سجاد عزیزپور درحاشیه جسارت نوری زاد به میرزا کوچک جنگلی

شعری بیگانه خواند و تو را بیگانه تر نامید و مرد گیلک سکوت نخواهد نکرد

جوابیه سجاد عزیزپور،بازیگر نقش میرزا کوچک خان جنگلی در جواب محمد نوری زاد که در فیلمی توهین امیز میرزا را تجزیه طلب و یاغی نامید.

آتش به اختیار، بی اختیارم میکند از هجونامه یی که دیروز روزی، در ایوان خانه‌ی میرزا کوچک جنگلی گذشت. و جواب ساده من، به تمام حرفهای پوچ، یک لمس رگ گردن است.

جوابیه سجاد عزیزپور، بازیگر نقش میرزا کوچک خان جنگلی در جواب محمد نوری زاد که در فیلمی توهین آمیز میرزا را تجزیه طلب و یاغی نامید.

اینجا رشت، استادسرا، ایوان خانه ایی که همه‌ی تاریخه مرد گیلک است.
اینجا رشت، استادسرا، ایوان خانه ایی که تاریخ تمام این شهر است.
اینجا رشت، استادسرا، ایوان خانه ی یونس، فرزند میرزا بزرگ، کلمات نا ایستاده مردند و آن مرد، میهمان ناخوانده ایی که به همه ی تاریخ مرد گیلک ،هجو گفت و کسی به او نگفت که اصلا چه گفت.
اینجا رشت، انگار همه ی عقربه های شهر فلج بودند تا آن مرد ، به تو بگوید تجزیه طلب.
و ما در خانه هایمان، با اسودگی فیلمی را ببینیم که از ایوان خانه ات ،کنار ان راه پله‌ی چوبی، به تو شورشی بگویند و ما… نگران کم شدن حجم اینترنتمان باشیم.

کوچک غریبم،درست همانجا که تمام رنجهای یک قوم نجیب را می‎دیدی و آهسته با خود، در خود، میگریستی و به فرداهای دور، به امروزما، فکر میکردی، تو صبورترین مرد سرمازده ی جنگل بودی که بیصدا هجوم درد را می‌دریدی…و روزها و سالها گذشت. حالا دیروز، یکی از انطرف تر، از پایتخت ،مثلا روشنفکر، مثلا آداب دان، میان ایوان خانه ات باصدای بلند گفت: آی گیلانیان، این مرد کوچک شما قیام کرده بود برعلیه دولت مرکزی، تا گیلان را جدا کند و تا خود بران حاکم باشد. و شما چه میدانید…وای براین مرد کوچک شما….
و من یاد آتشی افتادم که اختیارش بی اختیار است و از سرم زبانه میزند و می‌سوزاند.

کوچک غریبم، به خیال خام خودشان، فلسفه‌ی شولاپوش شدنت را با نگاهی سفسطه، به سخره گرفتند و با سوالی مسخره تر از روز روشن، پوزخندی زده، خرسند شدند و کف کردند

کوچک غریبم این قصه ی سخیف گفتنها، این داستان یاوه سرایی‌ها سالهاست که قطاری ست و هر روز بر ما می‌بارد و ما تنها با لبخندی نظاره میکنیم و دستی تکان میدهیم..

از همان روزهای آغازین جان دادن هایت، از همان سال سکوت۱۲۹۶ و ۱۲۹۷، بودند دهان بازانی که بتو انگ یاغی گری و تجاوز میدادند و راهزن و غارتگر هم جزو لقب های تو در ان سالها بود .۱۳۰۰ که شد ،مرگ مرد سرمازده‌ی آذر که شد ،سرمای گیلوان که شد، روز مرگ تو که شد، و تو با چشمانی یخ زده سر برخاک سرما گذاشتی بازهم دهان هایی بدبو تورا ،دشمن نامیدند و سر سردارت را نمایشنامه‌ی بلند رشت کردند و مردمان دست در پالتوهای گرمشان از کنارت گذشتند.
آی کوچک غریبم، ما سالها تو را نشان افتخارمان کردیم بدون اینکه حتی نشانه ایی از تو بدانیم که امروز موجودی غریبه، به ایوان خانه ات ،رگبار تهمت زده و ما بیصدا نشسته، دانلود کردیم و به اشتراک گذاشتیم.

و دستی که بنام مرد قلم، که از او فیلم میگیرد و قلمی که بنام روزنامه نگار ، درباره ی ان مینویسد و فکری که بنام آزادی،پخش می کند.
انقدر می‌نویسد، انقدر هجو میکند که بقول خودش تو یاغی میشوی،او روشنفکر….تو تجزیه طلب میشوی ،او اندیشمند و ازادی خواه…
و وای بر حماعتی که آهسته آهسته سکوت خریدند و جای جلاد و شهید را عوض کردند.
و جواب ساده ی من، به تمام حرفهای پوچ ، یک لمس رگ گردن است.
تا شاید روزی، وقتی، وقت هجوم غریبان ،وقت غارت و تعدی دیگران، رگ گردنش، بجوش آمده، نام غیرت پیدا کند و مثل تو ، تن به جنگلهای گیلان بسپارد.
و آنقدر بر تنه‌ی هویت و بر برگ میهن پرستی بنویسد، بنویسد بنویسد بنویسد تا دیگر بداند درد تو درد بی دردی نبود. و تو با درد مردمان، تاریخی دیگر ساختی.کاش آن مرد، بجای این هوچی بازیهای رسانه اییش ،فقط لحظه ایی و مقابل عکست توی همان حیاط خانه می ایستاد و چشمانت را میخواند و شناسنامه اش را از جیبش دوره میکرد.

کوچک غریبم، آرزو میکردم، این بازی روی دیگری داشت و آن مرد ژستی بر سر در خانه ی رییس علی دلوار در جنوب میگرفت، یا کنار مجسمه ی ستارخان در تبریز ،حرف های بیهوده اش را بلغور میکرد و آنوقت کافی بود در نگاه غیرت مرد جنوب بنگری و رگ باد کرده‌ی قوم ترک را ببینی و حساب کار دستشان بیاید.
آی غریب کوچکم، تو زاده‌ی خاکی بزرگی و آن مرد، این را و خیلی چیزهای مهم دیگر را نمیداند و هیچوقت هم نخواهد دانست.

تو برایمان، بزرگترینی و نامت همیشه کنار نام مان، مهر خورده و کاغذهای این خاک که زاده ی جنگلند بر تو می‌بالند و نامت را رسمشان می‌سازند.

و اینجا رشت، استادسرا، بر روی ایوان خانه ات، کنار آن پله های چوبی، میهمان ناخوانده ایی آمد، شعری بیگانه خواند و تو را بیگانه تر نامید و مرد گیلک سکوت نخواهد نکرد.

سجاد عزیزپور – بازیگر نقش میرزا

Share