اسماعیل تپاک

ولایت عشق در مقتل عاشورا

در سایه روشن پرفراز و نشیب تاریخ بشر، یک پدیده یا واقعه با اینکه مثنوی‌ها درباره‌اش به سلک تحریر درآمده لیک هرگز از دایره تاریک درک بشر نتوانسته گذار سلامت و پاسخ‌مند کند! و هرچه بیشتر در پیرامون این واقعه کنکاش و پیجویی شده، کمتر شاهد مقصود در منظر و مرعای ابنای خام‌اندیش بشر خوش‌نشینی کرده است.

 برای شرح و بسط هر پدیده‌ای در جهان واقع – چه بشری، چه فرابشری – می‌شود آنقدر مثنوی صدمن نوشت و قصیده غرا گفت تا در نهایت شاهد معنا در آغوش ذهن پرسشگر نقاد جلوه‌گر شود؛ هرجا و هر زمان هم نشود پدیده‌ای را حقیقتا مشروح کرد، می‌توان از دریچه دوگانه «تفسیر» و «تأویل» برای استدراک آن پدیده بهره و حظ وافر برد. زمانی یا جایی هم که دوگانه «تفسیر/ تأویل» در استدراک یک یا چند پدیده عاجز آمدند، گَرد «توجیه» گرداگرد پدیده‌ها را می‌پوشاند تا ضعف بشر، با این همه ابزار در خدمت! چندان زشت و زننده در منظر عام و خاص ننشیند؛ اما…

در سایه روشن پرفراز و نشیب تاریخ بشر، یک پدیده یا واقعه با اینکه مثنوی‌ها درباره‌اش به سلک تحریر درآمده لیک هرگز از دایره تاریک درک بشر نتوانسته گذار سلامت و پاسخ‌مند کند! و هرچه بیشتر در پیرامون این واقعه کنکاش و پیجویی شده، کمتر شاهد مقصود در منظر و مرعای ابنای خام‌اندیش بشر خوش‌نشینی کرده است؛ نه با تفسیر، نه با تأویل و نه حتی با توجیه! و این پدیده، واقعه اسفناک دهه اول محرم سال ۶۱ هجری قمری است؛ روز واقعه؛ واقعه عظیم عاشورا. روزی که همه شر در برابر همه خیر به قصد یک پیروزی ننگین سر بر کرد و همگان دیدند و دانستند پیروز سربلند آن واقعه خونین کدام معنا بود؟ سر سنگین شده بر نیزه یا سر سنگ شده از نخوت زور و زر در مسند تاریک یک تحجر کور جاهل بدوی؟!

تردید نباید کرد قلمی که از این واقعه، معنا یا کلامی بنگارد، چه از دریچه اشراق چه از منظر مشاء، عِرض خود برده و زحمت دیگران داده. چه، پدیده‌ای را که نه از منظر عقل و نه از دریچه عشق، نتوان تفسیر و تحلیل کرد، دست و پا زدن در گرداگرد آن فقط بر اثبات و حقانیت یک عارضه مهر تأیید می‌نهد و آن، حب عشق است و حسین! نه تبیین واقعه عظیم کربلا که آن، دو رکعت عشق بود که وضویش درست نمی‌آمد الا به خون!
باید از اغلاق واژگان تنیده در هزارتوی معنا فاصله گرفت تا یکی از ناب‌ترین دست و پا زدن‌های عاشقانه‌ هزار و اندی سال بعد از آن واقعه عظما به منصه ظهور برسد تا اگر شد نه برای کسب فضیلت که برای رمله‌های داغ و خونین هزار و اندی سال پیش صحرای تفتیده عراق پیغامی باشد حزن‌انگیز از عجز بشر در دریافت یک معنای مهیب فوق بشری؛ یعنی درک روشن حماسه عاشورا.

عاشورا چیست؟ و چرا به فاصله‌ای تقریبا اندک از خون دل خوردن‌های بی‌شمار و عداد مصلح امین و آسمانی روزگار قبیلگی ابوجهل‌های دوران بدویت حادث شد؟

به واژگان مقدس‌ترین شهید تاریخ رجوع کنید؛ «حرکتی برای احیای دین مبین واپسین فرستاده امین خدا»، «برای یادآوری ودیعه سنگین و در نسیان مانده امر به معروف و نهی از منکر»، «برای گریز از پذیرش ذلت زندگی در سایه ولایت جور، ولایت جائر متحجر خرافه‌پرست راجع به روزگاران هبل و لات و منات و عزی»!
راستی، می‌شود آیا با استناد به ظاهر این مفاهیم که ما می‌شنویم و می‌خوانیم، حلقوم خشک نبیره ۶ ماهه رسول امین‌خدا را به سوفار شقاوت یزیدیان سپرد؟ و خواهر را که ناموس علی و محمد و عرش است، به اسارت سگان سفیه و سفله ولایت شراب برد؟

حقیقتا که فهم این معنا نه با عشق میسر است نه با عقل. البته با افسون عشق شاید بتوان آسوده‌تر از کنار این مصیبت عظما گذار کرد ولی برای فهم این عشق نیز بر ستیغ قاف عقل، نشیمن باید گرفت تا شعشعه‌ای از آن اکسیر زلال به جانت بنشیند و گاه که این هر دو منت را خدای عزوجل ارزانی‌ات داد، تازه بر درگاه عجز می‌توانی یک دل سیر گریه ناب نصیبت کنی و همین، نه بیشتر!

نیازی به عقبگرد نفسگیر در عقبه تاریخ نیست تا هیولای چوبین استدلال بر جان جانت فرود آید که وامصیبتا. وامصیبتا که در لشکریان روبه روی امام عشق، بودند پینه بر پیشانیانی که شهد ولایت جد امین آن بزرگوار در کام ننگین‌شان خناق شده بود به روزگارانی نه چندان دورتر و می‌دانستند حسین پسر فاطمه و فاطمه دخت رسول امین خداست و با این حال واحیرتا که در شط جاری پاک غسل جهالت کردند و فولاد بر کمر بستند تا ولایت عشق را بر زمین سوزان نینوا شقه‌شقه کنند تا تفسیری نوین و بکر از ارتفاع شقاوت و تیره‌بختی موجود ظلوم و جهول به دست دهند و آدمی را برای همیشه عرق‌ریز و شرم‌اندود، وامدار همه جنایت‌های تاریخ در عذاب الیم نقره‌داغ کنند.

این، قسمت تاریک و غم‌انگیز حماسه عاشوراست؛ آنجا که امیرمومنان، باد باده در سر، ولایت ‌الله را به خدعه و خون در چنگال جهالت و سفاهت مردمکان گرداگرد خود قبضه کرده بود و دریغا که جادوی جهل مجال نداد تا زاهدان متحجر و عابدان شب‌پرست، پینه از پیشانی و زانو برگیرند و به تلنگری کوچک از مرگ سفاهت برخیزند و از خود بپرسند «شمشیرکشی بر اهل بیت عصمت و عترت؟!» تا امروزه اجباریون، یاوه‌ها ببافند از قصه تلخ و دردناک تصاحب ولایت حق از جانب کریه‌‌ترین موجود تاریخ بشر؟!

قسمت روشن این ماجرا نیز اما چون از حلقه درک ناقص و فهم اندک بشر بیرون است، چندان روان و آسوده بر مذاق جان نمی‌نشیند و فقط با حب امام عشق می‌شود جامه جان درید و قرن‌ها و قرن‌ها اشک مصیبت و حسرت نثار صیقلی‌ترین جان‌های شیفته ولایت حق کرد که در هرم تف‌اندود نینوا دشنه آجین بی‌پرواترین پستی و پلشتی شدند.

یکی از دلایل پدیداری این واقعه عظما را تحلیلگران و مورخان، چنین احصا کرده‌اند که در آن زمان، امام عشق، هم با نگاه فطرت و هم با بینش عصمت می‌دید که ولی غاصب و خفاشان گرداگرد او بی‌وقفه در تلاشند که لگام دوران را به روزگاران پیش از بعثت بگردانند تا دوباره دختر در گور کنند و تجارت برده پیشه گیرند و تعظیم بر تکه سنگ بی‌خاصیت برند… و مگر حسین، می‌توانست این خفت را حتی بر امت گمراه جد خود ببیند و همچنان طواف خانه حق کند در سرزمین حجاز؟!

باری، پیرامون این واقعه، هزار و اندی سال گفته‌اند و نوشته‌اند و هزاران هزار سال دیگر که تاریخ جان سختی کند ، باز هم خواهند گفت و خواهند نوشت اما ذره‌ای تردید نمی‌توان به کار آورد که عقل در غایت خود و عشق در نهایت خود از تفسیر، تاویل یا حتی توجیه این واقعه، سراسر عجز مطلقند و تنها اوست که می‌دانست چه باید می‌کرد تا رضای حضرت دوست بر تاق عشق و عقل بنشیند که کرد و نشاند!

و وامصیبتا به یزید و تفکر یزیدیان که ولایت عشق را با براهین بینه هم غافل از ادراکش شدند حتی با بینه عترت ‌الهی و واحسرتا به ابنای بشر از فردای شفق خونین عاشورا تا امروز و هرگز که جز حب و حسرت و اشک، متاعی نه دارند و نه می‌توانند در یادروز دردناک این واقعه عظیم، نذر شرم‌ها و عجزهای خود کنند بلکه ذره‌ای از بار سنگین جهل بشر کاهیده شود و کرشمه ناز پسر فاطمه لایعقل‌مان کند که «هیهات منا‌الذله…»
امروز که از افقی گسترده‌تر دقت می‌شود می‌توان ادعا کرد شاید حق با آن فرشته عاصی بود که سر بر پذیرش خلیفه‌اللهی آدم ظلوم و جهول خم نکرد و مگر تمام حسنات بشر در یک کفه نهاده شود، می‌تواند اندکی از سنگینی این همه قساوت و جهالت بکاهد تا مرهمی باشد بر پیکره ترک خورده روح دردناک بشر؟!  حقیقت شرم، می‌آزارد و می‌کشدمان از این همه دنائت که جمعی مفتی مفت خوار سرکرده در کیسه بیت‌المال، ننگ پذیرش آن را بر پیشانی بشریت نهادند تا همیشه تاریخ!

و سلام بر خون خدا که اگر همه تاریخ را هم عاشورا کنیم، از عمق آن جنایت فجیع، نه کاسته می‌شود نه داغ ننگین شرم از رخساره زرد هرچه تفکر یزیدی است پیراسته خواهد شد.

اسماعیل تپاک

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

Share