حسن بلخاری

جایگاه درمانی موسیقی در اثر ابن‌سینا

در فرهنگ یونانی ، موسیقی از جمله دانشهای فلسفه وسطی و در کنار علومی چون هندسه، ریاضیات و نجوم قرار می‌گرفت. ساحت وسطای موسیقی بیانگر آن بود که نه چون الهیات، مجرد محض قلمداد می‌شد و نه همچون طبیعیات ماده محض . بل در میان این دو از یک سو هویتی تجریدی و افلاکی داشت و از سوی دیگر نسبتی با جهان ناسوت. فیثاغوریان آن را بازتاب حرکت افلاک و بانگ آسمانها می‌دانستند که تبلوری در عالم خاک دارد.

اول شهریور ماه روز بزرگداشت ابن سیناست و روز پزشک؛ به همین مناسبت مقاله زیر درباره جایگاه درمانی موسیقی در کتاب «القانون فی الطب» ارائه شده است.

۱۵-۱۰-۱۴-۱۱۵۸۱۰۶۷۸۸چکیده:

در فرهنگ یونانی ، موسیقی از جمله دانشهای فلسفه وسطی و در کنار علومی چون هندسه، ریاضیات و نجوم قرار می‌گرفت. ساحت وسطای موسیقی بیانگر آن بود که نه چون الهیات، مجرد محض قلمداد می‌شد و نه همچون طبیعیات ماده محض . بل در میان این دو از یک سو هویتی تجریدی و افلاکی داشت و از سوی دیگر نسبتی با جهان ناسوت. فیثاغوریان آن را بازتاب حرکت افلاک و بانگ آسمانها می‌دانستند که تبلوری در عالم خاک دارد. به تعبیر مولانا:

بانگ سرنا و تهدید دهل اندکی ماند بدان ناقور کل
پس حکیمان گفته‌اند این لحنها از دوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق می سرایندش به طنبور و حلق

افلاطون که در ابعادی یک فیثاغوری کامل است موسیقی را در دستگاه نظری خود پروراند و بر خلاف دیدگاهش در باب هنرهای دگر آن را تقلید از «خیر» دانست و در کتاب قوانین از نقش بی بدیل آن در تربیت و سلامتی روان سخن گفت:«اگر تربیت جوانان جدی گرفته شود به آسانی می‌توان قوانینی برای امور وضع کرد و سرودها و آهنگهایی را که درست و موافق طبیعت‌اند بوسیله قانون معین ساخت وحفظ نمود .چنین کاری بی تردید فقط از خدایی ساخته است یا از انسانی که لطف خاص خدا شامل حالش باشد… باید اشعار و مقامات موسیقایی به صورتی در آیند که مانند نغمه هایی سحرآمیز روح جوانان را با نیرویی هرچه بیشتر به سوی آن هماهنگی که اندکی پیش شرح دادیم سوق دهند»

ابن سینا نیز در «جوامع علم الموسیقی» شفا (فن دوازدهم) مهمترین و اصلی‌ترین مباحث موسیقایی خود را ارائه و در آثاری چون دانشنامه علایی و النجاه از کارکردهای آن سخن گفت. اما در «القانون فی‌الطب» که مشهورترین اثر پزشکی اوست کارکردهای درمانی موسیقی را مورد توجه قرار داد. به عنوان مثال در فصل اول از جمله اولِ تعلیم سومِ فن دوم با عنوان «کلیاتی در باره نبض»از نسبت میان موسیقی و نبض و تاثیر نغمات و ریتم‌های موسیقایی در تعادل نبض سخن گفت و نیز در شرح فوائد جنبش و لالایی نوزاد، با نیت اعتدال مزاج و پرورش صحیح و سالم نوزاد بر موسیقی و آواز تاکید بسیار نمود.

این مقاله شرح کارکردهای درمانی موسیقی در فلسفه به ویژه با تاکید بر موسیقی درمانی در فصول و تعالیم کتاب قانون است.

