نوگفته‌هایی از تخت جمشید

ایران باستان، مدینه فاضله نبود | تخت جمشید نیمه کاره است

«نوگفته‌هایی از تخت جمشید» دومین کتاب تحقیقی محسن نیکبخت درباره تخت جمشید است که ماه گذشته از سوی انتشارات «بدرقه جاویدان» چاپ و منتشر شده است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، «نوگفته‌هایی از تخت جمشید» دومین کتاب تحقیقی محسن نیکبخت درباره تخت جمشید است که ماه گذشته از سوی انتشارات «بدرقه جاویدان» چاپ و منتشر شده است. وی در این کتاب نگاهی تازه به معماری تخت جمشید و ماجرای حمله اسکندر به ایران و انقراض پادشاهی هخامنشی دارد. نیکبخت پیش از این کتاب «پارسه، پایتختی کهن» را به بازار عرضه کرده که ناشر آن بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه بود و «امپراتوری کوروش کبیر» را و… این مترجم متولد ۱۳۵۰ تهران که مدرک مهندسی مکانیک دارد، می‌گوید نخستین کسی بود که مجموعه آثار جبران خلیل جبران را به فارسی برگرداند.نفرین بر ازدواج از شکسپیر، کمدی الهی از دانته، سه کتاب «عاشقانه ها»، «جاودانه ها»، «کویر، انسان و سکوت» از شریعتی و کتاب «منم زرتشت» و «خدا، انسان، عشق» و… از دیگر آثار منتشر شده اوست که ترجمه یا گزینش آن ها را به عهده داشته است. نیکبخت هم اکنون «بهشت گمشده» میلتون را در دست ترجمه دارد.

آقای نیکبخت، تنوع موضوعی در آثار شما از ترجمه آثار شکسپیر تا جبران خلیل جبران از شریعتی تا زرتشت و… زیاد است، چرا؟ جهت فکری شما به کدام سو متمایل است؟
کار ادبی‌ام را با ترجمه یکی از آثار جبران خلیل جبران شروع کردم که چون اندیشه و احساسش برایم غریبه نبود توانستم در مدت کوتاهی تقریباً همه آثارش را به فارسی برگردانم؛ و فکر می‌کنم به خاطر ارتباط خوبی که با وی برقرار کردم، کار ترجمه نیز به خوبی انجام شد و بسیار مورد اقبال قرار گرفت، البته گاهی قبل از شروع یک کار جدی و برای جمع و جور کردن افکارم کتاب‌هایی از نویسندگان مختلف می‌خوانم و حتی یادداشت‌برداری هم می‌کنم که حاصل این کار، بنا به نظر و پیشنهاد ناشرم، به چند جلد کتاب کاملاً متفاوت ختم شد. ناگفته نماند که برای تبدیل یادداشت‌ها به کتاب، مجبور به مطالعه مجدد همان کتاب‌ها و حتی کتاب‌های دیگر می‌شدم. به هر حال تنوع آثار، این طور پیش آمد، وگرنه شخصاً به آثار ادبی-عرفانی علاقه‌مندم.
با توجه به ترجمه‌های نسبتاً خوبی که از «کمدی الهی» دانته در بازار موجود است مثل ترجمه شفا، ترجمه کاوه میرعباسی و خانم فریده مهدوی دامغانی چرا به سراغ این اثر رفتید؟
زمانی که دست به کار ترجمه شدم، دو نمونه از این اثر در بازار کتاب موجود بود. فکر می‌کنم به دلیل تغییر زبان و گفتار و حتی رسم‌الخط و شیوه ترجمه، لازم است آثار قدیمی هر ۲۰ تا ۳۰ سال یک بار به زبان زنده جاری ترجمه شود. بنابراین با توجه به اینکه ترجمه مناسبی از این اثر وجود نداشت و بنده تا حدودی با سلیقه خوانندگان امروزی بخصوص در باب ترجمه، آشنایی دارم پس از مشورت با مسئول هنری انتشارات، به این نتیجه رسیدم که کار کردن روی این کتاب، نه تنها کار اضافی نیست که حتی لازم هم به نظر می‌رسد و اتفاقاً همین طور هم بود، زیرا با اینکه این کتاب در سال ۸۸ منتشر شد و تقریباً یک سال و نیم توقیف بود، به چاپ هفتم رسیده که هم اکنون نیز با ویرایشی جدید و تغییراتی کلی در ظاهر کتاب، در حال آماده‌سازی است و امیدوارم در نمایشگاه ۹۶ به دست خوانندگان برسد.
شما علاوه بر کتاب «نوگفته‌هایی از تخت جمشید» کتاب دیگری هم به اسم «پارسه پایتختی کهن» را نوشته بودید.
در مقدمه آن کتاب، علت نوشتن کتاب مذکور را مفصل توضیح دادم؛ در واقع دینی بود که باید ادا می‌شد، ولی در نهایت همان است که سایر نویسندگان و مترجمان دیگر در آثارشان آورده‌اند. فقط سعی کردم ترتیب و نظم خاصی به آن ببخشم که خواننده و حتی بازدید‌کننده از تخت جمشید بتواند از آن به عنوان یک «راهنمای زنده» کمک  بگیرد… ناگفته نماند که همان « پارسه پایتختی کهن»، منجر به بازدیدهای مکرر و اندیشه و نگاهی تازه به این اثر جاودانی شد.
در کتاب «نو گفته‌هایی از تخت جمشید» از چه منابعی کمک گرفتید؟ آیا این منابع معتبرند؟ و آیا دلایل‌تان در مورد ادعاهای مطرح شده کافی است؟
به جز چند کتاب قدیمی (که نویسندگان آنها به همراه پروفسور هرتسفلد، کرافتر و… از جمله کاشفان تخت جمشید بوده‌اند و همه جزء به جزء یافته‌ها را پس از بیرون کشیدن از دل خاک، به طور دقیق یادداشت می‌کرده‌اند)، بدیهی است که از کتاب دیگری نمی‌توانستم کمک بگیرم، مگر همان چند موردی که فقط برای استفاده از تصاویرشان به کار گرفته شد، یا احیاناً یکی دو پاراگراف به عنوان شاهد مثال. درواقع آن چند جلد کتاب قدیمی هم، خواسته یا ناخواسته، به مطالب یا موضوع‌هایی به همراه تصویر اشاره کرده بودند که کاملاً موافق کتاب نو گفته‌ها…. درآمد. به هر حال، فکر نمی‌کنم کتاب‌های نوشته شده در زمان کاوش و خاکبرداری، فاقد اعتبار باشند، ضمن اینکه دلایل ارائه شده در کتاب نوگفته‌ها… به راحتی قابل مشاهده است. چطور می‌شود نواقص عمده را دید و انکار کرد؟
ناگفته نماند این کتاب می‌تواند به عنوان یک فرضیه مطرح شود، تا محققان و پژوهشگران را در جهت تأیید یا رد این فرضیه به چالش بکشاند.
درباره تخت جمشید، کتاب‌های بسیار زیادی نوشته و منتشر شده است. دیدگاه آنها چگونه بوده است؟
دیدگاه همه پژوهشگران و باستانشناسان و آثار موجود درباره تخت جمشید، چه آنها که داخلی هستند و چه آنها که خارجی‌اند، کاملاً یکی است. گاهی چنین تصور می‌شود که همه این کتاب‌ها از یک کتاب مرجع کامل و پربرگ برداشت شده است؛ با این توضیح که هر نویسنده یا مترجمی، به سلیقه خود، بخش‌هایی از آن را انتخاب کرده و با نامی جدید و احیاناً تصاویری رنگی، آن را منتشر کرده است. در واقع «پارسه پایتختی کهن» نیز از این قاعده مستثنی نیست. همچنین تحقیق در این موضوع به گونه‌ای انجام شده تا جهت‌گیری‌های شخصی در آن دخالت نداشته باشد و موضوع‌هایی مطرح شود که تاکنون از چشم بینندگان و احتمالاً محققان دور مانده است.
کتاب شما، براساس تصویر تدوین شده است؛ چرا این تصاویر کیفیت مطلوبی ندارند؟
واقعیت این است که قرار بود تصاویر مورد نظر که در آنها معایب و نواقص جزئی و کلی مشخص است، به صورت آلبوم، روی کاغذ گلاسه و تمام رنگی در انتهای کتاب آورده شود، ولی احتمالاً به دلیل استفاده از کاغذ مخصوص و شاید صرفه‌جویی در هزینه‌ها این اتفاق نیفتاد. البته برای وضوح تصاویر، خیلی تلاش کردیم و مدت زیادی هم صرف شد، ولی متأسفانه بازهم بعضی از آنها آن طور که باید از کار درنیامد.
