این پیرمرد مثل رفیق دوست لکسوس سوار نیست

انتقاد تند حمید رسایی از محسن رفیق دوست

در خیابان جمهوری اسلامی منتظر کسی بودم. به مغازه ساندویچی کوچک کنار خیابان رفتم و ساندویچ کوکو سیب زمینی سفارش دادم. پیرمردی داخل مغازه بود، اصرار کرد کنارش بنشینم و هم کلام شویم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا اظهارات محسن رفیق دوست در یک برنامه تلویزیونی جنجالی شد.

 حمید رسایی در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: این ایام چهلمین سال انقلاب خمینی است، صدا و سیما به مناسبت این چله گی در یکی از برنامه های خود، میهمانی را دعوت کرده که مردم او را به رانندگی ماشین امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۵۷ می شناسند؛ محسن رفیق دوست… حالا چهل سال پس از انقلاب اما از نحوه نشستنش روی مبل، سطح ادبیات و بدتر از همه، نوع افکارش، هیچ نسبتی بین او با کسی که چهل سال قبل خودرو اش را رانندگی می کرده، دیده نمی شود.
او در سال های دولت میرحسین موسوی، وزیر سپاه بوده، بعد از جنگ هم می شود رییس بنیاد مستضعفان. اما حالا که دهن باز می کند، نه به برادران سپاهی دهه شصت شباهت دارد، نه به مستضعفانی که سال زیادی ریاست سازمان متعلق به انها را بر عهده داشته.

نماینده سابق در تهران در پست اینستاگرامی دیگری نوشت:

در خیابان جمهوری اسلامی منتظر کسی بودم. به مغازه ساندویچی کوچک کنار خیابان رفتم و ساندویچ کوکو سیب زمینی سفارش دادم. پیرمردی داخل مغازه بود، اصرار کرد کنارش بنشینم و هم کلام شویم.

از اینکه طلبه ای برای غذا خوردن به ساندویچی آمده، تعجب کرده بود. کمی که صحبت کردیم و احساس کرد من طلبه ای معمولی هستم، اصرار کرد تا ساندویچ را میهمان او باشم.
فقط یک شرط گذاشت که روی منبر بگویم وضع اقتصادی مردم بد است، گوشت گران شده، مرغ گران شده، مسئولین رعایت کنند و … آنطور که خودش می‌گفت، سرایه دار یک پاساژ است، او مثل #رفیق_دوست چهل سال قبل راننده #امام_خمینی(ره) نبوده، الان هم مثل رفیق دوست #لکسوس سوار نیست، از #حقوق_۱۹_میلیون تومانی هم دفاع نمی کند، هر چند بر خلاف رفیق دوست، ریشش را با #تیغ می زد، اما یقین دارم هرگز مانند برخی مسئولین پشیمان، ریشه اعتقادات مردم را با تیغ نمی زند،
نه من او را می شناختم و نه او، من را. با این وجود، با او احساس رفاقت بیشتری دارم تا با امثال رفیق دوست.

فکر می کنم اگر امام امت (ره) هم در قید حیات بودند، این پیرمرد را رفیق دوست می دانستند نه راننده چهل سال قبلشان را…

پ ن: پیرمرد شوخ طبعی بود، حرف های دیگری هم با شوخ طبعی بین ما رد و بدل شد که بماند. ساندویچ را میهمان او بودم، اجازه نداد حساب کنم، من هم شرطش را عمل کردم و روی منبر هم عمل خواهم کرد…

Share