فردین علیخواه

مکث، تعجب، تعظیم!

چرا ما به وضعیتی رسیده ایم که اینقدر در مواجهه با رفتار ساده ای نظیر توقف احترام آمیز یک راننده پشت خط عابر اینقدر تعجب می کنیم؟

سال ها قبل وقتی که به « خارج» سفر می کردم و در آنجا وارد فروشگاههای کوچک می شدم فروشنده با لبخند می گفت ” سلام، خوش اومدین”. همیشه در این هنگام چند بار به پشت سرم نگاه می کردم چرا که مطمئن نبودم با من باشد. با خودم می گفتم که شاید بعد از من کس دیگری از در وارد شده است و سلام گرم او متوجه اوست. ولی حدس من اشتباه بود. او با من بود. وقتی چیزی نمی خریدم سعی می کردم یواشکی مغازه را ترک کنم. هنوز پایم را از مغازه بیرون نگذاشته بودم که باز صدایی که معلوم بود چاشنی لبخند دارد می گفت” روز خوبی داشته باشید آقا”. هول می شدم و می گفتم “یس یس!” راستش باورم نمی شد. برایم عجیب بود. اساسا در این گونه موقعیت ها وقتی که احترام می دیدم تعجب می کردم. آن وقت ها می گفتم که خب اینها فروشنده اند و روابط عمومی خوبی دارند تا فروششان بیشتر شود.

بعدها کم کم به محیط های دیگر «خارج » هم رفتم. ولی باز هم احترام بود. حتی توهین هایشان هم محترمانه بود! راستش را بخواهید توهین های آنها مانند احترامهای ما بود. گاهی اوقات فکر می کردم احترام های ما چقدر کپی توهین های آنهاست. در آنجا کم کم احترام به خودم را پذیرفتم و با آن کنار آمدم. سخت بود ولی کنار آمدم. در آنچا فهمیدم که این فقط « احترام گذاشتن» نیست که مهارت است و آموزش می خواهد بلکه احترام دیدن هم مهارتی است که باید برای آن آموزش دید. کسی مرا برای احترام دیدن تربیت نکرده بود. البته احترام گذاشتن جای خودش!

یکی از رفتارهای خوبی که از رانندگان کشورهای « خارج» آموختم ایستادن آنان در نزدیکی خط عابرپیاده و در مواردی اشاره به عابر پیاده برای رد شدن از عرض خیابان است. بعضی از رانندگان « خارج» برای ارسال این پیام از دست و لبخند استفاده می کردند. در این خصوص هم باور کنید به تدریج با پذیرفتن احترام کنار آمدم. آن اوایل حتی وسط خیابان و روی خط عابر پیاده می ایستادم و به ماشین هایی که به من احترام می گذاشتند نگاه می کردم. نگاه عاقل اندر سفیه! تصورم آن بود که شاید دوربین مخفی یک برنامه تلویزیونی باشد، یا اینکه یک کمپانی ماشین سازی دارد اولین ماشین بدون راننده خود را تست می کند تا ببیند که آیا عابر را زیر می گیرد یا نه؟! یا اینکه …باز هم حدس من اشتباه بود. یک آدم بالغ و عاقل در ماشین نشسته بود و با لبخند به من نگاه می کرد و البته من با تعجب به او. در هر صورت، سخت بود ولی با احترام به خودم کنار آمدم. به تدریج احساس کردم که احترام مانند هوای تازه ای است که به زور دارد وارد شش های کثیف من می شود. شش هایی که به بی احترامی عادت کرده بودند. وقتی با احترام دیدن خو گرفتم احساس خوبی داشتم. نگاهم به زندگی مثبت تر بود. اعتماد به نفس من بیشتر شده بود.

دوستان من. سطرهای قبلی را با چاشنی طنز همراه کردم. هر چند خوب می دانید که در دل آن حقیقتی تلخ نهفته است. ولی خواستم نکته دیگری را بگویم. معمولا وقتی در خیابان های شهرهای مختلف کشور رانندگی می کنم سعی می کنم آن رفتار خوب رانندگان « خارج» را تقلید کنم. چند متر مانده به خط کشی عابر پیاده سرعتم را کم می کنم، می ایستم و با تکان دادن دستانم، به عابر پیاده می گویم که بفرماید. سعی می کنم نوع ایستادنم همین معنی “بفرمایید” را به او منتقل کند نه “گمشو برو دیگه! “. تاکنون با عابری مواجه نشده ام که نایستد، تعجب نکند و بعد از مکثی اندک، از من تشکر نکند. جالب است بعضی از هموطنانمان آنقدر در وسط خیابان می ایستند، مکث می کنند و با تعظیم کردن تشکر می کنند که داد و فریاد ماشین های پشت سر و حتی گاهی اوقات خود من هم درمی آید. حتی در شهرهای کوچک هم زنان ( که ممکن است ملاحظاتی داشته باشند) مکث می کنند، و به نشانه تشکر دستشان را روی سینه شان می گذارند. در واقع شعف و خوشحالی را می توان در چهره تک تک آنها دید.

آنچه من انجام می دهم در مقیاس های جهانی؛ رفتاری معمولی در زندگی روزمره است. ولی چرا ما به وضعیتی رسیده ایم که اینقدر در مواجهه با رفتار ساده ای نظیر توقف احترام آمیز یک راننده پشت خط عابر اینقدر تعجب می کنیم؟ علیرغم هر پاسخی به این سوال، آنچه مهم است نتیجه است که در این مثال انتقال احساس شیرین «محترم بودن» به آدمهاست.

فردین علیخواه – جامعه شناس

 پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

 

Share