در جلسه نقدو بررسی مجموعه شعر «استخوان‌ها و شکارچی بی‌وقفه» مطرح شد:

نگاه ویراستاری به شعر، نباید فردیت شاعر را از بین ببرد

علی عبداللهی می‌گوید: نگاه ویراستارانه به آثار ادبی تا حدی جواب می‌دهد، چون در این صورت خود تبدیل به یک نوع ایدئولوژی می‌شود و نوعی تحلیلگری را ایجاد می‌کند. در ادبیات خلاقه تحلیلگری نمی‌تواند در همه جا جواب دهد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از ایبنا، جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر «استخوان‌ها و شکارچی بی‌وقفه» با حضور سایه اقتصادنیا، پژوهشگر و منتقد ادبی و علی عبدالهی، شاعر، منتقد و مترجم برگزار شد. در این جلسه که عصر چهارشنبه ۱۲دی ماه در خانه گفتمان شر تهران (خانه وارطان) با اجرای سپیده نیک‌رو، شاعر برگزار شد، ابتدا سایه اقتصادنیا به بررسی شعرهای کتاب پورمحسن پرداخت.

سایه اقتصادنیا: شعر تماتیک، شاعر را محدود می‌کند

سایه اقتصادنیا در ابتدا درباره لزوم برگزاری جلسه نقد و بررسی شعرهای مجتبا پورمحسن گفت: من همیشه یکی از نکاتی که برایم به عنوان یک دنبال‌کننده جریان‌های ادبی مهم بوده این است که ببینم یک شاعر یا نویسنده چقدر در کارش تداوم دارد و مجتبا پورمحسن جزو کسانی است که متداوم و مستمر در بخش ادبی حضور متداوم و پویا داشته‌، چه در مقام یک نویسنده چه منتقد و چه شاعر. به نظر من آن کسی که بیش از ۱۰سال در این کار مستمر حضور دارد باید در جلسه‌ای به بررسی کارهای او در این چندسال پرداخت. وقتش رسیده که برای آقای پورمحسن جلسه جمع و مجموعی برگزار کرد.

او در ادامه با اشاره به اینکه در بررسی شعرهای این کتاب نگاهی جزیی‌نگرانه داشته، گفت: من کارهای دیگری از آقای پورمحسن نیز خوانده‌ام، اما بیشتر روی آثار شعری ایشان و کتاب «استخوان‌ها و شکارچی بی‌وقفه» تمرکز کردم و در این حوزه صحبت خواهم کرد. من در این جلسه بیشتر سعی می‌کنم در مورد جزییات شعر صحبت کنم. ممکن است اینگونه برداشت شود که بیشتر در مورد شاعر یا یک شعر به صورت منحصر نقد خواهم کرد که این‌گونه نیست. درست است جزییات هر شعر با شعر دیگر متفاوت است ولی نگاهم قابل تعمیم به تمامی آثار به این شکل خواهد بود.

اقتصادنیا گفت: در دفتر اول این کتاب، ۶۲  قطعه شعر با تم استخوان آمده است. شاید بتوان گفت این دفتر یک دفتر تماتیک است یعنی با یک تم واحد شعر سروده شده است. درست‌کردن مجموعه شعر تماتیک، معایب و محاسنی دارد. حسن مجموعه شعر تماتیک این است که شاعر می‌تواند برنامه‌ریزی شده ذهن مخاطب را با کانال ذهن خود همراه کند. درواقع شاعر می‌تواند یک کانالی تدارک ببیند (که در این دفتر استخوان است) و مخاطبان در این بستر حرکت کنند و از این طریق امکان برقراری ارتباط بین مخاطبان با شعرهایش را برقرار کند. یعنی وقتی یک یا دو شعر از مجموعه استخوان می‌خوانید وارد هاله‌های معنایی که پیرامون معنای استخوان ممکن است تنیده شود، آشنا شده و وارد این فضا شوید و به این شکل خود به خود به کانالی که شاعر خواسته وارد آن شوید.