الف: ظهور موسیقی با کارکردهای عرفانی و درمانی

قدمت موسیقی، قدمتی به درازای تاریخ بشر است اما موسیقی به عنوان یک دانش که می‌توان مبانی آن را ادراک و سپس تعلیم داد با فیثاغورث و پیروان او آغاز می‌شود. این اعجوبهِ تاریخ فلسفه به تعبیر برتراندراسل دانش آموخته رمز و راز هندسی مصریان ، علم ریاضیات و اعداد مقدس سومریان و رویکرد خاص و عرفانی ایرانیان بود.او روزی از میدان مسگران و آهنگران می‌گذشت و ناگاه با شنود ضربات هماهنگ و متناسبِ کوفتن پتک بر سندان، دریافت میان عدد و آهنگ نسبتی تام و تمام برقرار است و این البته سرآغاز نت نویسی در موسیقی بود. اما از منظر خاص و عرفانی فیثاغوریان، موسیقی صرفا یک دانش یا نهایت یک فن (Techne) نبود بلکه بنا به اینکه آنان عدد را بنیاد هستی دانسته و به افلاک چون هستنده‌های آسمانی و مجرد اعتقاد داشتند موسیقی را بانگ افلاک انگاشتند. روایت ارسطو از بنیادهای نظری فیثاغوریان شنیدنی و بسیار قابل اعتماد است:

«کسانی که فیثاغوریان نامیده می‌شوند خود را وقف ریاضیات کردند و نخستین کسانی بودند که این رشته دانش را پیشرفت دادند و چون در آن پرورش یافته بودند پنداشتند که اصول آن اصول تمام اشیاء است……..چون آنان مشاهده کردند که خصوصیات و نسبتهای گامهای موسیقی با اعداد قابل بیان است از آن پس چنین به نظر آمد که همه اشیاء دیگر در کل طبیعت خود همانند اعداد ساخته شده‌اند و اعداد، نخستین اشیاء در کل طبیعت‌اند و تمامی افلاک یک گام موسیقی و یک عدد است » این رویکرد تاثیر بسیار شگرفی بر حکمت یونانیان به ویژه افلاطون و سپس نو افلاطونیانی چون فلوطین و حتی الهیات مسیحی تا رنسانس گذاشت. به تعبیر امبرتو اکو : «بنا به سنت فیثاغورثی ( و مفهومی که بوئتیوس موجب طرح دوباره آن در قرون وسطی شد) روح و جسم انسان تابعه‌مان قوانینی‌اند که برپدیدارهای موسیقی حاکم‌اند و همان تناسبات در هماهنگی جهان هستی یافت می شوند .

به این ترتیب که گویی هر دو عالم صغیر و کبیر (جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و کل کائنات) با قاعدهای یگانه که در آن واحد هم ریاضی است و هم زیبایی شناسانه، به یکدیگر پیوند خورده‌اند. ین قاعده در نغمه‌های اجرام آسمانی تجلی می‌کند. به عقیده فیثاغورث گام موسیقی توسط سیارات بوجود می‌آید که هر کدام با گردش به دور دنیای ثابت [زمین] صدایی تولید می‌کند که ارتعاش آن به فاصله آن سیاره با زمین و در نتیجه به سرعتی بستگی دارد که سیاره مورد نظر حرکت می‌کند . به این ترتیب منظومه یاد شده شیرین‌ترین نغمه‌ها را ایجاد می‌کند و لی ما به سبب نارسایی و ضعف حواس‌مان نمی‌توانیم آنها را بشنویم. انسان قرون و سطایی مضمون زیبایی آهنگین جهان را در شکل‌های متفاوت بیشماری‌گسترش داد »

افلاطون که گفتیم متاثر از رای فیثاغورث بود و این معنا را می‌توان به صراحت در رساله‌های مختلفش من جمله تیمایوس و قوانین دریافت در باب موسیقی رای فیثاغوریان را پذیرفت و علیرغم رای تندش پیرامون هنر و نفی تمامی هنرها (از این رو که تقلید اشیای محسوسند و دو مرتبه دور از خیر) موسیقی را تقلید از خیر دانست و بر کارکردهای تربیتی و حتی درمانی آن تاکید کرد.:« این قانون مربوط به موسیقی و رقص بسیار درست و شایان توجه است و نشان می‌دهد که اگر تربیت جوانان جدی گرفته شود به آسانی می‌توان قوانینی برای این امور وضع کرد و سرودها و آهنگهایی را که درست و موافق طبیعت‌اند بوسیله قانون معین ساخت و حفظ نمود . چنین کاری بی تردید فقط از خدایی ساخته است یا از انسانی که لطف خاص خدا شامل حالش باشد » افلاطون عالیترین نغمه‌های موسیقایی را موثرترین آنها در تربیت جوانان برشمرد: «به احتمال قوی نغمه عالی چنان نغمه ای است که افراد شریف و تربیت شده را شادمان کند و بهترین و عالیترین نغمه‌ها چنان نغمه ای است که کسی را که از حیث قابلیت و تربیت در بالاترین مرتبه قرار دارد به نشاط آورد »

