون منتظر قهرمان جام بود اما وقت نشد.

مدافع تیم فوتبال پرسپولیس تهران با اشاره به زلزله مرگبار رودبار اظهار کرد: در سال ۶۹ زلزله‌ای به بزرگی ۷.۴ ریشتر رودبار را لرزاند و بیش از ۳۵ هزار تن جان به جان‌آفرین تسلیم کردند، زلزله‌ای که زندگی بسیاری از مردم شهر و استانم را تحت تأثیر خود قرار داد.

شایان مصلح با بیان اینکه تنی چند از بستگان خود را در زلزله رودبار ازدست‌داده است، افزود: سه سال پس از زلزله در رودبار به دنیا آمدم ولی ترکش‌های زلزله رودبار بر زندگی‌ام برجای‌مانده است، در زلزله رودبار تنی چند از بستگانم نظیر عمه‌ام و دو تن از عموهایم را از دست دادم، پای خاله‌ام قطع‌شده و فک مادرم در این زلزله شکست.

وی با اشاره به خاطرات اطرافیانش از زلزله رودبار گفت: شب سختی برای مردم رودبار و استانم رقم خورد، هرگاه پای صحبت زلزله‌زدگان می‌نشینم از سختی‌های آن شب تاریک برایم تعریف می‌کنند، سختی‌هایی که گویی میل تمام شدن نداشت.

مدافع اسبق داماش و سپیدرود رشت با تأکید بر غیرقابل‌پیش‌بینی بودن زلزله تصریح کرد: پیش از زلزله رودبار، قوانین مشخصی در ساختمان‌سازی وجود نداشته و ساختمان‌ها مقاومت بالایی نداشتند، پس‌ازاین زلزله تحولاتی در نظام‌مهندسی کشور به وقوع پیوست، مردم در زمان زلزله رودبار از آگاهی بالایی برخوردار نبوده و به همین دلیل زلزله تلفات فراوانی برجای گذاشت.

مصلح با تأکید بر مقاوم‌سازی ساختمان‌ها افزود: جلوی زلزله را نمی‌توان گرفت ولی با رعایت اصول ایمنی به‌ویژه درزمینهٔ ساخت‌وساز اصولی و مقاوم‌سازی از خسارات زلزله کاسته می‌شود.

مصلح که به‌تازگی قرارداد خود با پرسپولیس تهران را به مدت دو فصل تمدید کرده است در یادبود زلزله ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ رودبار شعری سروده، شعری که از آلبوم شعر پرواز  ۶۹ است:

به لطف جعبه‌ی جادویی سیاه‌وسفید

تمام هوش و حواسم به آن‌سوی دنیاست

چراغ خانه‌ی مردم به‌رغم شب روشن؟!

تنور جام جهانی است شعله‌اش برپاست

تورین، دِل آلپی، جدال برزیل اسکاتلند

همان دقایق اول و ناگهان خاموش

دهان گشود زمین، آسمان به حرف آمد

به‌وقت هیچ کجای جهان، زمان خاموش!

به شور و هروله افتاده بود خانه‌ی ما

به زیر خاک مگر که دعا اثر می‌کرد؟

همین‌که ناله‌ی مردم به گوش می‌آمد

زمین صدای خودش را بلندتر می‌کرد

به شب‌نشینی دیوارهای خسته قسم!

به آسمان که تنش مثل بید می‌لرزید

به کودکی که به دنبال مادرش می‌گشت

و پا به پای زمین ناامید می‌لرزید

قسم به تازه‌عروسی که در شب عقدش

به‌جای خطبه‌ی زَوَّجتُ، اَشهَدَش را خواند

به شیرخواره‌ی خونین درون گهواره

که از ادامه‌ی آغوش مادرش جا ماند

قسم به تلخی آیات سوره زیتون

که بعد وحی‌اش قرآن دلش به رحم آمد

در آن میانه چنان مرگ را بغل کردیم

سپیدرود خروشان دلش به رحم آمد

به لطف غصه امانم نمی‌دهد گریه

گرفته‌ام، کِسِلَم، ابری‌ام، مه‌آلودم

که پنج‌شنبه صبحِ سی‌ویک خرداد

اگر مسافر پرواز شصت‌ونه بودم

به‌جای سنگ لحد خاک‌برسرم می‌ریخت

پتو به‌جای کفن سرپناه نعشم بود

شهید گونه به معراج عشق می‌رفتم

برای دفن تنم در مزار جا کم بود

به‌رغم این‌همه غم زنده‌ام خدا را شکر

امیدوارِ به آینده‌ام خیالی نیست

به‌رسم غیرت گیلانی‌ام سرم بالاست

کسی که خم بشود پای غم شمالی نیست

Share