او با اشاره به عیب‌های شعر تماتیک گفت: اما عیب مجموعه شعر تماتیک این است که دایره خیال شاعر را محدود می‌کند. نمی‌گویم که شاعر را ملزم می کند که تنها در شعرهایش درباره استخوان بگوید ولی وقتی فضای ذهن خود را  به این کلمه و تصاویری که این کلمه به دنبال می‌آورد و تعابیری که از این کلمه می‌تواند منتج کند محدود می‌کند، دایره خیالش محدود می‌شود. نمی‌گویم این اشکال دارد بلکه به نوع اجرای آن بستگی دارد.

در شعر سنتی فارسی نیز ردیف شعر را محدود می‌کرد

سایه اقتصادنیا افزود: در شعر سنتی همین اشکال با ردیف وجود داشت خصوصا وقتی شاعر ردیف اسمی انتخاب می‌کرد. اصولا ردیف تا حدی برای شاعر سنتی محدودیت‌آور بود برای اینکه خود را ملزم می‌کرد تا به آن کلمه برسد. در واقع شعر از ردیف شروع می‌شد و هدف معنایی باید در ردیف تکمیل می‌شد و شاعر بیت را می‌چید تا به آن کلمه برسد که تا حدی محدودیت‌آور بود. ردیف های اسمی بیشتر از ردیف‌های فعلی برای شاعر محدودیت ایجاد می‌کرد. مثلا در غزل حافظ «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/ شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع» شاعر باید طوری خیال کند که به شمع برسد.

این پژوهشگر و منتقد ادبی ادامه داد: همچنین در مواردی دایره لغات را محدود می‌کند. وقتی آنچه می‌شنوید حول واژه استخوان است، حول واژه شمع است، یعنی در واقع حول یک کلمه باید شعر تنیده شود بنابراین یک سری محدودیت‌ها برای خود شاعر و شعر ایجاد می‌کند و تا حدودی برای مخاطب نیز مقداری دلزدگی و تکرار را ایجاد می‌کند. وقتی ۶۲ قطعه شعر درباره استخوان می‌خوانید تا چه حد باید منتظر نوآوری در قطعه بعد باشید؟ در شعرهایی که هر قطعه به قطعه دیگر راه دارد چه قدر باید منتظر بمانید تا یک کشف شاعرانه اتفاق بیفتد. یک ذره محدودیت در دایره لذت مخاطب و شاعر ایجاد می‌شود  و در دایره صورخیالی و دایره واژگان شاعر آسیب پیدا می‌شود که به نظرم این آسیب را در استخوان‌ها می‌توان دید یعنی دایره واژگانی محدود شده است. این عیب محدود به این دفتر نیست بلکه عیب عمومی بر فضای شعر ماست. یک نوع دست اندازی به اقصای لغات وجود دارد که در بیشتر شعرهایی که می‌خوانیم دیده می‌شود. انتخاب واژه‌ها از واژه‌های مختلف از سرزمین‌های مختلف و آوردن و نشاندن آن در شعر خیلی محدود است. حذف واژگانی یکی از آسیب‌های مهم شعر امروز است و در دفتر استخوان‌ها به دلیل اینکه تماتیک است یک مقدار پیدا شده است. ولی آن حسن هم هست که مخاطب خیلی سریع به بستری که شاعر دوست دارد وارد می‌شود.

سایه اقتصادنیا تاکید کرد: در استخوان‌ها با اینکه دایره واژگانی محدود است دایره معانی خیلی محدود نیست. مثلا استخوان برای شاعر هم زخم آورده و هم لبخند است. آورده هم اندوه‌ و هم عشق آورده، هم عشق و هم بیماری آورده است. یکی از ویژگی‌های دیگر این دفتر برای من ظنز خاصی بوده که وقتی آثار دیگرشان را خواندم دیدم آقای پورمحسن جایی اشاره کردند که «‌من دنیا را به مضحکه می‌گیرم» لغت مضحکه را برای آثار خود انتخاب کردند که به نظرم درست است. نوع طنزی که ایشان استفاده می‌کنند از نوع ریشخند است. لبخند زدن به دنیا و جدیت دنیا‌ست.