وی موسیقی را عاملی بسیار مهم در تربیت روح جوانان و نوجوانان در جهت انقیاد و اطاعت آنان از قانون می‌دانست و بسیار جالب و متناسب با روح این نوشتار این که، آن را با پزشکی همسان و همگون می‌دانست: « برای اینکه پسران نورسیده عادت کنند که نه در حال خوشی از فرمان قانون سرپیچند و نه در برابر درد و با کسانی که به درستیِ احکام قانون اعتماد دارند در نیفتند، بلکه چه در خوشی و چه در رنج پا به جای پای سالخوردگان بگذارند ، باید اشعار و مقامات موسیقی یصورتی در آیند که مانند نغمه هایی سحر آمیز روح جوانان را با نیرویی هرچه بیشتر به سوی آن هماهنگی که اندکی پیش شرح دادیم سوق دهند ولی چون پسران نورسیده قدرت تحمل مطالب جدی را ندارند باید به اشعار و نغمه‌ها عنوان بازی و تفریح داد و از آنها چنانکه گویی به این منظور تنظیم شده‌اند استفاده کرد.

چنانکه پزشکان نیز با بیماران به همین روش رفتار می‌کنند. میدانید که پزشکان هرچه برای بیمار سودمند باشد با غذاها و نوشیدنی‌های مطبوع به بیمار می‌دهند ولی خوردنیهای مضر را به صورت غذاهای تلخ و بدمزه به انان عرضه می‌کنند تا بیمار به خوردن چیزهای سودمند و اجتناب از غذاهای مضر خو گیرد قانونگذار خردمند نیز به شاعران و موسیقیدانان توصیه می‌کند و اگر توصیه سودی نبخشید آنان را مجبور می‌سازد که با سخنان و اشعار دلنشین خود اخلاق و روحیات مردان شجاع و خویشتن دار و به وسیله رقصها حرکات آنگونه مردان و از راه سرودها سخنان آنان را مجسم سازند »
افلاطون در پایانی ترین بخش کتاب خود یعنی بند ۹۶۷ کتاب دوازدهم قوانین از «روح» سخن می‌گوید و این که اصیلتر و خدایی تر از هر وجود دیگری است. وجود مطلقی که ستارگان و اجرام آسمانی را تحت نظم و سامانی زیبا در آورد. این روح فناناپذیر و جاودان و متفکر در اجرام آسمانی مکان دارد و همین معنا نسبت موسیقی با افلاک را که رای و نظر فیثاغوریان بود از منظر افلاطون روشن می‌سازد. از دیدگاه این حکیم بزرگ یونانی ، انسان باید به این روحِ بزرگِ سکنی گزیده در افلاک ایمان آورد و نیز نسبت آن با موسیقی را به دیده درون ببیند تا بتواند از این رویت و بینش برای هماهنگ ساختن نحوه اجرای قانون با اخلاق نیک یاری جوید :« دیگر این که چنانکه بارها گفته ایم روح خردمند متفکر در اجرام آسمانی مکان دارد . از این گدشته آدمی باید شناسایی هایی را که مقدمه این ایمان‌اند به دست آورد و پیوندی را که میان آن شناسایی‌ها و موسیقی وجود دارد با دیده درون ببیند و از این بینش برای هماهنگ ساختن نحوه اجرای قانون با اخلاق نیک یاری جوید .»

این رای که بازتاب رای فیثاغوریان در باب کارکردهای عرفانی و حکمی موسیقی بود البته بر اندیشه حکما و عرغای مسلمان نیز موثر بود . گرچه فیلسوفان عقل گرایی چون فارابی و ابن سینا بر این ایده فیثاغوریان که موسیقی بازتاب حرکت افلاک است خرده گرفته و آن را نفی نمودند اما حکمایی چون اخوان الصفا از این رویکرد عرفانی به موسیقی چنین استقبال کردند : « رای اخوان که با استناد به آراء فیثاغوریان و به ویژه فیثاغورث مستدل می‌شود این است که اگر در عالم ماده حرکات منتظمی وجود دارد از برای این حرکات، نغمات متناسبی نیز هست و چون عالم افلاک نظیر عالم اجسام است پس برای حرکات منتظم ِ متصل عالم افلاک نیز نغمات مفرح متناسبی وجود دارد که مشوق آنها برای رفتن به مافوق آن است. در اینجا اخوان علت این انطباق و محاکات عالم ماده از عالم معنا را (متأثر از آراء ارسطو) میل ذاتی انسان به تقلید و محاکات می‌دانند. مثالهای آنها چنین است: طبیعت فطری کودکان در تقلید احوال پدران و مادران، طبیعت شاگردان در تقلید احوال استادان، طبیعت عامه مردم در تقلید احوال سلاطین و مهمتر، طبیعت عقلاء در اشتیاقشان از تقلید احوال ملائکه و تشبه به آنها.همچنان که کارکرد فلسفه تلاش انسان در تشبه به خدای خویش است.

مستند اخوان‌الصفا در این مورد فیثاغورس حکیم است. از دیدگاه اخوان این حکیم یونانی به صفای جوهر نفسش و پاکی قلبش، نغمات حاصله از حرکات افلاک و کواکب را شنید و به واسطه جودت فطرت خویش توانست اصول موسیقی و نغمات و الحان را استخراج و تدوین کند:«و هو اول من تکلم فی هذا العلم و اخبر عن هذا السر من الحکما»از دیدگاه اخوان پس از فیثاغورث کسانی همچون نیقوماخس، بطلمیوس و اقلیدس آن را ادامه دادند و قصد و غرض این حکما این بود که با استفاده از الحان موسیقی در معابد و مساجد، قلوب قاسیه را به رقت آورده و نفوس فراموشکار را به عالم روحانی و منزل نورانی تذکر دهند. حکما همراه با نغمات موسیقی،ابیات و کلام موزون را نیز به کار بردند تا عالم روحانی و لذات و سرور اهل آن عالم را وصف نمایند. نکته جالب توجه در این بخش این است که اخوان شاهد مثالهای خود در تشویق و تحریض انسانها به عالم روحانی را، از قرآن و اشعار عربی و فارسی آورده‌‌اند آیاتی همچون: « إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »و اشعار عربی چون:
ابت لی عفتی و ابی بلائی و اخذی الحمد بالثمن الربیح
و نیز این اشعار فارسی:
بیا تا دل و جان به خداوند سپاریم اندوه درم و غم دینار نه داریم
جان را ز بی دین و دیانت بفروشیم و این عمر فنا را به ره غزو گذاریم