در دو-سه دهه اخیر گرایش به تاریخ باستان افزایش پیدا کرد. این رویکرد ناشی از چیست؟ و آیا در دوره باستان، همه چیز عالی و یا به عبارت دیگر، ایران مدینه فاضله بوده است؟
مطالعه تاریخ کشور برای همه ضروری است چون از تاریخ باید درس گرفت. از طرفی چنین به نظر می‌رسد که وقتی برخی احساس می‌کنند چیزی برای ارائه کردن ندارند یا در تقابل با سایر فرهنگ‌های مهاجم قرار می‌گیرند یا از اوضاع موجود عده‌ای راضی نیستند، سعی می‌کنند برای بهبود شرایط روحی و روانی خود، یا در مقام رقابت با سایر کشورها که عقب مانده بودند، به چیزهایی تمسک جویند که باعث افتخار و مباهاتشان شود و برای مردم ما، تاریخ باستان، چنین شرایطی را فراهم می‌سازد. بنابراین اغلب فکر می‌کنیم آن دوره خاص، «بهترینی» بوده  که از کف رفته است. حال اگر به دور از تعصب و کاملاً بی‌طرفانه به مطالعه تاریخ بپردازیم، درخواهیم یافت که از پادشاهی خشایارشا به بعد و حتی در زمان همان پادشاه نیز بیگانه‌پرستی، ستم، باج و خراج و مسائل مذهبی، چنان مردم را عاصی کرده بود که دست به شاه کشی زدند و کار به جایی می‌رسد که در زمان پادشاهی داریوش سوم، در افسانه حمله اسکندر، خود را تسلیم اسکندر و نیروهای خونخوارش می‌کنند. در واقع آنها تسلیم می‌شوند تا خود را از شر پادشاهی داریوش خلاص کنند. البته صرفنظر از یکی دو منطقه که افرادی چون آریو برزن جانفشانی می‌کنند. ناگفته نماند این تاریخ، ثبت شده و به صحت و سقم آن هیچ کاری ندارم؛ فقط منظور این است که احتمالاً آن دوره هم کشور ایران مدینه فاضله نبوده و دشواری‌ها، کمبودها و نارضایتی‌های خاص خود را داشته است.
چه ضرورتی باعث شد کتاب «نوگفته‌هایی از تخت جمشید» را بنویسید؟
شناختن بخشی از تاریخ سرزمینم را از منظری دیگر لازم دیدم. به عبارتی، باور این نکته که آن همه داستان و حکایتی که درباره بناهای تخت جمشید گفته‌اند، درست نبوده و واقعیت چیز دیگریست. از طرفی، یقین دارم کاشفان تخت جمشید، از نیمه کاره بودن این بناها مطلع بوده و اکنون نیز هستند؛ ولی اینکه چرا و بنا بر چه مصلحتی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و…) این موضوع ساده را کتمان کردند و به چه منفعتی می‌رسیدند، برمی‌گردد به شرایط خاص آن زمان. به هر حال روزی خواهد رسید که بازماندگان همان کاشفان غربی، دست به قلم می‌برند و نواقص این بناها را بسیار بیشتر و مفصل تر از آنچه در این کتاب آمده، البته با چاشنی علم و تصاویری بسیار واضح و دقیق، بیان می‌کنند…. و آن روز است که با خنده‌ای از شیطنت، مدعی می‌شوند: سال‌های سال است که چندین میلیون ایرانی، به بازدید این بناها رفته‌اند ولی حتی یک نفر هم به نواقص واضح و بدیهی تحقیقات و پژوهش‌های آنها پی نبرده است.
اکنون من این سؤال را می‌پرسم: آیا بهتر نیست قبل از آنکه با حقارتی دیگر، به ما ثابت کنند که صفه تخت جمشید نیمه کاره بوده، خودمان امروزه این موضوع را بپذیریم و باور کنیم و اگر براستی از نسل پاک کوروش و داریوش هستیم، با جدیت و به دور از هرگونه تعصب و بدبینی، تحقیق کنیم که علت اصلی نیمه کاره ماندن این بناهای عظیم چیست و کاخ‌های پا برجای دیگر هخامنشیان کجا بوده است؟

Share