ویرایش شعر در سنت شعر فارسی وجود داشته است

او افزود: نکته اصلی که در مورد شعر پورمحسن می‌خواهم بگویم مساله ویرایش است. من از آن به عنوان ویرایش نام می‌برم و نمیدانم دیگران چه اسمی بر روی آن خواهند گذاشت. ویرایش می‌گویم چون فکر می‌کنم این کار، ویراستاری شعر باشد. شاید عجیب به نظر برسد ولی خیلی‌ها معتقدند نمی‌توان شعر را دست زد و ویرایش کرد و از خواست شاعر نباید دور شد ولی اولا این کاری است که در سنت ادبی داشته‌ایم و حالا هم به شکل‌های غیر‌رسمی این کار انجام می‌شود یعنی در فضای شعری خودمان وقتی شاعر شعری را به طور کامل تحریر می‌کند احتمالا از چند نفر از دوستان صاحب نظر که به آنها ایمان دارد می‌خواهد که در مورد شعرش نظر بدهند و به ترتیبی در مفردات، ترکیبات و خود شعر دستی ببرند و این کار به صورت غیر‌رسمی انجام می‌شود، ولی در شعر سنتی ما این کار به طور رسمی انجام می‌شد و در حلقه‌ها و نشست‌های شعری، شاعر شعر خود را می‌خواند و افراد حاضر حق اظهارنظر و تغییرات در محتوای شعر را داشتند و این حد از اختیارات که در آن زمان در شعر سنتی ایران وجود داشته و حلقه معتمد داشتند که در‌باره شعر اظهار نظر کند به نظرم در دوره ما این حد از اختیارات کم شده است و همه خیال می‌کنند نباید در باره شعر دیگری صحبت کنند ولی من معتقدم باید این کار در انتشارات به طور رسمی انجام شود. باید یک نفر شعر‌شناس در انتشارات حضور داشته باشد و وقتی دفتر شعر را می‌گیرد در مورد آن ویرایش انجام دهد.

او در توضیح رویکرد ویراستاری به شعرهای پورمحسن گفت: منظور من از ویرایش این نیست که چیزی به شعر اضافه کنیم‌ یا چیزی از آن را کم کنیم منظورم آن است که همان پیام و خبر اصلی که شاعر می‌خواهد به مخاطب برساند مانند یک مجسمه بتراشیم و بهتر و مناسب‌تر به مخاطبان بنمایانیم و در واقع نمایاندن واضح‌تر و رساندن همان نیت شاعر است.

شعر استخوان-۹را مثال می‌زنم:
کبریت می‌کشم
خانه‌ات را به آتش می‌کشم
خانه‌ات می‌سوزد، خودت ‌می‌سوزی
از خانه یک مشت تل و خاک می‌ماند
از تو یک ‌دنیا استخوان
چه‌ کسی باور خواهد کرد
شاعری خانه معشوقش را به‌ آتش کشیده‌ باشد
کسی از داستان من و تو خبر ندارد
نقشه خوبی است
کبریت می‌کشم

شعر با آتش شروع می‌شود و می‌خواهد که با آتش تمام شود. کبریت می‌کشد فضای شعر را با شعله‌ای روشن می‌کند و می‌خواهد با همین شعله شعر به پایان برسد. این قالبی است که شاعر آن را ستون قرار داده و می‌خواهد در آن برای ما شعر بگوید. ما هم نمی‌خواهیم از این قالب خارج شویم و همین آتش را در کل قالب داشته باشیم. اما در فاصله دو کبریت چه اتفاقی می‌افتد؟ خانه معشوقی توسط شاعر به آتش کشیده شده است. این اصل شعر است، یعنی هسته‌ای که شاعر از آن را شعر را شروع کرده است همین است. خانه آتش بگیرد‌، همه چیز بسوزد و خانه باقی بماند.

اقتصادنیا ادامه داد: اما می‌توانست دریافت‌هایی که در این شعر خبر اضافه به ما می‌دهد حذف شود و از طرفی مقصود شاعر که باقی‌ماندن استخوان است را به ما بدهد. اگر قرار است شعر را ویرایش کنیم باید قسمت‌هایی را که نه تولید زیبایی می‌کنند و نه تولید خبر می‌کنند و نه کمک می‌کنند نیت شاعر به ما برسد را باید کنار بگذاریم. به نظر من این شعر را می‌توان پالوده کرد بدون اینکه لغتی از آنچه شاعر می‌خواسته به ما برساند کم یا زیاد شود.

بهترین اشعار پورمحسن، شعرهایش درباره مترسک است

او به یکی دیگر از شاخصه‌های شعر پورمحسن اشاره کرد و گفت: پورمحسن در دفتر استخوان‌ها شعری درباره مترسک دارد. کتاب دفتر تماتیکی درباره مترسک ندارد، اما مترسک در شعرهای این کتاب شاعر دایم تکرار می‌شود. خود مترسک یک نماد سمبلیک در شعر معاصر ما دارد، درواقع استعاره‌ای از انسان بی‌درد و قالب بی‌پرواست. قالبی که روح ندارد و انسانی پوشالی است. بنابراین خود مترسک یک وجود استعاری در شعر است.

اقتصادنیا افزود: آنچه به عنوان مترسک امروز بر سر جالیزها و شالیزار استفاده می‌شود این‌گونه نبوده و یک چیز  بسیار ترسناک‌تری بود. چوبی بوده که در کنگره قلعه‌ها گذاشته می‌شد و وقتی دشمن حمله می‌کرد آن را به شکل سپاهی ترسناک می‌دیده تا از حمله بترسد و بعد از آن به شالیزارها منتقل شد. از کلمه آن نیز مشخص است که یک چیز ترسناک برای ترس جنگ‌آوران بوده است نه فقط ترساندن کلاغ‌ها بر سر جالیز.

او با اشار به تکرار مترسک در شعرهای پورمحسن گفت: در دفتر استخوان‌ها یک شعر و در دفترهای دیگر کتاب، ۵ شعر در‌باره مترسک در دفترهای کتاب دیگر وجود دارد و به نظرم بهترین اشعار پورمحسن شعرهایی است که در‌باره مترسک نوشته است. «او عاشق دویدن بود»، «ناموجود‌ترین» و «قربانی فصل برداشت»؛ که در تمام این‌ها مترسک پرسوناژ اصلی شعرهاست. شعرهای دیگر او در باره مترسک نشان می‌دهد که موجود بی‌قلب و بی‌روح را به پرسوناژی تبدیل کرده است که در یک فضای اجتماعی یعنی آن کشتزار و جالیزار همان اجتماع است و آن مترسک منتزع شده به طور کلی از هر چیز، و پوشال خالی است.

سایه اقتصادنیا درباره یکی از شعرهای درخشان کتاب «استخوان‌ها و شکارچی بی‌وقفه» گفت: یکی از بهترین شعرهای کتاب، شعر «سلسه جبال شیدایی» است که در شاعر وسط شعر زاویه دید را بسیار هوشمندانه تغییر می‌دهد. نکته مهم در این شعر این است که دو زاویه دید متفاوت به زیبایی اجرا شده آن هم براساس منطق شعری نه از سر تفنن.

علی عبداللهی‌: نگاه جزیی‌نگر و موضوع‌محور در شعرهای استخوان‌ها، مدرن است

علی عبداللهی، شاعر، منتقد و مترجم و دیگر منتقد برنامه، درباره بحث ویراستاری در شعر گفت: نگاه ویراستارانه به آثار ادبی تا حدی جواب می‌دهد، چون در این صورت خود تبدیل به یک نوع ایدئولوژی می‌شود و نوعی تحلیلگری را ایجاد می‌کند. در ادبیات خلاقه تحلیلگری نمی‌تواند در همه جا جواب دهد. چون در بعضی مواقع هم باعث از بین رفتن فردیت شاعر و نویسنده می‌شود و هم لحن نویسنده و شاعر را ماشینی کند.

او ادامه داد: من سال‌ها پیش در آلمان در جمعی از ایرانیان بودم، یک آقایی به من گفت که فکر می‌کنم رمان کلیدر آقای دولت آبادی باید در ۳۰۰ صفحه نوشته می‌شد. پرسیدم چرا؟ گفت چون با نگاه داستان‌نویسی مدرن باید این انداز می‌شد. من گفتم که آقای دولت آبادی قرار نبود داستان مدرن یا هر چیز مدرن بنویسد. این کتاب به همین شکل نوشته شده و خوانندگان خودش را هم پیدا کرده است. یا در نمونه‌های ادبیات جهان هم چنین چیزی می‌بینیم. مثلا «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست را اگر با نگاه امروز ببینیم می‌بایست دو سومش را بریزیم دور. چون به درد نمی‌خورد. یا روبر موزیل رمانی دارد به نام «مرد بی‌خاصیت» که دو هزار صفحه است و به فارسی ترجمه نشده. شما صد صفحه اول این رمان را می‌خوانید می‌بینید هیچ اتفاقی در آن نیفتاده. اما اگر شما با آثار و اندیشه‌های موزیل آشنا شوید متوجه می‌شوید اصلا موزیل نمی‌خواهد داستان بگوید، او می‌خواهد با همین جزییات و تکرارها ما را به حال و هوایی که می‌خواهد ببرد.

نمی‌توان با ویراستاری شعر، فردیت شاعر را از بین برد

علی عبداللهی همچنین گفت: وقتی کسی فردیتی یافته، نمی‌توان آن را تغییر داد. مثلا اینکه یک نفر بگوید در شعرهای شاملو کلمات «یکی»ها را برداریم شعر او مدرن‌تر و امروزی‌تر می‌شود. نمی‌توان اینگونه فردیت شاعر را از بین برد. ضمن اینکه نمونه‌های موفقی از ویراستاری هم در ادبیات جهان وجود دارد که یکی از مشهورترین‌هایش همان شعر «سرزمین هرز» تی‌.اس.الیوت است که استادش ازرا پاوند آن را ویراستاری کرد. وقتی الیوت شعر را به پاوند داد، پاوند دو سوم آن را حذف کرد. الیوت خودش اولین بار که متن را دید شوکه شد اما حرف پاوند را پذیرفت.

او به مساله موضع‌نگری در دفتر شعر «استخوان‌ها» اشاره کرد و گفت: نکته دیگر این است که ادبیات مدرن بعد از قرن نوزدهم و بعد از انقلاب صنعتی و پیدایش علوم و فنون به پرداخت عینیت‌ها و مسایل عینی و موضوع نگری مثل اشیا و انسان‌ها معطوف شد. این دستاورد ادبیات مدرن بود. این موضوع‌پردازی در کتاب استخوان‌های مجتبا پورمحسن وجود دارد‌. در ادبیات فارسی کمتر شاعری داریم که به یک موضوع گیر بدهد و تمام حول و حوش و حوالی آن موضوع را بنویسد و در‌باره آن دقیق شود. این یک نگاه عینی و جزیی‌نگر است که در شعر کلی‌نگر متافیزیکی خودمان تا دوران مشروطه نداشته‌ایم.

عبداللهی افزود: با اینکه بیشتر میراث شعر فارسی شعر غنایی است ولی این شعر تبدیل به یک معشوقه کلی شده است و برای هرکسی در هر جایی می‌شود به کار برد و ما یک فرد را نمی‌توانیم در آن پیدا کنیم. نهایتا به یک انسان اثیری می‌رسیم، مثلا ای صنم! در ادبیات مدرن اما ما مثلا پابلو نرودا را داریم که یکی از کتاب‌هایش درباره «سنگ‌ها» است یا محمد الماهور کتابی دارد به نام «درها» که در آن فقط درباره درها می‌نویسد. این یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب «استخوان‌ها..» است.