اخوان با استناد به آیات قرآن به ذکر گفت و گویی میان نفوس عالم نور با نفوس انسانی می‌پردازند که در تذکر دادن آنان به عالم نورانی بسیار مؤثر است:«ای نفوس غوطه ور در دریای اجسام ظلمانی و ای ارواح مغروق در تاریکیهای‌های سه گانه، فراموشکاران ذکر معاد، ره گم کردگان از راه نجات، به یاد آورید آن عهد و پیمانی را که خداوند شما را خطاب قرار داد. «آیا خداوند شما نیستم؟ و شما جواب دادید: آری، شهادت می‌دهیم..» یا این که در روز قیامت می‌گویید از این پیمان غافل بودیم و یا می‌گویید ما همچون پدرانمان مشرک بودیم و به عنوان ذریه آنان در این وادی غرور و سختی قبور درمانده بودیم. [ای نفوس] به یاد آورید عالم روحانیتان را وسرزمین حیات و محل نورانی تان را و شوق ورزید به سوی پدران و مادران و برادرانتان از روحانیونی که در اعلی علیین هستند و از پستیهای اجرام و اجسام طبیعی مبرا و منزهند پس رحل سفر بندید از دار فنا به دار بقا پیش از آن که بدان جا به اجبار و اکراه برده شوید ناآماده و نادم » از دیدگاه اخوان،حکما این معانی را با موسیقی در هم آمیخته‌‌اند تا انسان را به اصل خود عارف سازند غرض از تدوین موسیقی همین بود و لاغیر و اگر در برخی از شرایع نیز تحریم شده دقیقاً به این دلیل است که موسیقی در غیرغایت و مسیری که حکما برای آن وضع کرده بودند مورد استفاده قرار گرفته است یعنی مسیر لهو و لعب و ترغیب به شهوات دنیوی و فریفته شدن به آرزوهای دور و دراز.بنابراین موسیقی در کارکرد درست آن، ابزاری در دست انبیا برای ارجاع انسان به حقیقت خویش است و نه ابزاری برای لهو و لعب. زیرا از دیدگاه اخوان غرض انبیاء صرفاً تدبیر امور دنیوی نبوده بلکه «غرضهم جمیعا فی ذلک اصلاح الدین و الدنیا جمیعا» به همین دلیل غایت غرضشان، رها ساختن نفوس از رنج و محن دنیا و شقاوت اهل آن بوده و نیز ایصال انسان به سعادت اخروی خویش و این همان کارکردی است که حکما برای موسیقی وضع کرده اند. اخوان ادامه می‌دهند: بر این تاکید می‌کنیم که چون سامعان و شنوندگان، آن معانی را که در بطن الحان و نغمات است تصور کنند، چنان بر جانشان خوش می‌نشیند که از صورت خارجی آن بی نیاز می‌شوند، همچنان که پس از فهم و حفظ کلماتِ نگاشته شده بر الواح، مستغنی از کلمات می‌شوند [و به یک عبارت جزیی از وجودشان می‌شود] و چون این نفوس بشری به موت طبیعی یا عرَضی از دنیا بروند و روحشان از جسم خارج شود (همچون خروج گوهر از صدف، جنین از رحم و دانه از بذر و میوه از درخت) امر و حیات دیگری را شاهد خواهند بود. به عبارتی از دیدگاه اخوان چنان که حضور قطره در صدف، سبب تحول آن به دُّر و گوهر می‌شود نفس نیز در جسم، از طریق شنود الحان و نغمات، متحول شده و به امر دیگری تبدیل می‌شود که سزاوار عالم فوق القمر است. نفس بدین صورت طریق استکمال را می‌پوید و از حالت نقص به حالت کمال، میل و سیر می‌یابد و«نقلها من حال النقص الی حال التمام و الکمال فی الصوره الانسانیه التی هی اتم و اکمال صوره تحت فلک القمر. »

و مولانا جلال الدین بلخی نیز دقیقا متاثر از همین معنا رای حکیمان در باب موسیقی را چنین اظهار کرد: ناله‏ى سرنا و تهدید دهل چیزکى ماند بدان ناقور کل‏
پس حکیمان گفته‏اند این لحنها از دوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهاى چرخ است این که خلق مى‏سرایندش به طنبور و به حلق‏
والبته با استناد به رای و نظر مومنان، موسیقی و سماع را قُوت و غذای عاشقان و از ثمره های بهشت دانست :
مومنان گویند کاثار بهشت نغز گردانید هر آواز زشت‏
ما همه اجزاى آدم بوده‏ایم در بهشت آن لحنها بشنوده‏ایم‏
گر چه بر ما ریخت آب و گل شکى یادمان آمد از آنها چیزکى‏
لیک چون آمیخت با خاک کرب کى دهند این زیر و این بم آن طرب‏
آب چون آمیخت با بول و گمیز گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز
چیزکى از آب هستش در جسد بول گیرش آتشى را مى‏کشد
گر نجس شد آب این طبعش بماند کاتش غم را به طبع خود نشاند
پس غذاى عاشقان آمد سماع که در او باشد خیال اجتماع‏
قوتى گیرد خیالات ضمیر بلکه صورت گردد از بانگ و صفیر
آتش عشق از نواها گشت تیز آن چنان که آتش آن جوز ریز

ب: موسیقی و نقش درمانی آن در القانون فی الطب

گفتیم که ابن سینا در باب رای فیثاغوریان، با رای فارابی در نفی و نقض نظریه آنان هم رای بود اما پرداختن بسیار حکمیانه و عالمانه به مباحث دقیق و فنی موسیقی در «جوامع علم الموسیقی»کتاب شفاء نشان می‌دهد ابن سینا به عظمت و بلندی علم موسیقی ایمان داشت و از همین روست که در برخی مواضع کتاب قانون از نقش درمانی آن سخن گفت:

موضع اول در باب جایگاه درمانی موسیقی، فصل دوم از تعلیم اولِ فن سومِ کتابِ اول قانون و در باب شیر دادن مادران به نوزادان است. ابن‌سینا در بحثی تحت عنوان فوائد جنبش و لالایی نوزادان می‌آورد: جهت اعتدال مزاج و پرورش صحیح و سالم نوزاد علاوه بر شیر ـ که قبلاً درباره آن بحث شد ـ مراعات دو نکته بسیار مهم دیگر ضروری است: یکی از آن دو نکته جنباندن نوزاد به آهستگی و ملایمت و دیگری موسیقی و آوازی است که عادتاً برای خوابانیدن نوزاد می‌خوانند ».

از دیدگاه ابن‌سینا نتیجه و ثمره موسیقی و آواز، آمادگی بیشتر تن و روان نوزاد برای انجام ورشهای بدنی و روانی در آینده است: «نوزاد به هر نسیتی که برای جنبانیدن و گوش‌دادن به موسیقی آمادگی بیشتری پیدا کند تن و روانش برای ورزش‌های بدنی و روانی آمادگی بیشتری می‌یابد ». همچنین ابن‌سینا در مجلد اول از تعلیم سومِ فنِ دوم کتاب قانون با عنوان «کلیاتی درباره نبض» و با تعریف آن که عبارت از حرکت انقباضی و انبساطی آوندهای روح است تا آن را به وسیله نسیم خنک گرداند، به بیان مسائل مختلف مربوط به نبض می‌پردازد. ابن‌سینا ضمن شرح دستورالعمل نبض گرفتن به بیان حالات ده‌گانه نبض پرداخته و در شرح نوع هشتم و نهم به نسبت موسیقی و نبض و تأثیر نغمات و ریتم‌های موسیقایی در تعادل نبض اشاره می کند . عوامل مؤثر در نبض چون آرامش، سردی و گرمی قوام ابزار سنجش زمان و ازجمله عوامل مؤثر در حالات نبض است. اما اقسام هشتم و نهم از حالات نبض به نظم و بی‌نظمی یا هماهنگی و ناهنجاری نبض ارتباط دارد. و در همین جاست که بحث موسیقی مطرح می‌شود.

از دیدگاه ابن‌سینا نبض، ضربان متناسب و متوازن موسیقایی دارد. وی در شرح این معنا نبض را در دو حالت نظم و بی‌نظمی با بیان «مختلفِ مرتب و مختلفِ نامرتب» مورد توصیف قرار می‌دهد. از دیدگاه او نبض مختلفِ مرتب آن است که در حالت اختلافش، بر بنیاد یک نظم و ترتیب ضربان دارد که خود البته بر دو نوع است: یا مطلقاً منظم است و در نهایت در تکرار آن فقط یک خلاف موجود است و یا در تکرار و دوران خود بیشتر از یک خلاف دارد: «به عنوان مثال دوری انجام پذیرد و دور دیگر مخالف اولی است ولی سرانجام هر دو دور با هم می‌سازند و شبیه یک دور می‌گردند نبض نامنظم برعکس این حالت را دارد »

