تحقق اقتصاد مقاومتی در پرتو آموزش نسلی نو اندیش
بدون شک تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی از ابعاد دیگری نیز همچون شیوههای مقاومسازی اقتصاد و رفع تحریمهای تکنولوژیک وحضور پر رنگ در بازارهای جهانی برخوردار است اما همه اینها فرع بر «آموزش» بوده و رشد تولید داخلی تنها در سایه انسانهای آموزش دیده ای صورت میگیرد
این روزها «اقتصاد مقاومتی» واژهای بسیار نام آشناست. آنقدر آشنا که مطلب نوشتن و سخن گفتن درباره آن دشوار شده و هر دم بیم آن میرود که مبادا مخاطب تصورکند قرار است دوباره به وادی تکرار برود و باز حرفهایی شنیده شود که تا عمل فاصله ای دور دارد. علت این نگرش هم شاید آن باشد که طی سالهای اخیر، به آن اندازه ای که سمینار و سخنرانی و همایش در باب اقتصاد مقاومتی برگزار شده، برای تحقق آن گامی برداشته نشده است و این در حالی است که رهبر معظم انقلاب به جهت جایگاه رهبری و لزوم ابلاغ راهبردهای کلان کشور، بارها این موضوع را مورد موشکافی و تبیین قرار دادهاند و بر لزوم اجرایی شدن آن تاکید داشتهاند.
شکی نیست که «اقتصاد» ما به عنوان رکن اصلی «توسعه» در جهان معاصر، اقتصادی بیمار است. متاسفانه این اقتصاد بیمار طی سالهای سال آنقدر فرزندان بیمارتر از خود به دنیا آورده که بعید به نظر میرسد دیگر وقتی برای فرزندان سالم خود داشته باشد. اکنون فساد، رشوه، رانتخواری، سودجویی، زیاده خواهی، منفعت طلبی و روزمرگی به عنوان ارزشهایی قبیح، آنچنان به دامن اقتصاد ما چسپیده که جز با جراحی جدا نمیشود. لذا در تحقق اقتصاد مقاومتی، این فرزندان بیمار یا باید شفای کامل پیدا کنند و یا اینکه مادر پیر خود را برای همیشه رها سازند. درواقع مانع اصلی اجرایی شدن اهداف اقتصاد مقاومتی نیز همینجاست. به عبارت دیگر دامنه بیماری اقتصاد و وابستگی جریانهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به این پیکر بیمار (یعنی اقتصاد به شدت دولتی و فرمایشی) آنچنان وسیع و کشنده شده است که امکان تفکیک آنها، ولو با جراحی، به این راحتی میسر نمیباشد.
البته این همه ماجرا نیست. همه ما به خوبی میدانیم که از الزامات اصلی تحقق اقتصاد مقاومتی نهادینه شدن «علم محوری» و «دانش بنیان» بودن تمام حوزههاست. این در حالی است که سالهاست دانشگاههای ما به جای تولید علم و محورساختن دانش به «تکثیر مدرک» روی آوردهاند و مدرک گرایی افراطی به یک آفت جدی در فضای علم و دانش تبدیل شده است. از طرفی دیگر «بومی نگری» و «بومی سازی» نیز از دیگر الزامات این راهبرد اساسی است و حال آنکه به خصوص علوم انسانی ما هیچگاه به طور جدی به بومی سازی نظریههای معتبرعلمی در بخشهای مختلف از جمله مدیریت، اقتصاد و حتی صنعت روی نیاورد. همچنین، اقتصاد مقاومتی در حالی به «تولید داخل» چشم بسته که هنوز «قاچاق» سازماندهی شده و واردات بی رویه، دل مشغولی شیرین بسیاری از صاحبان «ثروت» و «قدرت» است و رسانههای ما هم آگاهانه و ناآگاهانه ترویج «مصرف زدگی» و «مصرف گرایی» را با محوریت تولیدات خارجی در دستور کار خود قرار دادهاند و الحق که صنعت هم با عدم نظارت دقیق بر کیفیت و قیمت محصول تولید شده، همراهی عجیبی با این روند معیوب دارد. حال چگونه میتوان انتظار داشت اصلیترین راهبرد نظام در حوزه توسعه و اقتصاد به سرانجام برسد؟.
