عباس سلیمی نمین:

احمدی‌نژادی‌ها برای آمریکایی‌ها ارزش سرمایه‌گذاری ندارند | احمدی‌نژادی‌ها درمانده شده‌اند

عباس سلیمی نمین گفت: کاملاً روشن است که نوعی درماندگی سیاسی موجب شده تا این جریان تلاش کند از هر امکانی برای خروج از این وضعیت استفاده کند. مشخصاً آقای هوشنگ امیراحمدی متعلق به نحله‌ای به نام «واسطه‌های سیاسی» یا «دلالان عرصه سیاسی» است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از ایران، عبدالرضا داوری، از چهره‌های نزدیک به محمود احمدی‌نژاد در دو مصاحبه جداگانه با محمد سرافراز رئیس پیشین صدا و سیما و هوشنگ امیراحمدی ایرانی مقیم امریکا، ادعاها و اتهاماتی را متوجه برخی نهادهای نظام و جریان‌های سیاسی کرده است. از اصلاح‌طلبان تا محمدجواد ظریف و رئیس دولت اصلاحات و اطلاعات سپاه و صدا و سیما در «اتاق شیشه‌ای» جریان موسوم به بهاری‌ها مورد انتقاد و اتهام قرار گرفته‌اند. با عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات تاریخ معاصر و از تحلیلگران سیاسی اصولگرا درباره اهداف این جریان گفت‌وگو کرده‌ایم که در زیر می‌آید:

اطرافیان احمدی‌نژاد یا به اصطلاح خودشان بهاری‌ها، رویکرد رسانه‌ای و سیاسی تازه‌ای را در پیش گرفته‌اند، ابتدا با محمد سرافراز رئیس سابق صدا و سیما آغاز کردند که در آن اتهاماتی متوجه اطلاعات سپاه و صدا و سیما شد، حالا هم با آقای هوشنگ امیراحمدی، سیاست خارجی چند دولت جمهوری اسلامی را زیر سؤال بردند. دلیل اتخاذ این رویکرد را آن هم در این شرایط سیاسی، چه می‌دانید؟

کاملاً روشن است که نوعی درماندگی سیاسی موجب شده تا این جریان تلاش کند از هر امکانی برای خروج از این وضعیت استفاده کند. مشخصاً آقای هوشنگ امیراحمدی متعلق به نحله‌ای به نام «واسطه‌های سیاسی» یا «دلالان عرصه سیاسی» است. این دلالان در مقطعی؛ چه در عرصه تسلیحات و چه در رد و بدل کردن پیام، کارآیی داشتند. ما امروز برای انتقال پیام نیازی به دلال نداریم. اما در گذشته دلال‌ها در عرصه‌های مختلف ایفای نقش می‌کردند. البته دلالان غالباً هم سنخ طرف مقابل بودند، یعنی براساس یک عرق ملی عمل نمی‌کنند. به عنوان مثال آقای امیر قربانی‌فر در عرصه تسلیحات برای ما دلالی می‌کرد، اما او کاملاً امریکایی بود و در کودتای نوژه هم نقش داشت.

اما آقای امیراحمدی نقشی فراتر از تبادل پیام برای خود قائل است و مدعی است که او باعث شد تا خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت امریکا بابت کودتای ۲۸ مرداد از ایران عذرخواهی کند. او همچنین مدعی شده آقای ترامپ را مجاب کرده تا با آقای روحانی تماس بگیرد.

این ادعاها بسیار گزافه است. اولاً که خانم آلبرایت بابت کودتای ۲۸ مرداد عذرخواهی نکرد. در اظهارات ایشان اصلاً کلمه apologize یا کلمات دیگری که نشان از عذرخواهی باشد، وجود ندارد. خانم آلبرایت گفت «من ناراحتی ایرانیان را درک می‌کنم، اما ما دلایل خودمان را داشتیم» آیا این به معنای عذرخواهی است؟ این به معنی تأکید بر صحت عملکرد خودشان است. ادعای او درباره ترامپ هم سخن گزافه‌ای است. عوامل تأثیرگذار در این شرایط می‌تواند کاملاً متأثر از عوامل قدرت در داخل کشور باشد، نه خارج از آن. یعنی اگر در موقعیت برتر باشید، قطعاً ترامپ به شما روی می‌آورد تا با شما گفت‌وگو کند. اگر در موقعیت برتر نباشید و در داخل از اهرم‌های مناسبی برخوردار نباشید، هرگز ترامپ چنین کاری را نمی‌کند. بنابراین سخن از جانب آقای امیراحمدی مسموع نیست.

چرا این جریان سیاسی اکنون به چنین سخنان و رویکردهایی میدان می‌دهد؟

اکنون آقای هوشنگ امیراحمدی کارکرد خود را از دست داده و طبیعتاً از وضعیت فعلی سیاست خارجی ناراضی است، زیرا تا پیش از این، این افراد از طریق همین دلالی و واسطه‌گری به امکاناتی دست پیدا می‌کردند و توجهی به آنان می‌شد، کما اینکه وزارت خارجه مرتب آنان را به ایران دعوت می‌کرد، آنان هم می‌آمدند و امکانات مالی و اعتبار سیاسی کسب می‌کردند. مسأله اصلی این است که امروز با تحولاتی که در ایران روی داده، دوره این افراد و این نوع روابط سپری شده است. طبیعتاً آقای امیراحمدی با عدم درک این تغییرات و گذشت زمان، یک عنصر ناراضی است. متأسفانه امروز آقای احمدی‌نژاد به طرف هر کسی که ناراضی است، دست دراز می‌کند. کما اینکه آقای سرافراز ناراضی بود که چرا خانمی که او به عنوان مشاور انتخاب کرده، فاقد صلاحیت دانسته شد. آقای امیراحمدی مدعی شده برجام توافق خسارت‌بار است و گفته اگر در ابتدای ریاست جمهوری ترامپ، یک هتل در کیش می‌ساختیم و اسم آن را «ترامپ پلازا» می‌گذاشتیم، به سهولت می‌توانستیم رابطه ایران و امریکا را عادی کنیم. آیا چنین نگاهی به حوزه سیاسی مسموع است؟

معمولاً دلال‌ها چنین حرف‌هایی می‌زنند، نه آدم‌های سیاسی. زیرا دلال‌ها غالباً فهم سیاسی ندارند و فقط پیوند ایجاد می‌کنند. اتفاقاً این حرف‌ها بخوبی روشن می‌کند که ایشان تصور می‌کند هیأت حاکمه امریکا با یک هتل از این رو به آن رو می‌شود، درحالی که جهت‌گیری کلی امریکا در دوران ترامپ با دوران اوباما تغییر نکرده است. زیرا به باور من، سست کردن پایه‌های برجام در زمان اوباما شروع شد، زیرا هیأت حاکمه امریکا تصور می‌کرد برجام توری خواهد بود تا بتوانند ایران را وارد دامی بکنند تا در نهایت سیاست‌های آن در قبال مسائلی چون رژیم صهیونیستی تغییر کند، اما این اتفاق نیفتاد.

آقای امیراحمدی گفت در دوره اصلاحات نمی‌توانست وارد ایران شود، اما چه شد که باوجود مخالفت‌های جدی و اولیه احمدی‌نژاد با امریکا، در دولت‌های نهم و دهم باز به فردی مانند امیراحمدی میدان داده شد؟

در دوره احمدی‌نژاد انتظار داشتیم این مجاری بسته شود که متأسفانه این اتفاق نیفتاد و آقای احمدی‌نژاد هم در همان دام قرار گرفت. بعد از جنجال ۸۸، یک خلجان ذهنی در آقای احمدی‌نژاد ایجاد شد که حالا بهترین موقعیت برای تثبیت او در قدرت است. آقای احمدی‌نژاد به این جمع‌بندی رسید حالا که مشکلاتی برای نظام ایجاد شده، بهترین موقعیت است تا از این فضا برای خود بهره ببرد. او تصور می‌کرد نظام با یک جریان سیاسی در تقابل قرار گرفته و دچار مشکل شده، پس حالا او می‌تواند برای خودش امتیاز بگیرد تا قدرت را در انحصار خودش دربیاورد و قدرت دیگر از دست او خارج نشود. اما تصور نمی‌کرد که رهبری نظام همزمان در دو جبهه درگیر شود؛ یعنی هم با آقای احمدی‌نژاد و هم عناصر تندروی اصلاح‌طلب.

رابطه با امریکا در کجای برنامه آقای احمدی‌نژاد برای انحصار قدرت قرار داشت؟

یکی از قدرت‌ها یا ابزارهای باطل، نفوذ امریکا در معادلات منطقه است و نیز معادلاتی که عده‌ای در داخل کشور خود را با قطب‌نمای امریکا تنظیم می‌کنند. به زعم آقای احمدی‌نژاد و برخی از اصلاح‌طلبان، اگر امریکا از آنان حمایت کند، می‌تواند در داخل کشور عده‌ای را با آنان پیوند بزند. لذا آقای احمدی‌نژاد در دو سال آخر دولت دوم خود بسیار آشکار بحث ضرورت عادی‌سازی روابط ایران و امریکا را مطرح کرد. در این دوره آقای احمدی‌نژاد اقتصاد را تقریباً رها کرده بود و بعد هم به صراحت برخی از وزرا را خدمت رهبری فرستاد که ما نمی‌توانیم کشور را اداره کنیم و باید با امریکایی‌ها از سر دوستی دربیاییم. بعدها که آقای مشایی صراحتاً کارهایی درباره انگلیس کرد و اظهاراتی درباره اسرائیل داشت، همه برای این بود تا اعتماد امریکایی‌ها را نسبت به خود جلب کنند.

چرا این اعتماد جلب نشد؟

دلیل بی توجهی امریکایی‌ها این بود که هیچ عنصر سیاسی وزین داخل کشور از احمدی‌نژاد استقبال نکرد. احمدی‌نژاد با این موضعگیری‌ها نه تنها نتوانست دیگران را به سمت خود جذب کند، بلکه اطرافیان خود را هم از دست داد. نیروی بیگانه وقتی درباره یک جریان داخلی سرمایه‌گذاری می‌کند که شعاع داشته باشد. جریانی که دارد شعاع خود را از دست می‌دهد، ارزش سرمایه‌گذاری برای آنان نداشت.

Share