سپس ابن‌سینا بیان این جمله که «اگر دقت کنی این قسم نهم را چون قسم هشتم از نوع ناهماهنگ می‌دانی» به تبیین تناسب و توازن موسیقایی نبض می‌پردازد. از دیدگاه او بنا به این اصل که هر آهنگی که در موسیقی ساخته می‌شود دارای تندی و وزن متناسب است و اندازه صداها و زمانهای مختلف گاه با هم یکنواخت و گاه مخالف هم‌اند. حالت نبض نیز در تندی و آهستگی و نیز اندازه و زمان ممکن است هماهنگ یا ناهماهنگ باشد. . حال اگر حالت نبض در تندی و آهستگی هماهنگ و یکنواخت نبود آن را خارج از نظم می‌شمارند. شاهدمثال ابن‌سینا بر تبیین این معنا رجوع به رأی جالینوس است که معتقد بود نبض بر اساس یکی از پنج نسبت تألیفی (هارمونیک) احساس می‌شود. یعنی نسبت‌های دو ششم، دو چهارم، دو سوم، سه چهارم و چهار پنجم. ابن‌سینا در توافق کامل با رأی جالینوس این قاعده نبض‌گیری را بسیار می‌پسندد: «من این قاعده نبض‌گیری را بسیار می‌پسندم» و سپس می‌آورد: «کسی که در موسیقی و نواختن آن سررشته داشته باشد آن را [قواعد گرفتن نبض] آسان‌تر یادمی‌گیرد. به ویژه اگر موسیقی و آن صنعت خود را با علم برآورده کند. چنین شخصی اگر در نبض خود دقت می‌کند می‌تواند این نسبت را در نبض‌گیری درک نماید و می‌گویم اگر این قسم منظم و غیرمنطم را در رده نه قسم دیگر قرار دهیم، با این که بی‌فایده نیست معذلک جایی در این تقسیم ندارد، زیرا این نوع نبض مختلف به شمار می‌آید و از آن جدا نیست.

نتیجه‌گیری از لحاظ وزن عبارت است از مقایسه زمان هردو حرکت و هر دو سکون. اگر نبض‌گیری از به دست آوردن حساب دقیق آن عاجز ماند با مقایسه زمان انبساط و زمان بین دو انبساط می‌تواند حساب را به دست آورد و به عبارت ساده‌تر: زمانی را باید حساب کرد که از ابتدای حرکت شروع و به سکون خاتمه می‌یابدو کسانی‌که در این اندازه‌گیری، زمان حرکت را تا زمان حرکت دیگر و زمان آرامش را تا زمان آرامش دیگر اندازه‌گیری می‌کنند موضوعی را در موضوع دیگر دخالت می‌دهند و از دو راه وارد می‌شوند. این حساب شاید هم درست باشد ولی حساب خوبی نیست.

منظور ما از وزن همان تناسب موسیقی است و می‌گوییم: وزن نبض یا خوب است و یا بد. وزن بد سه نوع است: الف ـ تغییر وزن و پافراتر گذاشتن از نبض؛ مثلاً اگر نبض کسی در سن معینی با نبض کسانی که پیش از او به دنیا آمده‌اند برابر شود. کودکی که نبضش هم‌وزن نبض جوان‌ها باشد وزن نبضش بد است. ب ـ وزن نبض مخالف حالت طبیعی باشد. مثلاً نبض بچه‌ای همانند نبض پیران باشد. ج ـ نبض خارج از وزن باشد به‌طوری‌که به نبض هیچ‌یک از مراحل عمر شباهت نداشته باشد گاهی نبض به مقدار زیاد از وزن خارج می‌شود در این صورت تغییر بزرگی در حالت بدن رخ خواهد داد. ».

منابع:
لال الدین مولوی، تصحیح رینولد نیکلسون چاپ سوم نشر بهزاد ۱۳۷۱
قوانین،افلاطونترجمهمحمدحسنلطفیص ۴۹ نشربنگاهمطبوعاتیصفیعلیشاه ۱۳۵۴

القانون فی الطب، ابن سینا ، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی (هه ژار) نشر سروش ۱۳۸۳ چاپ هفتم
سرگذشت هنر در تمدن اسلامی(موسیقی و معماری) حسن بلخاری چاپ سوره مهر ۱۳۸۸
تاریخ فلسفه غرب، برتراندراسل، ترجمه نجف دریابندری، جلد اول، نشر پرواز، تهران، ۱۳۷۳، .
هندسه خیال و زیبایی ، حسن بلخاری، نشر فرهنگستان هنر ۱۳۸۸
مثنوی معنوی جلال الدین مولوی، تصحیح رینولد نیکلسون چاپ سوم نشر بهزاد ۱۳۷۱
قوانین، افلاطون ترجمه محمد حسن لطفی ص ۴۹ نشربنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه ۱۳۵۴
تاریخ فلسفه، کاپلستون، ترجمه سید جلال‌الدین مجتبوی، جلد اول، نشر سروش تهران، ۱۳۶۸، ۴
تاریخ زیبایی، امبرتو اکو ترجمه هما بینا نشر فرهنگستان هنر ۱۳۹۰

حسن بلخاری

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

tel final1

Share