در کتاب استخوان‌ها پرداختن به یک موضوع و شکافتن و فکرکردن در مورد ترکیب‌هایی که از آن داده می‌شود از نظر باستان‌شناسی، تاریخ و کالبد‌شناسی یک نکته مثبت است. کمتر شاعران به یک موضوع خاص می‌پردازند و تا آخر آن پیش می‌روند. راینر ماریا ریلکه در یک دوره شاعری‌اش چهارده سال شعر ننوشت. بعد ترسید که نکند طبع شعرش خشک شده باشد. بنابراین رفت پیش یک مجسمه‌ساز معروف که در واقع استاد طراحی همسرش بود. او به ریلکه گفت نیازی نیست که منتظر الهام شاعرانه بمانی بلکه می‌توانی بروی در یک باغ و به یک درخت یا هر چیز دیگر آنقدر دقیق شوی تا جهان را از نگاه او ببینی. در واقع از آنجا بود که شعر عینیت‌گرا و موضوعی ریلکه که دوره مهمی از شاعری‌اش بود، شکل گرفت.

تنها در شعر تعلیمی، رومانس نداریم

علی عبداللهی گفت: این نگاه در بعضی شعرهای کتاب «استخوان‌ها» بیشتر موفق بوده و در بعضی از شعرها کمتر موفق بوده است. ‌این نوع شعرها را می‌توان شعرهای موضوع‌مدار عاشقانه دانست که یک توی غنایی در آن‌ها وجود دارد. در نهایت در گرانیگاه شعر در زمانی که شاعر همه چیز را توصیف می‌کند به یک تویی می‌رسد که توی غنایی شاعر می‌تواند معشوقه شاعر باشد یا انسان مورد نظر او باشد. باید دید تلفیق این دو نگاه موضوع‌نگر و غنایی تا کجا می‌تواند موفق باشد. ادبیات بدون رمانس معنی ندارد. فقط در شعر تعلیمی رمانس نداریم و حتی در قطعه‌های مثنوی‌های روایی با قطعه‌های رمانس است که به آن جذابیت می‌دهد که این مستلزم نگرش دقیق به یک موضوع به یک قالب غنایی می‌‌تواند موضوعی باشد که در ادبیات به آن بپردازیم. اینکه تا چه حد می‌توانیم یک نگاه غنایی کلی داشته باشیم و در عین حال بتوانیم جزییات را هم فدای آن نگاه غنایی کلی نکنیم. این موضوع شاید نکته منفی در برخی شعرها شود این نگاه جزیی‌نگر یک گریزگاهی شده است که در یک جایی در کلیت مبحث تو تمام شود. شعر غنایی در واقع خود یک شعر فرد‌گراست چون احساس غنایی یک احساس فردی است. شعر حماسی یک شعر جمع‌گراست.

وجه روایی شعرهای کتاب، رویکردی مدرن دارد

او ادامه داد: آنچه در این شعرهای کتاب «استخوان‌ها و شکارچی بی‌وقفه» برجسته است و فکر می‌کنم به دلیل داستان‌نویس بودن پورمحسن است وجه روایی شعر است و باز هم روایت به معنای عمودی در شعر یک دستاورد مدرن است که دست کم در شعر غنایی ما وجود ندارد و در غزل ما وجود ندارد و دستاوردی است که از شعر غرب گرفته شده. کلیت در یک ساختار عمودی در یک حالت شاید اثیری و در حالت ذهنی پیش برود ولی در حالت عینی نتوانیم آن را پیدا کنیم.

علی عبداللهی در پایان گفت: نکته دیگر این است که به شعری که تاریخیت و مکان در آن نباشد که مثلا نتوانیم بگوییم که این شعر در ایران گفته شده شاید بتوان خرده گرفت. اشاره به وقایع تاریخی که در همین دوران ما اتفاق افتاده و اشارات بینامتنی که به اتفاقات وجود دارد و اشاراتی مبنی بر تلقی ما از مذهب در سال‌ها و گروتسکی که در‌ شعرهای این کتاب وجود دارد از دستاوردهای کتاب شعر اخیر پورمحسن است.

Share