«اقتصاد مقاومتی» به عنوان یک استراتژی راهبردی براساس نگرش علمی و برپایه معیارهای بومی با رویکردی «درون زا» و «برون نگر» و بر اساس نظرات کارشناسان زبده تدوین و سالهاست که از سوی رهبری نظام به دستگاههای مجری در هر سه قوه ابلاغ شده است با اینحال متاسفانه در عمل نه تنها هنوز مردم جامعه نسبت به ابعاد مختلف آن از آگاهی کافی برخوردار نیستند بلکه بیشتر مدیران کشور هم به این باور قلبی دست نیافتهاند که تنها راه عبور از تنگنای توسعه، اجرای دقیق همین راهبرد است و اینجاست که باید گفت؛ «اقتصاد مقاومتی انسان های جدیدی را می طلبد»، انسانهایی که باید از بستر «آموزش» و «پرورش» سر برآورند و رشد کنند. این شاید اساسیترین رکن «استراتژی اجرا» در جهت تحقق این راهبرد است که هنوز به درستی درک نشده است. لذا به نظر نگارنده مانع اصلی تحقق اقتصاد مقاومتی «استراتژی اجرا» است. نقطه کوری که اگر به آن توجه نشود به گره ای کور در آینده کشور تبدیل میشود. این یعنی آنکه باید به آموزش و پرورش و دانشگاهها توجه جدی شود. یعنی آنکه معلم ما باید بداند دوره «شغل» تمام شده و پس از باز آموزی شیوههای نوین، دانش آموز خود را برای دوران «کسب» آماده کند. این یعنی آنکه دانشگاه ما تکثیر مدرک را به کنار بگذارد و بر ایجاد مهارتهای عملی تکیه کند. این یعنی آنکه قوانین ما باید متناسب با گسترش «کسب و کار» های جدید تغییر یابد تا کشور ما در رده بندی موانع کسب و کار جزء سختترین کشورها محسوب نشود. این یعنی آنکه باید از نو خواند و از نو نوشت. ما به یک تحول در نگرش و باورهای فرهنگی جامعه نیاز داریم. نگرشی که در آن مدیریتها بر اساس «شایسته سالاری» شکل بگیرد و «منافع ملی» به عامل محرک شهروندان در اتخاذ رویکردهای اجتماعی اعم از مصرف و تولید تبدیل شود. شاید بگویید اکنون برای این کارها خیلی دیر شده و باید به دنبال راههای میانبر باشیم اما متاسفانه «توسعه» راه میانبری ندارد و اگر بپذیریم دنیایی که در آن زندگی میکنیم به دو دسته «توسعه یافته» و «در حال توسعه» تقسیم شده است و در این دنیا کشور «توسعه نیافته» اساسا تعریفی ندارد! آنگاه متوجه میشویم که چاره ای جز «توسعه» نداریم و آنگاه ممکن است به خودمان بیاییم و چشم از این «نفت کثیف» بپوشیم و به جای آنکه با «خام فروشی»، مدام دستمان در کیسه باشد، به امید دانش ومهارت فرزندانمان و با تکیه بر «تولید داخلی» وارد دنیای جدید شویم که البته در این مسیر «آموزش» و «پرورش» فرزندان، رکنی اصلی محسوب میشود. بدون شک تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی از ابعاد دیگری نیز همچون شیوههای مقاومسازی اقتصاد و رفع تحریمهای تکنولوژیک وحضور پر رنگ در بازارهای جهانی برخوردار است اما همه اینها فرع بر «آموزش» بوده و رشد تولید داخلی تنها در سایه انسانهای آموزش دیده ای صورت میگیرد که فارغ از منافع فردی به آینده کشور میاندیشند. انسانهای جدیدی که اکنون پشت میز مدارس نشستهاند و چشم انتظار معلمان آگاه خود هستند. لذا تا دیرتر از این نشده باید برای پی ریزی بنیانهای فکری و عملی اقتصاد مقاومتی در مدارس و دانشگاهها اقدامی عاجل صورت گیرد.
رضا سیف پور – مدرس دانشگاه
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه